Tuesday, May 12, 2020

صفحه نخست » همدردی یک ایرانی در قبال جنایتی که ملتش در برابر آن سکوت کرده است، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpgبعنوان یک انسان ایرانی، بعنوان کسی که سالهاست تلاش می‌کنم ترسیم گرسیمای زیبائی از سرزمینم ایران و چهره‌ای انسانی از مردمان کشورم باشم، امروز روی سخنم نه با حکومت معلوم الحال جمهوری اسلامی، نه با مسئولان غیرپاسخگو، جنایتکار، دروغ گوی آن بلکه با مردمی است که چشم بر واقعیتی تلخ و حادثه‌ای جان گداز می‌بندد و بی آنکه وجودشان از جنایت هولناکی که در این سرزمین در حق پناهندگان افغان، این نزدیک ترین افراد از نظر هم زبانی، فرهنگ، تاریخ که از نظر تاریخی در زمانی نه چندان دور در سرزمین مشترک بودیم، رگ و پی مشترک با هم داریم، بلرزه در آید.

می‌باید وجدان مردمی و جمعی ما از این همه سبعیت که در حق این همه انسان و عمدتاً جوان، زحمت کش افغان رفته است بفریاد درآید. اما دریغ، دریغ از مردمانی که هر روز اخلاقشان در این رژیم بی اخلاق، سقوط می‌کند و همرنگ حکومت می‌شود. اخلاقی خشن، مستبد و بی مسئولیت. من تفرعن حکومت را نسبت به باشندگان سرزمینم در خودی و غیرخودی کردن درک می‌کنم؛ زمانی که هر صدای آزادی خواهی و عدالت خواه را با قدرت سرکوب می‌کند و حکم می‌راند؛ وقتی سخن از تمدن از پیشینه تاریخی، فرهنگی و انسان دوستی می‌شود، خود را طلایه داران تاریخ می‌دانیم و لوح کوروش را نخستین منشور آزادی و حقوق بشر! اما همزمان خود چهره‌ای دوگانه در برخورد با افراد و مردمان کشورها داریم. زمانی که حادثه تلخ و دردناک سرنگون کردن هواپیمای اوکرائینی توسط جمهوری اسلامی پیش می‌آید، دنیا به تلاطم می‌افتد و جامعه ایران متأثر و برآشفته به عزا می‌نشیند، اعتراض می‌کند؛ دانشجویان دست به تظاهرات می‌زنند و صدها شمع در گرامی داشت و خاطره جان باختگان این حادثه دردناک روشن می‌کنند؛ اپوزیسیون جمهوری اسلامی با تمام توان این عمل جنایت کارانه را محکوم می‌کند و دهها مقاله می‌نویسد. اما زمانی که در مقابل چشمان همین مردم که ما باشیم، همین اپوزسیون، متجاوز از پنجاه انسان دردمند، رنج دیده، مظلوم و ناچار افغانی در مرزبانی ایران به اسارت گرفته می‌شوند، مورد شکنجه قرار می‌گیرند و مظلومانه با بسته شدن رگبار به زیرپایشان به اجبار در عمیق ترین بخش رودخانه تن به آب می‌سپارند و متجاوز از هجده کشته، بیست ناپدید شده و پانزده نجات یافته نتیجه این کشتار علنی و غیرانسانی می‌شود، دم بر نمی‌آوریم؛ روح ما متأثر نمی‌شود و اشک از دیدگانمان جاری نمی‌شود. ما انسان ایرانی و اپوزیسیون آن که داعیه آزادی خواهی و عدالت جوئی دارد، با علم به واقعی بودن این جنایت، با وجود شاهدان عینی، مادران و پدران عزادار و علم به ماهیت جنایتکارانه جمهوری اسلامی و تکرار دائم همین خشونت در برابر این فاجعه عظیم انسانی سکوت می‌کنیم و لب از لب نمی‌گشائیم. فریاد نمی‌زنیم. شمعی روشن نمی‌کنیم.
دردناک است ندیدن انسانهای ستمدیده و مظلومی که امروز زندگی اجتماعی و زندگی انسانی‌شان دستخوش بازی جنایتکاران تاریخ و بازیگران سیاسی گردیده بی آنکه گناهی مرتکب شده باشند. سیاست بازانی که چنان وضعیتی را بوجود آورده‌اند که جان یک انسان افغانی ارزان تر و کم ارزش تر از گم شدن یک سکه چند سنتی است. تأسف بارتر از آن نگاه غیرانسانی ما به این انسانهای آسیب دیده، همسایه گان، نه بهتر است بگویم: به این تن تکه شده تاریخی خود ماست. نگاهی که متأسفانه در تمام سالهایی که این انسانهای زحمتکش به اجبار به کشور ما آمدند و با رنج شبانه روزی خود لقمه نانی اندک به کف آوردند، با دست مزدی ناچیز سنگ بر سنگ، آجر بر آجر نهادند؛ ساختمان ساختند، عرق ریختند، کانال‌های گاز، برق، آب حفر کردند و سنگین ترین کار را انجام دادند، نگاهی ناعادلانه و دور از اخلاق بود. آنها را هرگز در کنار خود ندیدیم و با مهر آغوش بر آنها نگشودیم. فاصله‌ای خودخواهانه بین خود و آنها ایجاد کردیم. از سر تحقیر برخورد کردیم، در برخی از شهرها درب مدارس بر روی کودکان آنها بستیم، از دادن کم ترین حقوق شهروندی به آنها، نه تنها حکومت از نظر قانونی بلکه ما از نظر اخلاقی سر باز زدیم. پیوند خانوادگی و ازدواج با آنها را مذموم شمردیم و بر اندک زنان و مردانی که با هزاران اما و اگر ازدواج کرده بودند و به کودکانشان شناسنامه داده نشد، ما جامعه ایرانی به آن اعتراض نکردیم. درون ما انسانهای ایرانی، مستبدی کوچک، مستبدی تاریخی همراه با خودخواهی ابلهانه‌ای خوابیده است. متملق در برابر قدرت و ثروت، متفرعن در برابر مظلوم و بی مکنت. تسلیم در برابر زورگو، زورگو در برابر مظلوم.
خود را تافته‌ای جدا بافته می‌دانیم که تمامی کاستی‌هایمان ناشی از حکومت اسلامی است. حال آنکه خود به حداقل وظیفه انسانی که در قبال دیگران داریم، بی توجه هستیم. حتی در این سرزمین هائی که بالاجبار تن به مهاجرت داده‌ایم، خود را افسر بر تمام مهاجرین می‌دانیم و خواهان حقوق و برخوردی دیگر از طرف مسئولان این کشورها با خود هستیم. به کوچکترین بی توجهی و ناملایمتی برافروخته می‌شویم و خواهان رعایت قوانین حقوق بشر در حق خود می‌گردیم. اما خود در کشورمان بعنوان یک شهروند هرگز توجهی به حقوق یک پناهنده افغان نمی‌کنیم و حکومت را به خاطر رفتار ناشایست با این پناهندگان مورد خطاب و سرزنش قرار نمی‌دهیم. فاصله عمیقی بین ما و مهاجرین افغان وجود دارد. فاصله‌ای که نه حکومت بلکه از خود بزرگ بینی و تفرعن بی پایه ما بوجود آمده است. فاصله‌ای عمیق که اجازه نمی‌دهد درد یک مهاجر افغان را درک کنیم؛ برابرحقوقی او را با خود ببینیم، از رنج او رنج ببریم و در لحظات تلخی مانند امروز همدرد با او نسبت به این جنایت اعتراض کنیم و حکومت را به چالش بکشیم. خط فاصل عمیقی که روح جامعه را نسبت به این انسانهای زحمت کش بیگانه ساخته است. امری که متأسفانه اپوزیسیون نیز همیشه در این مورد نمره منفی دارد.
در پرتو این بی حسی و چشم پوشی اجتماعی است که حکومت نیز بی پرواتر با مهاجرین افغانی برخورد می‌کند؛ بخود اجازه می‌دهد با سوء استفاده از فقر و عقب ماندگی بسیاری از جوانان افغانی در جستجوی نان، آنها را به مسلک لشکر فاطمیون و مدافعان حرم در آورد و در مقابل حقوقی اندک به جنگ‌های نیابتی خود در سوریه و عراق گسیل دارد و قربانی کند و آن دسته از جوانان را که تن نمی‌دهند مورد آزار قرار دهد.
امروز سکوت در برابر این جنایت بگونه‌ای ما را اگر شریک نگویم، حداقل در صف این جنایت پیشه گان قرار می‌دهد. ما را که خط فاصل خود با حکومت را حداقل با اعتراض به این جنایت و دلجوئی از خانواده‌های داغدیده افغان ترسیم نمی‌کنیم. شرمساری خود را از جنایتی که بنام جمهوری اسلامی، بخوان بنام ایران و ایرانی در حق این افغان‌های کشته شده انجام گرفته، ابراز نمی‌داریم.
نوع برخورد ما، همدردی، و اعتراض ماست که خط فاصل بین ما و جمهوری اسلامی را نشان می‌دهد. به کودکانمان درس انسانیت، پای بندی به حقوق انسان و دفاع از حقیقت را می‌آموزد. روح یگانگی انسان‌ها که از درد مشترک رنج می‌برند. روح زیبا، آزادی خواه، عدالت جوی یک ملت در برخورد انسانی‌اش با این گونه حوادث است که جلا می‌یابد. صیقل زده میشود و آنها را در جایگاه و منزلت انسانی خود قرار می‌دهد و ما را اعضای یک پیکر می‌سازد.
من با قلبی دردمند همراه با میلیون‌ها انسان افغان، با پدران، مادران، خواهران و برادران، همسران و فرزندان این کشته شدگان خود را در این غم و اندوه شریک می‌دانم و ضمن محکوم کردن این جنایت، حکومت اسلامی در حد توان خود بعنوان یک کنشگر سیاسی و اجتماعی مردم کشورم را به همراهی با مردم افغانستان و اعتراض به این جنایت فرا می‌خوانم. یک فرد هستم اما هر فرد نیز می‌تواند به وظیفه فردی و انسانی خود عمل کند.

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy