Saturday, Jun 13, 2020

صفحه نخست » محمد عطریانفر، نظر آیت‌الله هاشمی و محمد خاتمی درباره انتخابات سال ۸۸ چه بود؟

atrianfar_061220.jpgمحمد عطریانفر در گفت‌وگو با تسنیم گفت: جایگاه و تعلق خاطر آقای خاتمی به نظام و منزلت ملی ایشان به گونه‌ای است که کسی جز رهبری نمی‌تواند برای ایشان تعیین تکلیف کند. برای برخی از بزرگان در کشور کوچک‌ترها نباید تعیین تکلیف کنند.

تسنیم | محمد عطریانفر عضو ارشد حزب کارگزاران سازندگی در گفت‌وگویی به بازخوانی پیش‌زمینه‌ها و پیامدهای اتفاقات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ پرداخته است.

بخش‌هایی از این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

*در دوره اول ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد به واسطه عملکرد و شیوه ورودش به اداره دولت و شرایط عمومی کشور و نسبت به جامعه و خاستگاه طبقاتی‌ طوری بود که در حوزه نحبگان سیاسی، رقبای سیاسی و حتی بعضی رفقای همراه به جمع‌بندی رسیده بودند که شاید برای اولین‌بار در تاریخ انتخابات ایران، ریاست‌جمهوری تک‌دوره‌ای بشود. ذهنیت سیاسی طبقه متوسط جامعه و نخبگان سیاسی بدین سمت می‌رفت که اگر یک توافق مهم سیاسی صورت بگیرد و منجر به مشارکت اجتماعی بالا گردد، چه بسا منجر به شکست آقای احمدی‌نژاد شود.

*بنده شخصا جزو پذیرندگان نتیجه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد هستم با اینکه قائل به تخلف غیرمؤثر در انتخابات هستم.

*دولت نهم طی سالیانی صاحب درآمدهای هنگفتی به خاطر شرایط افزایش قیمت نفت شد. دولت‌های آقایان هاشمی و خاتمی در راستای توسعه و بازسازی خرابی‌های بعد از جنگ کارهای بسیار مهمی انجام دادند. آقای احمدی‌نژاد در بستری روی کارآمد که نسبت به دوره‌های قبلی شرایط برایش مستعد و بهتر بود و زیرساخت‌ها نسبتا شکل گرفته بود و درآمدهای بیشتری هم به دست آورده بود. اما مجموعا حاصل جمع ضعیفی را دولت نهم بدست آورد.

*واقعیت این است که جریان اصلاحات هدف‌گیری کرده بود برای رقابت با آقای احمدی‌نژاد با یک شخصیت مؤثر قرین به توفیق همچون آقای سید محمد خاتمی؛ می‌توان به پیروزی رسید. به این معنا که گزینه نخست اصلاحات جناب آقای میرحسین موسوی نبود. اگر چه از باب حرمت‌گذاری به آقای موسوی قبل از خاتمی و حتی در دوره‌های قبلی هم پیشنهاد شده بود؛ ولی ایشان امتناع می‌ورزید و حضور پیدا نمی‌کرد. درست در این مرحله هم بعد از ۲۰ سال که از مسئولیت دور بودند به ایشان مراجعه شد و بازهم قبول نکردند، لذا جریان اصلاحات برای این رقابت شخصیتی را مناسب‌تر از سید محمد خاتمی سراغ نداشت، گرچه اگر داشتند مصلحتشان این بود که غیر از آقای خاتمی را معرفی می‌کردند.

واقعیت این بود که در دوره زعامت آقای خاتمی شخصیتی را برای بعد از ایشان نساختیم که بتواند در دوره‌های بعد منادی جریان اصلاحات باشد. هنوز هم شخصیتی را برای رقابت سیاسی نساخته‌ایم. تنها راه حل این بحران تربیت نیرو قبل از وقوع بحران است. در بحران خلأ رهبری بعد از امام خمینی ظرفیتی بنام آقای خامنه‌ای را داشتیم که بتواند این خلاء را پرکند. همیشه ممکن نیست چنین اتفاقی بیفتد.

*ظرفیت آقای خاتمی بالفعل بود. ایشان نظرشان روی مهندس موسوی بود ولیکن جمع، آقای خاتمی را مناسب‌تر می‌دانست. نهایتا آقای خاتمی اعلام حضور کردند. مقدمات کار انتخابات هم فراهم شد ولی به دلایلی که به روشنی اعلام نشد علیرغم اعلام آمادگی اقای خاتمی، آقای موسوی در دقایق پایانی ابراز تمایل برای حضور در انتخابات کرد. این ابراز تمایل مهندس موسوی برای دوستان اصلاح‌طلب کمی محل سؤال بود که چرا در گام نخست این دعوت پدیرفته نشد؟ چرا بعد از اعلام حضور آقای خاتمی، مهندس موسوی بدون مشورت با وی اعلام کاندیداتوری کردند؟ در هر صورت با اینکه زمینه گلایه وجود داشت، آقای خاتمی با استقبالی کاملا روشن و صمیمانه صحنه را به نفع میرحسین موسوی ترک کرد و حضور خودش را منتفی اعلام کرد.

*شما باید بدانید که جناب مهندس موسوی بر اساس تصمیم شخصی خود در انتخابات حاضر شدند و عملا جریان اصلاح‌طلب در این فرایند از انتخاب اصلی خود به تبعیت خروج خاتمی از عرصه رقابت گذشت. از باب اینکه نسبتی هم با آقای موسوی داشت حس کرد که از ایشان می‌تواند حمایت کند.

*آقای موسوی قبل از اینکه برانگیخته و نماد جبهه اصلاحات باشد، برانگیخته اراده شخصی و علاقه‌مندی خودش بود، مضاف بر این ایشان براساس مشورت‌هایی که با افراد دیگر داشتند وارد رقابت شدند. من تصور می‌کنم در این فرایند احتمالا با آقای هاشمی رفسنجانی و فکر می‌کنم با رهبری هم طرح موضوع کرده بود.

*دوستان اصلاح‌طلب نهادهای فرعی در کنار ستاد مهندس موسوی بودند. به زبان روشن‌تر و کلام دقیق‌تر ستادی که جناب مهندس موسوی به محوریت دوستان خود تشکیل دادند آن چنان مایل نبودند که از ظرفیت رسانه‌ای و انتخاباتی جبهه اصلاحات استفاده کند. باورش این بود که تیم خودشان مسئله تبلیغات را حل می‌کند و با ظرفیت خودشان در انتخابات موفق می‌شوند. البته آنچه در تهران رخ می‌داد با استان‌ها متفاوت بود به این معنا که این ظرفیت را به لحاظ مرکزی و محوری در تهران در اختیار داشتند اما در استان‌ها توان آن‌چنانی نبود و این‌بار انتخاباتی و تبلیغاتی ناچارا و لاجرم به عهده تیم اصلاح‌طلبان افتاد.

*جوانان اصلاحات خیلی تلاش کردند تا به ستاد مهندس موسوی کمک کنند اما ستاد ایشان این ظرفیت را به رسمیت نمی‌شناخت. نهایتا ما موفق شدیم از طریق مذاکره سید محمد خاتمی با میرحسین موسوی یک نفر از جناح اصلاحات و از دوستان آقای خاتمی را به عنوان مشاور و شخصیت حاضر در سطوح بالای ستاد مرکزی آقای موسوی معرفی کنیم. آن شخص آقای سید صفدر حسینی وزیر اقتصاد دولت آقای خاتمی بود. بنابراین فصل مشترک ما اصلاح‌طلبان با ستاد مرکزی مهندس موسوی صرفا در حد حضور یک فرد خلاصه می‌شد. باز چون حس می‌کردیم این کار پاسخگو نیست و کفاف دغدغه‌های بچه‌ها را نمی‌دهد تصمیم گرفتیم یک ستاد فرعی بنام «ستاد قیطریه» تشکیل دهیم که مهندس موسوی کمک کردند و یکی از دوستان‌شان آن ساختمان را در اختیار گذاشتند که درآنجا هم بیشتر به امور متفرقه پرداخته شد.

*اگر شما فکر می‌کنید که اصلاح طلبان اتاق فکری داشتند و آقای میرحسین موسوی هم تابع تصمیمات این اتاق فکر بوده به هیچ عنوان صحیح نمی‌باشد. به این علت این نکته را تاکید می‌کنم که دوست عزیز ما جناب آقای ابطحی در آن گفتگوهای سال ۸۸ در جلسات دادگاه یک سری صحبت‌هایی کرده که اینها را باید از خود ایشان راستی‌آزمایی کرد. به صرف اینکه چهار نفر در ستاد فرعی و در یک اتاقی یک حرفی زدند را نمی‌توان به تمام اصلاحات و آقای خاتمی تعمیم داد و بگوییم کل اصلاحات اینگونه فکر می‌کرده است.

*تقلب و اسم رمز عبور واژه‌ای است که ساخته و پرداخته آقای ابطحی است. خود ایشان این را مطرح کرده که این لفظ رمز عبور بوده و... ما که نزدیک بودیم به این قضایا، این رمز عبور را نفهمیدیم. این موضوع در آن جلسات با عالم واقعیت چه ارتباطی برقرار می‌کند؟ کجا نشستند گفتند ما می‌خواهیم از کلمه تقلب به عنوان رمز استفاده کنیم؟ من خیلی این حرف‌ها را قبول ندارم. شخصی (عطریانفر) این حرف را می‌زند که نتیجه انتخابات را قبول دارد و آن موقع هم آقای احمدی‌نژاد را بعنوان رییس جمهور پذیرفت.

*آقای مهندس موسوی هم در اعلامیه ۱۷‌ام به صورت غیرشفاف و در لفافه این موقعیت را به رسمیت شناخت و به نتیجه انتخابات تمکین کرد. گرچه قائلم که تخلفاتی هم وجود داشته است. برای اینکه از این بحث‌ها عبور کنیم بهتر است با خود گوینده این جملات (یعنی آقای ابطحی) بحث چالشی داشته باشید.

*اصلاح‌طلب‌ها در ستاد مهندس موسوی حضور نداشتند. وقتی شما می‌گویید "ستاد" منظور نیروهایی هستند که عمل می‌کنند. محوریت ستاد جناب آقای بهزادیان‌نژاد و مهمتر از ایشان آقای ابوالفضل فاتح و یک شخصیت سومی هم بنام مهندس باقری بودند. استوانه‌ها و ارکان ستاد مهندس موسوی را این سه نفر تشکیل می‌دادند. افراد دیگر هم به صورت پاره وقت و مشاوره‌ای در کنار این افراد قرار داشتند و نقش مؤثر در هدایت و رهبری عملیات ستاد نداشتند.

*آنچه که بعد از نتیجه انتخابات حاصل شد و شخصیتی مثل آقای عباس آخوندی به نمایندگی آقای موسوی خدمت رهبری می‌رود یک جنس دیگری دارد و نسبتی با زمان برگزاری انتخابات ندارد.

*در داستان ۸۸ عملکرد ستاد قیطریه خیلی بزرگنمایی شده است. من خودم به این ستاد تردد داشتم. اینگونه نبود که مطرح می‌کنند. ستاد قیطریه یک سری تحرکات از سوی جوانان داشت و جریان رسانه‌‍‌‌ای در آن شکل می‌گرفت که خیلی منشاء اثر نبود. خیلی صاحب قدرت نبودند. در ستاد قیطریه یک سری نشست‌‌ها و گفتگوهای رسانه‌ای و اینترنتی برگزار می‌شد و ارتباط جدی با ستاد اصلی نداشت. مسئولیت ستاد قیطریه با آقای امین‌زاده بود. خود بنده هم در آنجا تردد داشتم و ملاحظه می‌کردم که ستاد منفعل است. اما ظهر روز جمعه بود که توسط یک سری نیروهای لباس شخصی به این ستاد حمله شد و مسأله ایجاد کردند. خود بنده در آنجا حضور داشتم. یک عده عصبانی شدند و با نیروهای لباس شخصی درگیر شدند. دوستان ستاد را آرام کردیم و به آن دوستان هم گفتیم باید منشاء اقدام خشن شما مشخص شود. بعد هم ستاد را تعطیل کردند و رفتند. بنابراین ستاد قیطریه الکی بزرگ شد.

*عزیزانی که نشستند و به مهندس موسوی گفتند: شما پیروز انتخابات هستید، اعضای ستاد ایشان بودند. از چگونگی آن هم بی‌اطلاع هستیم. ما به صفت اصلاح‌طلبی نمی‌دانیم چه اتفاقی افتاده است، اما تحلیل داریم که آقای مهندس موسوی از چه چیزی بهره گرفت و خود را پیروز انتخابات معرفی کرد. این حرکت مهندس موسوی ریشه در مقدمات نظرسنجی‌های انتخاباتی داشت که ایشان را بیش از واقعیت امیدوار کرد. دلیل دیگر اتفاقاتی بود که در حاشیه زندگی ستادی ایشان می‌افتاد. همسر ایشان سرکار خانم رهنورد به دلیل اینکه از لحاظ تبار زاگرس‌نشین بود و اصالت لرستانی داشت، نوعی تبلیغات می‌کرد که لرستان به داماد خود رأی می‌دهد و یا اینکه چون شخص آقای مهندس موسوی آذری‌زبان است و ما هم ۵ استان آذری زبان داریم، تمامی این استان‌ها به ایشان رأی می‌دهند. یا اینکه بخش زیادی از ساکنین تهران آذری‌زبان هستند و اینها به آقای مهندس موسوی رأی می‌دهند واین تلقی که مردم به روش قومی و طایفه‌ای رأی خود را به صندوق می‌اندازند نوعی کج‌فهمی بود که ستاد مهندس به آن دچار شده بود و ذهنیت را برای ایشان ساخت.

*برخی از شخصیت‌های سیاسی ظاهرا آقای مهندس موسوی را به پیروزی سیاسی تشویق کرده بودند. ایشان را مطلع کرده بودند که پیروزی از آن شماست. گفته می‌شود که از ستاد انتخابات کشور به ایشان مطالبی انتقال داده شده بود. می‌گفتند جناب آقای علی لاریجانی با ایشان تماس گرفته و پیروزی ایشان را تبریک گفته است. یک سری اتفاقات این‌جوری را مطرح کرده که ذهنیتی را برای جناب مهندس موسوی ساخته تا در مقابل دوربین‌ها حاضر شود و خود را پیروز انتخابات معرفی کند.

*آقای مهدی هاشمی [در ماجرای اعلام پیروزی مهندس موسوی قبل از اتمام انتخابات] نقشی نداشتند و بدون دلیل ایشان را در این قضیه بزرگ کردند. من نزدیک‌ترین فرد به آقای مهدی هاشمی در آن مقطع بودم و به صورت رودررو و از نزدیک با ایشان در ارتباط بودم. داستان مهدی هاشمی به این قضیه برمی‌گردد: قبل از آنکه آقای خاتمی برای شرکت در انتخابات اعلام حضور کند آقای مهدی هاشمی با بنده مشورت کرد و گفت: «چرا ما منتطر هستیم و باید در دقیقه نود ستاد تشکیل دهیم؟ بالأخره اصلاح‌طلبان یکی نفر را برای شرکت در انتخابات معرفی می‌کنند.» پیرامون مشورت‌هایی که باهم داشتیم و احتمال مشورت‌هایی که ایشان از ناحیه مرحوم ابوی‌شان داشتند به این نتیجه رسیدیم که قبل از اینکه وارد فضای انتخابات شویم، گروه گفتگویی تشکیل بدهیم که این گروه ما را به سمت طراحی اولیه هدایت کند و بعد هرکسی که نامزد اصلاحات در انتخابات شد این ظرفیت‌ را در اختیار او قرار دهیم. و نهایتا دچار کار تعجیلی نشویم.

*آقای مهدی هاشمی با حضور افرادی مثل بنده، موسوی لاری، بهزاد نبوی، مصطفی تاجزاده و برخی از دوستان دیگر که نام‌شان در خاطرم نیست جلساتی را تشکیل دادیم و در آن جمع راجع به مسائل انتخابات صحبت کردیم. حد فاصل شهریور ۸۷ تا پایان همان سال حدود ۷ الی ۸ جلسه تشکیل دادیم که چه کار کنیم و ستاد چگونه باشد؟ این جلسات در حد نظری و گفتگوهای کلی بود و هیچ دخالتی در امر انتخابات نداشت. حتی زمانی هم که ستاد انتخاباتی مهندس موسوی تشکیل شد این ظرفیت به صورت پراکنده بود.

*آقای مهدی هاشمی یک کار دیگری هم کرد. ایشان براساس تجربه‌ای که در انتخابات مجلس خبرگان رهبری سال ۸۵ بدست آورده بودند -در آن انتخابات خبرگانی که مرحوم هاشمی کاندیدای شده بودند - ایشان سیستمی را طراحی کرد که بتواند از حوزه‌های انتخاباتی برداشت اولیه‌ای داشته باشد تا اگر مغایرتی در نتایج وجود داشت بتوان بدین وسیله شکایت کرد. مهدی هاشمی تصورش این بود که این ظرفیت می‌تواند در انتخابات ریاست جمهوری مفید باشد. شبکه موبایلی اینترنتی را طراحی کرد که با حساسیت نهادهای امنیتی، زیرساخت‌های مخابراتی ایشان مختل شد و نتوانست کاری را انجام بدهد.

*در آن مقطعی که برخی حرکت‌های شورشی شکل گرفته بود زندان بودیم و در اختیار خودمان نبودیم. عملا از نزدیک، اطلاعات به روزی نداریم و نمی‌دانیم که چه اتفاقی افتاده است. نکته بعدی اینکه ظاهرا روز دوشنبه ۲۵ خرداد به دعوت مهندس موسوی و دیگران یک راهپیمایی عظیمی صورت گرفته که ما در آن حضور نداشتیم. آنطور که شنیدیم آن حرکت عظیم هم تخریب نداشته یا اگر داشته بسیار ناچیز بوده است. ولی بعد از آن ماجراها یک سری تحرکات پی درپی و مستمری در کشور صورت گرفته که عوارض خود را داشت. این جنبه از پیامدها قابل محاسبه و روشن است. فکر می‌کنم در برابر آن حادثه عظیم سال ۸۸ تخریب‌ها آن چنان بزرگ نبوده است. شما خسارت حوادث بنزینی آبان‌ماه را با ۸۸ مقایسه کنید. فکر نمی‌کنم در سال ۸۸ هزینه سنگین مادی به کشور وارد شده باشد.

*موضوع تحریم با حوادث سال۸۸ می‌تواند ارتباط داشته باشد. اما خصومت تاریخی ایران و آمریکا چندان ارتباط تنگاتنگی با این اتفاقات ندارد و شرط لازم این وقایع نیست. رقابت سیاسی منطقه‌ای ایران و آمریکا ریشه‌ای عمیق دارد. بعد از اینکه شاه از این کشور رفته، آمریکا با ما مشکل دارد. آنچه که در سال ۸۸ رخ داده می‌تواند بهانه باشد. شاید از حوادث سال ۸۸ آمریکایی‌ها طرفی بسته بودند که موضوع مخالفت در حد رئیس دولت تبدیل به تغییر نظام شود. این تز آمریکایی‌ها عملا شکست خورده بود. لذا فرآیند تحریم و مقاومت‎های آنچنانی که نهایتا دچار برخی مشکلات اقتصادی شدیم را باید عمیق‌تر از۸۸ ببینیم، ولی می‌پذیریم که ۸۸ می‌توانسته بهانه‌ای برای آمریکایی‌ها باشد.

*[درباره نظر فائزه هاشمی پیرامون کاندیداتوری میرحسین موسوی] خانم فائزه هاشمی عضو حزب کارگزاران است ولیکن ایشان نظر شخصی خود را بیان کرده و به هیچ عنوان نظر حزب نبوده است. در کشور ما حزب به معنای واقعی کلمه شکل نگرفته است. قبیله‌‌هایی هستیم که محفل‌هایی را تشکیل می‌دهیم. در ایران احزاب به‌شکل محفلی شکل گرفته‌اند و عموما براساس یک سری روابط عاطفی تاریخی از گذشته بنا شده است. به معنای حقیقی سیاسی، احزاب معنا و مفهومی ندارند. تا زمانیکه وضعیت به همین منوال باشد هر عضوی که در هر حزبی هست، فکر می‌کند می‌تواند به صفت شخصی و مستقل اعلام موضع نماید. خانم فائزه هاشمی که جای خود دارد، در سال ۱۳۸۸ دبیرکل حزب‌مان علی‌رغم اینکه حزب از آقای میرحسین موسوی اعلام حمایت کرده بود به اردوگاه آقای کروبی پیوست. جناب آقای نجفی از اعضای مؤثر حزب هم به همین منوال عمل کرد.

*برخی دوستان اصلاحات از اظهارات من [در دادگاه] خوششان نیامد. ولیکن برخوردشان خوب بود. برای روشن‌تر شدن موضع چند نفر از بزرگان هم طیفی از نظریات آنها را برای شما بیان می‌کنم: برادر عزیزم آقای بهزاد نبوی شخصیتی اصول‌مند در مواضع خود و بسیار سختکوش است و صادق و مخلصی است. ایشان به مدت ده سال در دوران شاه زندانی بود و زجرهای زیادی کشیده است. زندگی‌اش تماما برپایه مبانی فکری‌ اوست. آن دادگاهی که شما اشاره کردید محل قضاوت خیلی‌ها قرار گرفت. آقای بهزاد نبوی که خود در آن دادگاه‌ حضور داشت در جلسه خصوصی به خود بنده و بعد در جایی دیگر به دوستان گفته بود: تمام حرف‌هایی که آقای عطریانفر در دادگاه زده قبلا هم درجلسات خصوصی می‌گفت و خلاف گذشته چیزی نگفته است.

*من برخلاف عقیده‌ام [در دادگاه] صحبت نکردم که دغدغه داشته باشم. ثانیا کسانی‌که نقد دارند، در رابطه با بحث‌های من نقد ندارند. نقدها بیشتر به شیوه گفتگوی آن دوست دیگرمان (منظور آقای ابطحی است) بوده است. من در آن دادگاه از آقای هاشمی رفسنجانی ستایشِ در شأن ایشان کردم. اگرچه ممکن بود دیگران نپسندند. البته دوستان منتشرکننده هم این بخش از صحبت‌های من را انتشار ندادند. در آن دادگاه من حیثیت و حرمت آقای خاتمی را محترم شمردم. آنجا من تنها یک بیان داشتم. حتی در دادگاه اعلام کردم به صفت شخصی هیچ تخلفی نداشتم و هیچ اقدامی علیه امنیت ملی نکردم. من تنها سه حضور تبلیغاتی در سال۸۸ داشتم درحالیکه در انتخابات قبلی من حدود صد تا سخنرانی و مصاحبه داشتم. در سال ۸۸ کلا من حس می‌کردم در این انتخابات باید بیشتر حاشیه‌نشین باشیم.

*در دادگاه اعلام کردم به صفت فردی هیچ نقد و اتهامی به من وارد نیست. پرونده من هم موجود است. آنجا من نقدی کردم که این نقد بیش از اینکه جنبه اتهامی داشته باشد یک نقد سیاسی و درون گفتمانی اصلاحات بود. آنجا اعلام کردم جریان اصلاحات از سال ۷۶ به بعد دچار سوء تفاهم بزرگی شد. برخی اصلاح‌طلبان بخاطر قدرتی که از طریق نهاد انتخابات و مشارکت مردم پیدا کرده بودند احساس می‌کردند، می‌توانند درعرض امر ولایت که یک اصل مهم قانون اساسی و نقطه اتکاء ایمانی نظام است بایستند. این خطای بزرگی بود که برخی در جبهه اصلاحات مرتکب شدند.

*من این نقد را دادگاه به زبان رسا بیان کردم و در جلسات خصوصی هم به دوستان قبلا گفته بودم دوم خرداد نباید ما را غره کند، نباید ما را دچار اشتباه بزرگ کند. این ظرفیت قانون اساسی است که به ما اجازه حضور انتخاباتی می‌دهد و همین قانون اساسی یک مقوله و منظومه روشنی در امر ولایت فقیه را تعریف کرده است. قانون اساسی نسبت بین اسلامیت نظام و جمهوریت آن را مشخص کرده است. این دو امر غیر قابل تفکیک هستند. ما نباید دچار خطا بشویم و تحت‌تأثیر القاءات برخی از فضاسازی‌ها خود را از این ظرفیت محروم کنیم. این نقد را من در دادگاه داشتم. اکنون ممکن است بعضی از افراد این نقد را برنتابند. دست برقضا نوع دوستانی‌که من بعد از ۸۸ ملاقات کردم مواضع بنده در دادگاه را تأیید کردند. به صراحت عرض می‌کنم علاوه بر آقای هاشمی بنا به لطفی که آقای خاتمی داشتند جز تأیید و تکریم، مطلبی به من نگفتند.

*جایگاه و تعلق خاطر آقای خاتمی به نظام و منزلت ملی ایشان به گونه‌ای است که کسی جز رهبری نمی‌تواند برای ایشان تعیین تکلیف کند. برای برخی از بزرگان در کشور کوچک‌ترها نباید تعیین تکلیف کنند.

*من خلاف این [اعلام رسمی تأیید صحت انتخابات] را از آقای خاتمی در بعد از انتخابات سال۸۸ ندیدم. آقای خاتمی نیامده بگوید تقلب شده است و موضع آقای موسوی را نگرفته است. از منظر نگاه ایشان اصل بر اصالت انتخابات است و وقتی درباره قضیه‌ای سکوت می‌کنیم یعنی اینکه آن را پذیرفته‌ایم. اگر خلاف بر این را گفته بود آن زمان می‌توانستیم بگوییم چرا نمی‌آید مصاحبه کند و تأیید کند؟

*همین چند وقت پیش آقای خاتمی در مصاحبه‌ای دفاع جانانه‌ای از سیاست خارجی منطقه‌ای رهبری کرده بودند. بعدها من آقای خاتمی را دیدم و گفتم این کاری که کردید خیلی عجیب و غریب است. ایشان هم گفتند عقیده‌ام را بیان کردم.

*بعد از دادگاه، آقای هاشمی رفسنجانی بنده را دعوت کردند و تکریم نمودند. ایشان به من گفتند تمامی حرف‌هایت در دادگاه را به جز یک مورد قبول دارم. گفتم کدام مورد؟ گفتند بحث تقلب. اینکه گفتی تقلب نشده است را من قبول ندارم. گفتم بر چه اساسی شما این حرف را می‌زنید؟ گفتند: فلانی و فلانی به من گفتند که تقلب شده است. طبق حرف‌های ایشان، برخی مقامات این مطلب را به آقای هاشمی گفته بودند. به ایشان عرض کردم اصلا چنین چیزی امکان ندارد. من کارشناس مسائل انتخابات هستم و چنین چیزی که به شما گفته‌اند صحت ندارد.

*در رابطه با مسائل انتخابات در گذشته جلسات زیادی با آقای هاشمی داشتیم. در سال ۷۸ به ایشان گفتم از انتخابات مجلس ششم منصرف شوید چراکه رأی نمی‌آورید. اگر هم رأی بیاورید در آخر جدول رأی می‌آورید. گفتم حاج آقا اگر هم رأی بیاورید نمی‌گذارند شما در آن مجلس رییس شوید. شما نهایتا یک میلیون بیشتر رأی نمی‌آورید. که همین اتفاق هم افتاد. بعد که ایشان رأی آورد از ایشان خواهش کردم انصراف دهند و ایشان هم قبول کردند.

*آقای خاتمی موضع‌شان مانند آقای هاشمی نبود و معتقد بودند که در انتخابات تقلب مؤثر نشده است. آقای هاشمی از ابتدا نسبت به احمدی‌نژاد موضع داشت و احساس می‌کردند احمدی‌نژاد دست‌آوردهای نظام را از بین می‌برد. از طرف دیگر هم آقای احمدی‌نژاد در مخالفت با آقای هاشمی کم نمی‌گذاشت.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy