پس از بحران مالی آمریکا در سالهای 2007 و 2008 و حمله به نماد نظام سرمایهداری آن کشور، یعنی بازار بورس وال استریت، تا امروز شاهد چندین حرکت اعتراضی از سوی مردم آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی بودهایم. این حرکتهای اعتراضی به ما ميگویند:
1-- یکی ازویژگیهای پست مدرنیسم، شکلگیری خرده فرهنگها و هویتهایی است که در برابر یکپارچهسازی صنعت فرهنگسازی، قدبرافراشته و مدام در حال اظهار وجود هستند. آمریکا و اروپای دموکراتیک که تا دو و سه دهه قبل از قرن بیست و یکم، تنها با جنبشهای اعتراضی کارگری مواجه بودند، و تنها استثنای مهم و برجسته آنها جنبش دانشجویی 1969 بود، که آنهم با همراهی طبقه کارگر صورت گرفت، اما از دهه 1970 و 1980 به بعد شاهد جنبشهای اجتماعی و سیاسی خرده فرهنگهایی هستیم، که دیگر نميخواهند در سایه اکثریت خاموش قرار بگیرند. این موضوع را در جاهای دیگر به تفصیل بحث کردهام.
2- حرکت اعتراضی مردم آمریکا هم دارای ویژگی جنبشی است و هم دارای ویژگیهای شورشی است. تفاوت شورش و جنبش به سطح آگاهی و هدف حرکت اجتماعی بستگی دارد. شورشها به موجب عصیان و اعتراض طبقات فرودست علیه طبقات مسلط صورت ميگیرند. گاه تخریب و غارت، چاشنی شورشهای اجتماعی ميشوند. اما جنبشهای اجتماعی، حرکت آگاهانه جامعه با رهبری و هدایت طبقه متوسط علیه نظم موجود است. این چندمین بار است که هم در انگلیس و هم در آمریکا، شاهد اعتراض عمومی طبقات فرودست هستیم. کوتاه شدن فواصل جنبشهای اعتراضی و حتی شورشهای اجتماعی، علامت آشکاری است که تضادهای نظام سرمایهداری، هم با رشد آگاهی طبقات اجتماعی و هم با فزاینده شدن فاصلههای طبقاتی، آشتیناپذیر ميشوند. زمانی راوی بترا در کتاب بحران بزرگ دهه 90 پیشبینی کرده بود که اقتصاد آمریکا هر ده سال یکبار با یک رکود، و هر سی سال یکبار با یک بحران مواجه ميشود. راوی بطرا 200 سال اقتصاد آمریکا را مطالعه کرده بود و مدل خود را در تمام ادوار اقتصادی جامعه آمریکا نشان داد. اکنون فاصله بحرانهایی که گریبان نظام سرمایهداری را گرفته است، کوتاه تر شده است.
این نظام همواره از راه انتقال بحران به کشورهای جهان سوم، توانسته است هزینه بحران اقتصادی خود را جبران کند. به عنوان مثال در بحران اقتصادی دهه 90 ما شاهد هستیم که آمریکا موفق شد تا بحران اقتصادی خود را که حدود 200 میلیارد دلار با کسری بودجه مواجه بود، از راه جنگ خلیج فارس و سرکیسه کردن کشورهای عربی ثروتمند، جبران کند. اما امروز حتی این کشورها تا آن اندازه آگاه شدهاند که هزینه بحران کشورهای سرمایهداری را تدارک نبینند. این مسئله را وقتی کنار گسترش بیکاری و تضادهای طبقاتی، و واکنش اعتراضی طبقات فرودست قرار ميدهید، نشان ميدهد که تضادهای اقتصاد بازار، رفته رفته یک مثلث سه گانهای را تشکیل ميهند که هم حل نشدنی و هم آشتیناپذیر ميشوند، و هم آنکه با جنبش اعتراضی طبقات فرودست همراه ميشوند، که اضلاع آن از هم ناگسستهاند. دیگر جامعه فریب، دستهای نامرئی آدام اسمیت را که از آستین دولتهای نولیبرال بیرون ميآید، نميخورد. این وضعیت سه گانه، بحرانهای اقتصادی را بغرنجتر ميکند. اکنون اگر ضلع چهارمي را که به موجب آگاهیها پدیده آمده است، به کشورهای جهان سومی (حتی دولتهای دیکتاتور) اجازه ندهد تا بحرانهای اقتصاد بازار، از کیسه آنها هزینه و جبران شود، بدان بیافزائیم، شاهد خواهیم بود که اقتصاد بازار در چشم انداز دههای آتی، دیگر نتواند از پس حل و یا انتقال بحرانهای خود برآید.
3- یکی از عوامل متکثر شدن و فزاینده شدن جنبشها و اعتراضات در آمریکا و پارهای از کشورهای پیشرفته اروپایی، جریان افراطی شدن، بیرحم شدن و عوامزده شدن اقتصاد بازار است. نولیبرالیسم به تعبیرهابرماس، نوعی لیبرالیسم وحشی است. لیبرالیسمی که اقتصاد بازار را به مثابه خدایگان جان و مال، بر سرنوشت جامعه مسلط کرده است. سیاست نولیبرالیستی، سیاست "پول بده آش بخور" است، سیاست "هر که برفش بیشتر بامش بیشتر" است. سیاستی است که بر هرگونه عدالت اقتصادی و اجتماعی چشم ميپوشد. فونهایک یکی از فیلسوفانی است که الهام بخش نولیبرالیسم انگلیسی شد، وی حتی مفهوم عدالت اجتماعی را شرم آور ميخواند. وسوسه محافظهکارانه فونهایک نسبت به اقتصاد بازار، به حدی است که حتی موضوع برابری فرصتها را که توسط حقوقدانان و فیلسوفان سیاسی لیبرال مثل راولز، برای فقدان برابریهای اقتصادی مطرح ميکنند، ميگوید، «اگر قرار است جامعه پیشرفت کنند، باید عدهای جلو حرکت کنند و بقیه به دنبال آنها باشند». او حتی صریحا ميگوید که نابرابری فرصتهایی که بازار ایجاد ميکند، هیچ جای نگرانی ندارد. زیرا این نابرابریها موجب ميشود تا عدهای که ميتوانند از فرصتهای آموزشی و فرصتهای کار و تولید بهتر استفاده کنند، از نابرابریهای فرصتها برای پیشرفت خود بهره ببرند. اعمال چنین وحشیگریای در توصیف عدالت، اگر در جوامعی بدوی روی دهد، جوامعی که هیچ نوعی از آگاهی اجتماعی وجود ندارد، امکانپذیر بود. اما در جوامع پیشرفته و حتی در جوامع جهان سومی امروز، که مردم به یمن شبکههای اجتماعی و دستیابی به اطلاعات ارزان، از موقعیت طبقاتی و بهرهکشی خود نسبت به طبقات مسلط آگاه شدهاند، روشن است که حکمرمانی نولیبرال حاصلی جز فزاینده شدن و دائمی شدن و مستمر شدن حوادثی نظیر آنچه که در آمریکا رخ داده است، نیست. اکنون با توجه به حجم خشونت و وحشیگری که نولیبرالیسم علیه طبقات فرودست انجام ميدهد، حجم و گستره غارتها و تخریبها از ناحیه همین طبقات فرودست دستکم قابل فهم میشود.
4- یکی از ویژگیهای جنبش اجتماعی این مسئله است که هربار برافروخته بعد خاموش ميشود، بار بعد با انرژی محرکه بیشتری سر باز ميکند. این روند تا نتیجه نهایی ادامه پیدا ميکند. برخلاف انقلاب که وقتی هیزم آن دامن حکومت را گرفت، تا به نتیجه رسیدن خاموش نميشود، جنبشهای اجتماعی با ضریب عقلانیت بیشتر، بیشتر اقتضایی عمل ميکنند. خاموش ميشوند و در فرصت دیگر با نیروی محرکه بیشتری روشن ميشوند. "ذخیره شدن حجم انرژی نیروهای محرکه جنبش و انتقال آن به دورههای بعدی"، این یک قاعده عمومياست که هیچ دولتی با هر اندازه سرکوب و کنترل ، قادر به مهار و جلوگیری از انتقال آن به دورههای بعد نیست.
5- در حرکت اعتراضی مردم آمریکا، که لحظه به لحظه آن از چندین شبکه تلویزیونی آمریکا مستقیم پخش ميشد، هم جنبش اعتراضی بود، هم غارت بود، هم آتش زدن اتوموبیلهای پلیس بود، و هم هر اتفاق دیگری که کم یا بیش آن در هر جنبش اعتراضی از جمله در ایران به وقوع ميپیوندد. جنبههای غارت و تخریب در آمریکا بسیار بسیار فراتر از حد تصور بود، و فراتر از هر جنبشی بود که در سایر کشورها رخ ميدهد. بخش زیادی از ویدئوهایی که این تخریبها و غارتها را نشان ميدهند، در شبکههای اجتماعی دست به دست ميشوند. شبکههای رسانهای در آمریکا، حتی شبکه فاکس نیوز که مورد علاقه دولت ترامپ است، هیچگونه سانسوری در نشان دادن واقعیت به خرج ندادند. صحنههای تظاهرات علیه دولت، علیه پلیس در تمام رسانههای آمریکایی و حتی با تفاسیر جانبدارانه نسبت به تظاهرکنندگان، در تمام مدت منتشر ميشد، نه تنها این، بلکه نظام حقوقی آمریکا از آزادی اطلاع رسانهای در برابر فشارهای دولت و فشارهای قدرت رسمي حاکمیت، دفاع ميکند.
6- یکی از درسهای مهم دیگر جنبش اعتراضی مردم آمریکا، نوع عکس العملها و تاثیرات این جنبش در لایههای مختلف حاکمیت است. ژنرال مارک میلی رئیس ستاد ارتش آمریکا از اینکه ترامپ با هدف تبلیغاتی در جریان تظاهرات علیه جرج فلوید، جلوی کلیسایی در نزدیکی کاخ سفید قدم ميزد و او را همراهی ميکرد، از همراهی خود با ترامپ اظهار ندامت ميکند و ميگوید : «این بازدید، که روز اول ژوئن صورت گرفت، این تصور را پدید آورد که ارتش وارد مسایل سیاست داخلی شده است». همچنین «ژنرال مارتین دمپسی و ژنرال مایکل مولن نیز که هر دو از فرماندهان پیشین ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا هستند، از استقرار ارتش در شهرها انتقاد کردهاند». به این ترتیب ارتش آمریکا یک گام بزرگ در دفاع از قانون اساسی که حق شورش را به معترضان ميدهد، عقب نشینی ميکند و فرمان گرفتن از دولت را برای سرکوب تظاهر کننده گان، کار اشتباهی دانست. پس از آنکه برادر جرج فوید در مجلس نمایندگان آمریکا ظاهر شد و خواستار اصلاح قوانینی به نفع سیاه پوستان شد: «مجلس نمایندگان آمریکا که دموکراتها در آن اکثریت دارند، در حال بررسی یک طرح برای اصلاحات ساختاری پلیس در سراسر آمریکاست. مت گتز، عضو جمهوری خواه کمیته قضایی مجلس نمایندگان گفته است اعضای این حزب برای اصلاح پلیس با دموکراتها همکاری خواهد کرد.همچنین "کاخ سفید هم از نهایی شدن برنامه دولت آمریکا برای مقابله با خشونت پلیس خبر داده است».
23 خرداد ماه 1399
https://t.me/BayaneAzadi
قدرت و وجدان به حقوق، ابوالحسن بنی صدر