Thursday, May 28, 2020

صفحه نخست » جامعه بیمار، دولت خمار و بحران گذار، مریم سلطانی

Maryam_Soltani.jpgسالهاست کلیه کارشناسان و محققان متّفق القول بر این نظرند که جامعه ایران جامعه‌ای است بیمار. اما این به چه معنی است؟ چگونه یک جامعه بیمار می‌شود و ابعاد این بیماری چیست؟ برای آنکه بتوانیم بیماری را تعریف کنیم بهتر است ابتدا بدانیم که جامعه سالم چه جامعه‌ای است تا با مقایسه آن با وضع کنونی جامعه ایران بتوانیم دلایل بیمار خواندن جامعه را بشناسیم.

ریشه سلامت اجتماعی به تعریف سازمان بهداشت جهانی از مفهوم سلامت بر می‌گردد. در این تعریف گفته شده که سلامت فقط نبود بیماری و نقص نیست بلکه آسایش کامل جسمی، روانی و اجتماعی است. سلامت اجتماعی یک اصطلاح چند پهلوست. به همین دلیل شاید نتوان با دیدگاه‌های مختلف تعریف دقیق و جامعی از آن داشت. می‌‌توان گفت سه تلقی از مفهوم سلامت اجتماعی وجود دارد. چند سال قبل در کنفرانسی در شهر پاریس بر سر اجتماعی بودن سلامت بحث‌های زیادی در گرفت و سرانجام نتیجه‌ای هم حاصل نشد، ولی این کنفرانس باعث شد توجه‌ها بیشتر به سوی سلامت اجتماعی معطوف شود و بیشتر به این مقوله پرداخته شد. ذکر شد که سه تلقی از مفهوم سلامت اجتماعی وجود دارد.
• اولین تلقی از سلامت اجتماعی را تلفیقی از سلامت جسمی و روانی می‌داند. به این معنا که در سلامت جسمی، جسم و در سلامت روانی، روان سالم است.
• اما در دومین تلقی از سلامت اجتماعی، به نحوه حضور اجتماعی فرد در جامعه توجه می‌شود. یعنی فرد در جامعه با دیگران تعامل خوبی داشته باشد، در مواقع لزوم به دیگران کمک کند و در مواقعی از دیگران کمک بگیرد. البته عده‌ای از محققان این تعریف را نقد می‌کنند. وقتی به تعریف سلامت روان از دیدگاه سازمان بهداشت جهانی نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم سلامت روان علاوه بر نبود اختلا‌ل‌های روان‌شناختی، به معنی کنار آمدن با فشارهای روانی و عصبی معمول زندگی، مولد و مثمر ثمر بودن و مشارکت در محیط زندگی و... هم هست. در تعریف سلامت روان عناصری از نحوه حضور اجتماعی ما در محیط وجود دارد که موجب می‌شود نتوان سلامت روان را فقط در اضطراب، روان‌پریشی و... خلاصه کرد و حتماً باید وجه اجتماعی نیز در نظر گرفته شود.
• در تعریف دیگر فقط فرد مطرح نیست و بر شرایط اجتماعی تأکید می‌شود، اما سؤالی که مطرح می‌شود این است که شرایط اجتماعی چگونه باید باشد؟
در این مبحث نیز دو نظریه وجود دارد؛
• نظریه اول بر جامعه سالم تأکید دارد؛ یعنی شرایط اجتماعی‌ای که باعث ارتقای سلامت شود که به آن تعیین کننده اجتماعی سلامت گفته می‌شود.
• نظریه دیگر نیز بر جامعه سالم تأکید دارد ولی جامعه سالم آن نیست که صرفاً باعث سلامت انسان‌ها شود، بلکه شرایط اجتماعی نیز باید بهبود پیدا کند. با این تعریف جامعه سالم جامعه‌ای است که در آن آسیب‌های اجتماعی وجود نداشته باشد، رو به توسعه باشد و....
