در رسانههای دولتی و "خصوصی- دولتی" ایران، وقتی به مقوله شکست و موفقیت فرد پرداخته میشود، روانشناسان دعوت میشوند و چندان خبری از جامعه شناسان نیست. چرا؟ جواب ساده است:
وقتی شکست و یا موفقیت "شخص" را فقط "شخصی" کردید، آنوقت از ساختار اجتماعی-سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سلب مسئولیت میشود و اینگونه، عامل موفقیت "شخص"، تنها "خود شخص" میشود و عامل شکست "شخص" هم تنها "خود شخص" میشود و به این ترتیب، شخص و جامعه تشکیل شده از انسانهای تنها، باید باور کنند که:
"خودم کردم که لعنت بر خودم باد"
و یا
"خودم کردم و دم خودم گرم و بر خودم صلوات. "
و اینگونه از نظام سیاسی که تمامی ابعاد جامعه را به نفع خود مصادره کرده است سلب تکلیف میشود. در حالی که همه میدانیم که تصور انسان به عنوان "بودنی اجتماعی" در خارج از جامعه و خارج از ساختارهای جامعه و به بیان دیگر، خارج از "واقعیتهای چهار گانه اجتماعی"، غیر قابل تصور است. مانند تصور ماهی در خارج از آب. بنا براین هر موفقیت و شکست فردی، حاصل تعامل شخص است و واقعیتهای اجتماعی که شخص در آن زندگی میمیکند و اینکه آیا ساختار سیاسی- اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، سازگار با رشد شخص هستند یا ناسازگار.
در اینجاست که علت غیبت جامعه شناسان در توضیح شکست و یا موفقیت شخص را میبینیم:
- چرا که جامعه شناس میداند که استبداد سیاسی با تمایلات توتالیتر که ساختارهای سیاسی و دیگر ساختارهای اجتماعی را به تصرف خود در آورده است، نقشی اساسی در موفقیت و شکست افراد بازی میکند.
- چرا که جامعه شناس میداند که موفقیت و شکست فردی، نتیجه بده و بستان تواناییهای فردی و شرایط اجتماعی برای رشد/عدم رشد فرد میباشند و یکی بدون دیگری وجود ندارد.
- چرا که جامعه شناس میداند که وقتی نزدیکی و دوری به قطبهای قدرت و رانتهای قدرت در رژیمی استبدادی نقش کلیدی در موفقیت/عدم موفقیت فرد دارد، استبداد نقشی اساسی در عدم موفقیت اکثریت مطلق جامعه دارد. چرا که یکی از خصوصیات (قواعد) قدرت، متمرکز شدن است و این خصوصیت حکم میکند که تنها تعداد اندکی که در محدوده قدرت قرار میگیرند میتوانند، و باید، آن را داشته باشند تا اکثریت مطلق جامعه، که در خارج از آن محدوده قرار گرفتهاند، نداشته باشند.
بنا براین جامعه شناس مسئول، میتواند به جامعه و نسل جوان بگوید که مقوله "موفقیت" و "شکست" را فردی کردن، آدرس عوضی دادن است و اینکه تا زمانی که ساختار استبداد به ساختاری دموکراتیک تحول نکند، کشور شاهد لشکر عظیم شکست خورده هایی است که، در بدترین حالت، به خود زنی مشغول شده و خود را مسئول شکستهای خود ببینند.
البته، رسیدن به چنین آگاهی، سبب شیفت پارادایمی میشود. شیفتی که بدون آن، "خشم"های پراکنده، دست بدست هم نخواهند داد تا بر بالهای "امید" و همراه با روش "خشونت زدایی"، تولدی دیگر به انقلابی دیگر دهند، تا آخرین ساختاری که استبداد تاریخی بر آن بنا شده بود، یعنی "روحانیت ارسطو زده ذوب در قدرت شده" را از جا بر کنند.
چنین جامعه شناسانی میتوانند به جامعه بگویند که گشودن دروازههای موفقیت، نتیجه کاری و کوششی جمعی است و راه حل فردی برای مشکلات جمعی یافتن، راه به جایی نمیبرد. دستها باید بهم برسند، تا مانند طوقی و کبوترهای به دام افتاده کلیله و دمنه (۱) خود را با خیزشی عمومی، از تور استبداد و خفقان رها سازند و آزادی و استقلال را سرنوشت خود و وطن کنند تا از این طریق رشد و عدالت اجتماعی، ایران را از عقب ماندگی تاریخی خود رها کند و برای اولین بار، بعد از قرنها، ایرانیان به نقش تاریخی خود که همان فرهنگ سازی است بپردازند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) http://www.kanoon.ir/Article/34125