بحران دوسر سقوط بهای انرژی و کرونا جاهطلبیهای پوتین را زیر سوال خواهد برد
با آگاهی از این دادهها، پوتین در آغاز ریاست جمهوری خود یک «صندوق ذخیره حکومتی» بوجود آورده که بخشی از درآمدهای نفت و گاز را در سالهای قیمت بالا برای روز مبادا حفظ میکرد. با بهرهگیری از این صندوق بود که پوتین توانست در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۴ سقوط قیمتهای نفت و گاز را متحمل کند و نظام متکی بر « فساد دموکراتیک» را از سرنوشت گورباچف و یلتسین مصون نگاه دارد.
سقوط قیمت نفت و گاز در ماههای اخیر، پوتین را، بار دیگر در برابر خطر تزلزل در ساختار کلی رژیم روبرو میکند. بودجه سال جاری میلادی روسیه بر اساس قیمت نفت در حدود ۴۵ دلار در بشکه تنظیم شده است در حالی که، در بهترین شرایط، قیمتها در سراسر سال جاری از ۲۱ دلار در بشکه فراتر نخواهد بود.
اگر کاهش درآمدهای نفت و گاز به تنهایی مطرح میبود، پوتین احتمالا گاهی میتوانست با بهرهگیری از «صندوق ذخیره» به ارزش ۵۷۰ میلیارد دلار، روزهای دشوار را پشت سر بگذارد. بداقبالی پوتین در این است که روسیه، همزمان با سقوط قیمتهای انرژی، با چالش پرهزینه ویروس کرونا نیز درگیر است. برآوردهای وزارت اقتصاد روسیه در ماه گذشته به یک کاهش ۸ درصدی از تولید ناخالص ملی را پیشبینی میکند در حالی که ناظران غربی از یک کاهش ۱۲ درصدی سخن میگویند. تصمیم بانک مرکزی روس برای توزیع ۸۱ میلیارد دلار بین واحدهای تولیدی خصوصی ممکن است دراماتیک به نظر آید. اما اگر بیاد آوریم که اقتصاد روسیه همچنان زیر سلطه بخش عمومی است، خواهیم دید که بسته کمکی بسیار بزرگتری لازم خواهد بود. اوضاع ممکن است از این هم پیچیدهتر باشد. بخشی از تولید ناخالص ملی روسیه بین هواداران رژیم پخش میشود. بدینسان، اگر کل نظام با کمبود پول نقد روبرو شود، با خطر از دست دادن پایگاه اجتماعی-سیاسی خود نیز درگیر خواهد شد.
اگر بخواهیم از طنز سیاسی استفاده کنیم، میتوان گفت که پوتین دارد به آرزوی خود برای احیای جهان دو قطبی، زیر تسلط آمریکا و روسیه نزدیک میشود. در حال حاضر، ایالاتمتحده، از نظر تعداد قربانیان کرونا در مقام اول و روسیه در مقام دوم قرار دارند.
از نظر اقتصادی نیز، دو «ابر قدرت» دیروز با بزرگترین بحرانها روبرو هستند. بحرانهایی که نمیتواند بدون عاقبت سیاسی باشد.
اما در اینجا، تفاوت عمدهای بین دو «ابر قدرت» دوران جنگ سرد وجود دارد. در ایالات متحده، بحران کرونا و عواقب اقتصادی آن ممکن است به تغییر گروه حاکم به رهبری دونالد ترامپ منجر شود اما به تغییر رژیم نخواهد انجامید. در روسیه، اما، این بحران دو سر میتواند به تغییر رژیم بیانجامد و پایان پوتینگرایی را مانند پایان گرباچفسیم و پلتسینگرایی رقم بزند.
حتی اگر بحران دو سر کنونی نقطه پایان رهبری «تزار ولادیمیر» نباشد، او را ناچار خواهد کرد که در پارهای از گزینههای راهبردی نسنجیدهاش تجدیدنظر کند. ماجراجویی اشغال شبه جزیره کریمه اوستیای جنوبی و آبخاز احتمالا مورد تجدیدنظر قرار نخواهد گرفت، هر چند که هزینه سنگینی در بردارد. اما آیا روسیه میتواند هزینه حضور خود در سوریه، و تا حدی در لیبی، را تحمل کند؟ بویژه در شرایطی که جمهوری اسلامی در ایران نیز تحمل هزینههای بشارالاسد را بیش از پیش دشوار میبیند. در لیبی نیز، ترکیه، که بخشی از هزینه برنامه مشترک با روسیه برای فتح طرابلس را میپردازد، ممکن است بزودی دریابد که کفگیر به ته دیگ خورده است.
نظامهای خودمدار، اگر نخواهیم بگوییم دیکتاتوری تا زمانی که پول نقد در اختیار دارند از خدمت کافی برای سرکوب معارضان و حفظ خویش برخوردار هستند. اما همانطور که پوتین در سال ۲۰۰۵ در یک گفتوگوی مطبوعاتی مطرح کرد، «یک نظام فقیر ناتوان است». روسیه، مانند جمهوری خلق چین، نمونهای از این نظامهاست.
بحران دوسر سقوط بهای انرژی و کرونا، بیتردید، جاهطلبیهای پوتین را در همه زمینهها زیر سوال خواهد برد. آیا « فساد دموکراتیک» میتواند پایهای برای تداوم یک نظام باشد؟ آیا روسیه واقعا نیازمند از نو مسلح شدن در سطحی فراتر از نیازمندهای محلی خویش است؟ آیا روسیه میتواند برای همیشه از خانواده طبیعی خود در اروپا دور بماند و نقش فرزند شرور را بازی کند؟
آیا ملایان از نفس افتاده تهران و نئو عثمانیهای آنکارا شرکای طبیعی روسیهای هستند که همواره درگیر شرق اما در دروازههای غرب بوده است؟
پاسخ هیچ یک از این پرسشهای هنوز معلوم نیست. اما تردید نکنید، این روزها این پرسشها هم در ملاعام و هم پشت پرده در کرملین مطرحاند.
محمدعلی نجفی به قتل عمد محکوم شد