در ایران نیز تیمی متشکل از سی محقق تحقیقاتی را در این زمینه صورت دادند تا تعریفی بومی از سلامت اجتماعی در اختیار کارشناسان قرار دهند که به شرح زیر اعلان گشت:
مقایسه ‌های درون‌ کشوری و بین‌ المللی در راستای رسیدن به جامعه سالم ۱۸ ویژگی را تعیین می‌کند که مطابق آنها جامعه سالم جامعه‌ای است که در آن کسی فقیر نباشد، خشونت وجود نداشته باشد، رشد جمعیت کنترل شده باشد، تبعیض جنسیتی وجود نداشته باشد، در اجرای قانون از همه حمایت شود، حقوق انسان‌ها رعایت شود، آموزش یعنی تحصیلات عمومی تا پایان دوران دبیرستان رایگان باشد، همگان از طریق این آموزش‌ها بر خدمات سلامت دسترسی داشته باشند، به این معنا که در دوران راهنمایی و دبیرستان آموزش داده شود که چگونه خود را در برابر خطرات واکسینه کنند، امنیت و آزادی عقیده وجود داشته باشد، افراد از زندگی خود رضایت داشته باشند، همه مردم تحت ‌پوشش بیمه قرار بگیرند، توزیع درآمدها عادلانه باشد، بیکاری و تبعیض قومی، نژادی و منطقه‌ای وجود نداشته باشد.
پس با توجه به تمامی نکات ذکر شده در تعریف یک جامعه سالم و سلامت اجتماعی به راحتی می‌توان فهمید که جامعه ایران در حال حاضر، جامعه‌ای است بیمار، آن هم در شرایطی حاد. اکنون که به این نتیجه دست یافتیم که جامعه ما بیمار است، چه باید کرد و به طور کلی مسئولیت سلامت جامعه بر عهده کیست؟ برای پاسخ به این سوالات بهتر است که ابتدا تعریفی کلی از جامعه و مسئولیت اجتماعی و مدیریت اجتماعی داشته تا بر اساس آن، سهم هر فرد یا گروه را در اجتماع، بتوان تعیین کرد.
جامعه در اصطلاح جامعه ‌شناسی، گروه یا گروه‌های انسانی است؛ مشروط بر این که، دارای تعامل انسانی پایدار باشند که از نظر سرزمینی، حاکمیت یا انتظارات فرهنگی با هم وجه اشتراک دارند. جامعه خود به تناسب الگوی روابط بین افراد آن قابل دسته بندی به زیر مجموعه‌های جمعیتی است که ماحصل تجمیع آنها جامعه را بسازند.
در هر جامعه، باور‌ها و اعتقادات جمعی فارغ از معقول یا غیر معقول بودن آنها، الگو‌های رفتاری و هنجار‌های اجتماعی آن جامعه را می‌سازند که همواره می‌تواند دستخوش تغییرات تدریجی باشد. مشارکت جمعی افراد جامعه فرصت‌ها و مزایایی را در اختیار افراد قرار می‌دهد که امکان تامین آن به شکل فردی مقدور نیست. از این رو با تعریف جامعه با مفهوم منافع جمعی روبرو میشویم که باید آن را از منافع شخصی متمایز دانست، هر چند در بسیاری از موارد این دو مفهوم با هم همپوشانی دارند.
در یک مفهوم ساختارگرایانه، جامعه را می‌توان به عنوان یک بستر اقتصادی، صنعتی، فرهنگی دانست که از مجموعه متنوعی ضمن متمایز بودن از یکدیگر همواره با هم در تعامل‌اند و روابط عینی بین آنها برقرار است، در حالی که مجموعه افراد غیر مرتبط را که در یک محیط به سر می‌برند نمی‌توان یک جامعه دانست. این تعامل حتماً تعامل فرهنگ ساختی و احیاناٌ منجر به تعامل علم ساختی هم هست؛ بنابراین، یک عده مهاجر یا پناهنده که مثلاً در یک اردوگاه، به مدت سه ماه گرد هم آمده‌‌اند اگر چه بسیار باشند، به عبارتی در این تعریف نمی‌گنجد و جامعه محسوب نمی‌شود زیرا که شرط تعامل پایدار و تعامل فرهنگ ساختی را ندارد.
در درون جامعه، به دلیل وجود علایق مختلف انسان‌ها و گروه‌ها، تضادهای اجتماعی وجود دارند؛ اما با وجود تضاد، تعادل و ثبات جامعه حفظ می‌گردد. در جامعه افراد نقش‌‌های گوناگونی را می‌پذیرند و به همان نسبت از مزایای اجتماعی مختلفی بهرهمند می‌شوند. در گذشته جوامع به صورت شورایی-خانوادگی اداره می‌شدند و بزرگتر‌ها رهبر بودند و حفظ تعادل و ثبات جوامع بیشتر بر عهده خانواده‌ها بود که با آموزش مو به مو فرهنگ و آداب و سنن به نسل بعد، آنها را به حفظ جامعه وا می‌داشتند و بدین ترتیب جامعه و فرهنگ خود را از نابودی و فراموشی حفظ می‌کردند.
با گسترش جوامع کم کم نیاز به ارکان‌های اجتماعی در میان جوامع حس شد و میتوان گفت که دین و حکومت در همین زمان بود که به جوامع وارد شدند، ادیان برخواسته از فرهنگ و آداب و سنن جوامع و مردم پیش از خود و حکومت‌ها نیز زائده همان شوراهای بزرگ-رهبری جوامع پیشین بودند و به مرور زمان از حالت شورایی خارج و به همان صورت بزرگ-رهبری و بعد‌ها موروثی-رهبری شد. در این دوران دین و حکومت مکمل یکدیگر و حافظ و پاسدار هم بودند. آموزش‌ها از حالت خانوادگی خارج شد و آموزه‌های دینی جای آن را گرفت. در این دوران فرهنگ نیز دینی بود و اگر در جامعه‌ای به هر دلیل دین تغییر می‌کرد، فرهنگ اجتماعی نیز دگرگون میشد و فرهنگ دین جدید بر جامعه حاکم میگشت. تا حدود ششصد سال پیش سراسر جهان شناخته شده بدین صورت اداره میشد و
جوامع گوناگون در سراسر جهان از لحاظ ساختاری بسیار به یکدیگر نزدیک بودند.
همزمان با گسترش علم و دانش و صنعت و بالا رفتن سطح آگاهی عمومی جامعه و ایجاد موج روشنفکری، افراد جامعه متوجه شدند که دین و تعالیم دینی در منافات با علم و یافته‌های علمی است. این دوران، دوران گذار فرهنگ از فرهنگ دینی به فرهنگ علمی اجتماعی و همچنین گذار حکومت از حکومت موروثی-رهبری به حکومت شایسته سالار-شورایی بود. دوران گذار دورانی سخت در تاریخ جوامع است دورانی که با انقلاب‌ها و جنگ‌های بزرگ و ریخته شدن خون انسانهای بسیاری همراه بود.
دوران گذار پایه گذار جوامع نوین امروزی بود. جوامع امروزی که عمدتا بر اساس قواعد سوسیال دمکرات پایه گذاری شده‌اند، دارای چهار اصل مشترک زیرند:
● جوامع حقوق فردی هر شخص در اجتماع را به رسمیت می‌شناسند و تمام افراد دارای حقوق اجتماعی برابرند.
● انتخاب دین امری شخصی است و هر فرد در اجتماع برای انتخاب آن آزاد است.
● حکومتها به انتخاب عموم اجتماع شکل می‌گیرند.
● وظیفه حکومت‌ها حفظ جامعه، آموزش صحیح در مسیر رشد و ترقی و در نتیجه ایجاد سلامت اجتماعی جامعه است.
در جهان امروز جوامعی که این چهار اصل بالا را در ساختار اجتماعی و قانون مدنی خود لحاظ کرده و بدان عمل کرده‌اند، همواره در سوی شکوفایی و توسعه اجتماعی بوده‌اند و سلامت اجتماعی آنها مسیری رو به رشد را داشته است و بالعکس.
با توجه به مطالب عرض شده اکنون می‌توان به سوالات پاسخ داد و گفت که حفظ سلامت یک جامعه در وهله اول به عهده حکومت است و بعد بر عهده ده تک تک افراد آن جامعه. حکومت‌ها وظیفه دارند که با آموزش صحیح و کافی و ایجاد بسترهای لازم (قانونی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی) افراد جامعه را در مسیر مناسب قرار دهند تا جامعه در مسیر صحیح رشد و توسعه قرار گیرد و شهروندان نیز می‌بایست پس گذراندن آموزش‌های صحیح و مناسب، وظیفه اجتماعی واگذار شده به انها را در هر حیطه‌ای که هست و به درستی و حسن نیت به انجام برسانند.
اکنون به جامعه بیمار مان، ایران بپردازیم، همانطور که پیشتر مطرح شد، ایران جامعه‌ای است بیمار آن هم در شرایطی حاد. اکنون میتوانیم دلایل اصلی این بیماری را برشماریم؛
● ضعف ساختاری حکومت: جامعه ایران از لحاظ ساختار حکومتی در نوع خود بی نظیر است، بعد از انقلاب ۵۷ واژه‌ای برای نوع حکومت مطرح شد که هیچ کس درک درستی از آن نداشت حتی ارائه دهندگان آن، جمهوری اسلامی. از آنجا که جمهوری یا جمهوریت نوعی حکومت است که در آن مسئولین حکومتی موروثی انتخاب نشوند و ریاست کشور با رای مستقیم یا غیر مستقیم مردم برگزیده شده و دوران تصدی او محدود باشد و در واقع تأکید اصلی مفهوم جمهوری بر عدم وجود منصبی دائمی برای شخص اول مملکت است، قرار دادن آن در کنار اسلامی غیر ممکن است زیرا که در حکومت اسلامی شخص اول مملکت به عنوان خلیفه و جانشین خدا و پیامبر و یا امام غایب تا زمان مرگ عملا در سمت خود پابرجا ست. پس برای حل این مشکل تئوریسین‌های جمهوری اسلامی سعی کردند تا دولت را از حکومت جدا کرده و جمهوریت را به دولت و اسلامیت را به حکومت تعمیم دهند اما در این کار هم نا کام ماندند و در نهایت با اضافه شدن ولایت مطلقه فقیه به قانون اساسی به طور کلی جمهوریت از بین رفت و فقط نام آن باقی ماند. این ضعف ساختاری پایه گذر بسیاری از ناهنجاری‌های بعدی جامعه ایران بوده و هست.
● آموزش اسلامی بجای آموزش علمی: همانطور که میدانیم آموزش صحیح پایه گذار جامعه سالم است و نقش اساسی در این راستا بر عهده دارد اما از آنجا که جامعه ما طبق قانون میبایست اسلامی باشد پس هر آموزشی که در منافات با دین و آموزه‌های دینی باشد حذف میگردد و یادگیری آن ممنوع است. این امر خود به نوبه خود سبب آن میگردد که افراد در بسیاری موارد آموزش صحیح و کافی نداشته باشند که این امر سبب بروز مشکلات اجتماعی فراوانی میگردد.
● در دوران گذار فرو رفتن جامعه: با آنکه بسیاری از جوامع جهان سالها و حتی قرنها است که از دوران گذار عبور کرده‌اند، جامعه ما با ورود دین به عرصه اجتماع همچنان درگیر این گذار است. در دنیای امروز که همه روزه یافته‌های علمی بیشتر و بیشتر خرافات دینی را رسوا میکنند، عموم جامعه سعی بر آن دارد که خود را بروز کرده و با علم روز همپا گردد اما دین و حکومت دینی برای حفظ بقای خود دست به هرگونه کاری زده و حتی از خونریزی و قتل هم هیچ باکی ندارد. همین مسئله باعث زاویه گرفتن حکومت و ملت گشته که خود به تنهایی می‌تواند سالم ترین جوامع را نیز بیمار کند زیرا این زاویه گیری هم سبب میشود حکومت به وظیفه خود عمل نکند و هم موجب می‌گردد اشخاص به وظایف اجتماعی خود بی رغبت گردند و عمل ننمایند.
این سه دلیل، دلایل اصلی بیمار بودن جامعه امروز ایران است.
اکنون می‌دانیم دولتی داریم بیمار که به لحاظ ساختاری فاقد قدرت حکومتی است و بیشتر یا نشئه خیالات است و یا خمار آرزوهای محال و جامعه مان بیمار است و در دوران گذار، تنها راه نجات مبارزه است و از خودگذشتگی. در این دوران بر هر شهروند آگاه علی الخصوص روشنفکران واجب است که به پا خاسته و به روشنگری مردم بپردازند تا آگاهی عمومی باعث شود مردم ما بتوانند خود را از چنگ افیون دین و حکومت مستبد دینی رها کرده و به رستگاری دست یابند. تاریخ به ما نشان داده دوران گذار، دورانی است خشن و بدون از خود گذشتگی و تحمل رنجها و غمها، گذر از آن امکان پذیر نیست. به امید آنکه روزی جامعه ایران سالم ترین جوامع گردد.

مریم سلطانی
کارشناس روانشناسی، مددکار و مشاور اسبق امور بانوان شهرداری تهران



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy