آخوندهای شیعی بدون مقاومت جدیِ اجتماع ایرانی با استواری موفق شدند تا زهر انگلیسی خواندن رضا شاه را به شاهرگ جامعه ایران تزریق کنند و دهه ها در مسمومیت آن، امیال و آرزوهای دیرینه خود که رویهمرفته دستیابی به حکومتی شیعی بوده پیش ببرند بطوری که اثرات این مسمومیت تا به امروز در ذهن ایرانی باقی مانده است. جامعه ایران نوین پس از گذر ایران از دوره میانه(صفویان) و پایان این دوره که با حکومت قاجاریان رقم زده شد، با آمدن رضاشاه آغاز می شود. گرچه امروز خدمات رضاشاه به ایران بتدریج مورد اقبال همگانی جامعه ایرانی واقع می شود و بر بیداری و آگاهی نسبت به اصلاحات محقق شده دوران وی افزوده می شود اما با این وجود، برای دستیابی به حقیقت مشترک می بایست کوشید و این قطعاً باعث تقویت بیداری ملی در جهت حفظ منافع و مصالح ملی خواهد شد. نوشته حاضر می خواهد نمونه ای را مطرح کند که نشان می دهد رضا شاه عاری از هر نوع وابستگی به انگلیس بوده و انگلیسی ها وی را به قدرت نگماردند بلکه وی نتیجه بی کفایتی قاجاریان در امور کشورداری و نیز نزاع های سیاسی مابین مشروطه طلبان و مشروعه خواهان در انقلاب مشروطه بوده که ایران را به فاز نوین سوق داد.
فقدان تاریخنگاری مدرن و نقاد منجر به آن شده تا سطح رویدادهای تاریخ ما در برهه ای معین در یک مجموعه ارزشی متفرع مورد ارزیابی و سنجش علمی واقع نشود و تبیین نگردد. در فقدان چنین تنظیم و تدوینی ست که هر امر واقع در تظاهر مثبت یا منفی اش مورد دستبرد سیاسی مغرضانه واقع می شود و مسئله در اصالت اش معروض جانبداری سیاسی می گردد و بدین ترتیب در راه کاویدن و سنجیدن موضوع مانع ایجاد می شود. حتا با وجودی که برخی اسناد تاریخی در خصوص یک واقعه موجود هستند اما نحوه برخورد ما ایرانیان از این واقعه صرفاً نقلی و شفاهی هستند تا مستند و مستدل. چگونه ممکن است مردمانی که هیچگاه تاریخنگاری تحلیلی انتقادی نداشته اند می توانند پرتفرعن مدعی دانش تاریخی باشند و نسبت به یک واقعه مهم کشورشان از جمله ماجرای واقعهء سوم اسفند ۱۲۹۹ و شخصیت های ظهور کرده آن چنان با اعتماد بنفس و اطمینان خاطر سخن بگویند که بدون کمترین عذاب وجدان هر که را خواستند جاسوس یا گمارده کشور بیگانه بنگارند و بقبولانند؟
دولت مشروطه احمد شاه که همزمان است با جنگ جهانی اول، دولتی ضعیف بوده و متعاقباً اوضاع ایران آشفته است. بحران اقتصادی و سیاسی و مداخلات کشورهای انگلیس و روسیه در اوضاع ایران وضعیت را بس پیچیده تر کرده بود. احمد شاه این مهره انگلیس به تنها چیزی که فکر می کرد اخذ اضافه حقوق از انگلیس بود و کمترین توجه و برنامه ای برای رفع و رجوع اوضاع آشفته کشور و رتق و فتق امور و کشورداری نداشته. به همین دلیل دولت مرکزی تضعیف و در چهار گوشه مملکت قوای محلی سر به شورش نهاده بودند. در شمال ایران، میرزاکوچک خان در گیلان و کمونیست ها در رشت که تحت تأثیر بلشویک های روس بوده و در مازندران امیر موید، قدرت منطقه بومی خود را در دست داشتند. در جنوب شیخ خزعل در آذربایجان شیخ محمد خیابانی در کردستان سمیکو نقش مستقل محلی خود را ایفاء می کردند و شورش های محلی و مسلحانه غوغا می کرد و شیرازه کشور به معنای واقعی از هم پاشیده شده بود.
در این اوضاع و احوال آشفته و در دوره نخست وزیری وثوق الدوله قرارداد ننگین با انگلیسی ها بسته شد که بر اساس آن انگلیس اداره کنند ارتش و وزارتخانه ها و بتبع سیستم پولی/مالی ایران می شده و آنها را تحت کنترل خود می گرفت. این قرارد آنقدر قراردادی ننگین بود که حتا صدای افکار عمومی انگلیس و مطبوعات آن کشور نیز در آمده بود. طبیعی بود که این وضعیت اسفناک دوام نیاورد و اوضاع دگرگون شود. در این زمان رضا خان یکی از فرماندهان قذاق ها بوده. افسر انگلیسی آیروساید که برای تقویت نیروی نظامی انگلیس مستقر در شمال ایران در مقابل ممانعت از پیشروی نیروی میرزا کوچک خان، به ایران آمده بود فرماندهان ایرانی قذاق ها را فرا می خواند و از آنها می خواهد خلع سلاح شوند. رضا خان تنها فردی بود که از میان جمعیت بلند شد و خطاب به مأمور انگلیس گفت ما از افسر بیگانه تبعیت نمی کنیم و ما تحت امر احمد شاه هستیم( بسیاری از پژوهشگران ایرانی که این دوره را پژوهش کرده اند در این زمینه اتفاق نظر دارند). همین جسارت بود که رضاخان را به فرماندهی کل قزاق ها رساند. این جسارت، نظر آیرو ساید را جلب کرده بود.
زمانی که تقریباً در تمام نقاط ایران هر گروه قومی برای خودش حکومت محلی دست و پا کرده بود و حکومت مرکزی بشدت در ضعف بسر می بُرد سید ضیا طباطبایی که رضان خان را شخصی مجرب و کاردان دیده بود بوی پیشنهاد می کند که نیروهایشان را از قزوین وارد کرج کرده و بتدریج تهران را تصرف کنند. دولت انگلیس از این تصمیم با خبر نبوده. این کار عملی می شود و هنگامی که نیروی قزاق به فرماندهی رضا خان وارد کرج می شوند سفیر انگلیس در تلگرامی این مسئله را به دولت انگلیس اطلاع می دهد. دولت انگلیس مخالفت می کند اما نیروهای قذاق بدون توجه به موضع انگلیس وارد تهران می شوند و بی هیچ مقاومت تهران را تحت کنترل می گیرند. و جالب اینکه اولین اعلامیه دولت در لغو قرارداد اسارت بار ۱۹۱۹ وثوق الدوله با انگلیس بوده. رضاخان، انگلیسی و تابع امر انگلیسی ها نبوده بلکه ایرانی میهن پرست بوده که در بدترین وضعیت که کشور ایران در آن بسر می برد سکان کشورداری را بر عهده گرفت و به کشور سرو سامان بخشید. حکومت های آتاتورک در ترکیه و رضاشاه در ایران همزمان هستند و اتفاقاً هر دو مأمور اصلاح امور كشور خود بوده اند محبوبیت و احترام آتاتورک در نزد ترکان وصف ناپذیر است اما طبیعی بود مایی که قرار بود خمینی را در ماه ببینیم و دیدیم اینگونه با شخصیت تاریخی خودمان برخورد می کنیم و طوطی وار این بزرگ مرد سرزمینمان را هنوز که هنوز است عامل انگلیس می دانیم. ای شرم ایرانی پس چه وقت سرخی ات پیدا می شود.
درسهایی از جنبش اعتراضی مردم آمریکا، احمد فعال