Friday, May 8, 2020

صفحه نخست » به بهانه «شک در نوری زاد»: فراخوان برای بازنگری بنیادی در رویکردها

1F86F814-E3EB-41EA-84E0-86EC82A9EF68.jpegسایت مشروطه

این روزها یک بحث کهنه دوباره بالا گرفته حول این محور که آیا میتوان به صداقت امثال نوری زاد اعتماد کرد. هدف من اینجا واکاوی شخصیت نوری زاد نیست، برعکس من میخواهم نشان بدهم که خود بحث بیهوده است. من چند دلیل ارائه میدهم، به ترتیب افزایشی اهمیت.

۱) صداقت یک شخص را نمیتوان اثبات کرد: نوری زاد خودش را هم بکشد نمیتواند راه را بر هر نوع سوء ظنی ببندد. نمونه اش را در تاریخ هم داشته ایم که طرف (به روایت رسمی) خودکشی کرده یا کشته شده، ولی شکاکان بر رای خود مستمرند که «ای بابا، شما چقدر ساده اید، اینها همه اش فیلم است و طرف دارد در فلان جای دور افتاده حال میکند (یا در فلان دخمه شکنجه میشود). این نوع شک علاج قطعی ندارد، مشکل هم خیلی بنیادی تر از این حرفهاست: دوستانی که در کار پژوهش علمی هستند میدانند که شما اصولا نمیتوانید هیچ تئوری علمی را ثابت کنید، شما حداکثر میتوانید نقض یک تئوری را نشان بدهید (حتی این جهتش هم از دید فلسفی عاری از شائبه نیست). در موضوع مورد بحث حداکثر میتوان شواهد («محکمه پسند») ارائه کرد که نوریزاد در موارد خاصی دروغ گفته است.

۲) صداقت یک شخص معیار مناسبی برای منظور ما نیست: ابتدا اشاره کنم که من اصولا واژگانی مانند «صداقت» را اگر قرار باشد تجلی یک ارزش مطلق تلقی شوند «خطای بشری» میدانم. ولی با صرف نظر از این مشکل فرض کنیم دوستان به نوعی «تخمین» این مفهوم در دنیای واقع قانع هستند، خوب بهترین مصداقش کیست؟ احتمالا قدیسینی از جنس «مادر ترزا» یا «فرانسیسکوس آسیسیو». حالا فرض کنید ما از چنین شخصی بپرسیم: «ما میخواهیم ازبند این رژیم رها شویم، چه کنیم؟» جواب قدیس احتمالا از این نوع خواهد بود: «از این دنیا فرو بگذار تا رها شوی!»
اتفاقا من نامناسب بودن یک شخصی مانند نوری زاد را به عنوان «مرجع» کمتر از این جهت میبینم که «فیلم بازی میکند» (صادق نیست)، بلکه اینکه وقتی به او بگوییم ما در صورت لزوم حاضر به استفاده از ابزار خشونت هستیم موعظه خواهد کرد: «فرزندانم! اگر شما هم به این راه بروید مانند خامنه ای خواهید بود.» خوب این میتواند نظر «صادقانه» او (یا یک فرد حتی خوشنامتر) باشد، نظر محترمی هم است، ولی ما هم مصمم هستیم آن را (با رعایت احترام) زیر پا بگذاریم!

۳) اصولا اشخاص نباید محور باشند: مگر ما مثلا در ریاضی یا فیزیک به صرف اینکه یک شخص از «مشاهیر» یا «نوابغ» بشری است هر چیزی را از او میپذیریم؟ خیر، ما هر گزاره ای را جداگانه بررسی میکنیم. اگر یک برداشت که تقریبا تمام ابناء بشر (من جمله «نوابغ») در آن اتفاق نظر داشته اند با آزمایش یا اثبات ریاضی غلط از آب در بیاید «نظر» آنها کلهم اجمعین پشیزی ارزش ندارد (چنین موردی پیش آمده، ضمنا خودم هم همان نظر غلط را داشتم).
پیشنهاد من این است که ما در سایر موارد هم از مواضع «شخص محور» یا «مکتب محور» فاصله بگیریم و به استانداردهای علمی نزدیک شویم. البته این به معنی یک انقلاب فکری است که تبعات عظیم (و برای خیلی ها وحشتناک!) خواهد داشت.

در این ماجرای خاص خود نوری زاد سوژه اشتباه است، آنچه باید سوژه ما باشد نحوه برخورد رژیم با ابراز نظر فارغ از فرد مورد برخورد است. من اعتراف میکنم که نقطه آغاز من «حقوق بشر» افراد هم نیست، بلکه یک مشکل عملی است که با «بستن دهان افراد» همراه است: فرض کنید یک معضلی مانند کرونا پیش میآید، اگر آنهایی که مغزشان نسبتا خوب کار میکند نتوانند نتایجشان را بیان کنند ـ چون کسانی نمیخواهند بشنوند ـ گمراهی برنامه ریزی شده است. من فکر میکنم همین استدلال کافی است، و لزومی ندارد ما وقتمان را با بازی بیهوده نیت خوانی افراد هدر بدهیم...



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy