نزدیک به یک ماه از جنایت سلاخی کردن رومینا اشرفی، دختر نوجوان سیزده ساله تالشی که با «داسِ غیرتِ پدر» سر بریده شد، میگذرد. حالا باز هم خبر از سلاخی شدن زنان جوان دیگری در گوشه هایی دیگر از ایران را میشنویم. «فاطمه بریهی» و «ریحانه عامری» یکی در آبادان و دیگری در کرمان کشته شد. همچنین، زن جوان دیگری که مادر سه فرزند بوده است، به دست برادرش و به نام «ناموس» در آبادان سلاخی شد.
جنایت و خشونت علیه زنان در ایران تنها به رومینا اشرفی و یا «فاطمه بریهی» زنی جوان ۱۹ ساله آبادانی که او هم به نام «ناموس» -توسط همسرش «حبیب بریهی» که پسر عمویش نیز بود- سر بریده شد، یا «ریحانه عامری» دختر جوان ۲۵ ساله کرمانی که توسط پدرش با تبر و یا به گفته پلیس کرمان با ضربه میله آهنی به سرش کشته شد و یا زنی که تا این لحظه حتی نامش را هم نمیدانیم و فقط با نام زن جوانی که مادر سه فرزند بود او را میشناسیم و به دست برادرش با ضربههای کارد سلاخی کشته شد؛ پایان نمیپذیرد.
«ناموس» و «غیرت» از مردان، «نر»های جنایتکاری ساخته است که حتی به نزدیکترینها و جگرگوشههایشان نیز رحم نمیکنند. «ناموس» و «غیرت» از مردهای باورمند به آن قاتلان و سلاخان دهشتناکی ساخته است که جنایت برایشان افتخار و حفظ «آبرو» محسوب میشود. شستشوی مغزی مردان با باورهای پوسیده سبب شده است تا از پدرانی که باید امنترین پناه و تکیه گاه دخترانشان باشند، جلادانی سیاهدل ساخته شود که به نام «ناموس» دستشان به خون زنان و جگرگوشههایشان آلوده است.
بنا بر قانونی نانوشته، «زن بودن» در جوامعی مانند ایران به معنای «آبرو و مِلک» دیگری بودن است. «زن» در جامعه مردسالار حتی مالک تن و سرنوشت خودش نیست. «زن» در این جوامع «ملک» و «ناموس» دیگری محسوب میشود. همانگونه که یک قطعه زمین و یا یک خودرو نمیتواند انتخاب کند که چه کسی مالکش باشد و چه کسی مالکش نباشد، نگاهِ مردسالارانه حاکم بر جامعهای مانند ایران و قوانین برگرفته از شریعت اسلامی نیز به زن چنین نگاهی دارند. زن اجازه ندارد خودش همسرش را انتخاب کند. زن اجازه ندارد خودش نوع پوشش بدنش و یا سبک زندگیاش را انتخاب کند. از آنجاییکه در این نگرش زنها «حق تملک بر بدن خویش» را ندارند، پس اجازه ندارند خودشان انتخاب کنند که با چه کسی بخوابند، با چه کسی نخوابند. این «صاحب ملک» است که انتخاب میکند چه کسی باید با «مِلکش» بخوابد و ملکش را در اختیار چه کسی قرار دهد.
دستاورد حکومت اسلامی برای زنان در سرزمینی که روزگاری زن در آن ملکه بود و «پادشاهی» میکرد، داس وخنجر و تبر و سرهای بریده بر روی سینه هاست. دستاورد چهل سال حکومت جهل و تاریکی، حملات و اسیدپاشیها به زنها در کوچهها و خیابانها و خنجر و داس و تبر در خانه هاست. دستاورد قوانین شریعت، مصونیت قاتلان و جانیان با نامِ رمزی به نام «قتل ناموسی» است.
قانون غلط، به این جنایتکاران مصونیت قضایی بخشیده است. «زن کشی» مجازات قتل در پی ندارد. قانون غلط، دستاویزی برای کشتار بی رحمانه زنها و دختران در ایران شده است. نه تنها زنها و دختران در ایران از حمایت قانون برخوردار نیستند؛ که برعکس، قانون حامی قاتلانِ زنان نیز است.
فریادهای رومیناها، فاطمهها، و ریحانههای ایران در هیاهوی مردانه وسیستم مردسالارانه ی معیوبی که بنا بود دادِ مظلومان را بستاند گم شده است. در زد و بندهای سیاسی-ایدئولوژیکی قانونگذاران، فریاد بی صدای گلوی بریده شدهی این «ناموس»ها راه به جایی نمیبرد.
البته در مورد فاطمه بریهی، افزون بر خشونت علیه زنان و «قتل ناموسی» موضوع «ازدواج اجباری زنان» نیز مطرح است. فرار این تازه عروس سخنان بسیاری در خود دارد، که به تحقیقات گسترده کارشناسان امر نیاز دارد و در این یادداشت نمیگنجد.
«قتلهای ناموسی»، جنایتهایی که تا به امروز بسیار روی دادهاند اما کمتر بازتابهای گستردهای داشتهاند. در بسیاری از موارد شاید تنها اهالی روستا و یا همشهریان قربانی از آنها مطلع میشدند.
وقتی زنی کشته میشود، گویی همه زنان کشته شدهاند. «زن کشی» تهدیدی جدی برای تک تک زنان است. هر زنی در هر کجای کشور میتواند به دلایلی بسیار واهی جانش را تنها به دلیل «زن بودن» و نداشتن حمایت قانون، از دست بدهد. حتی اگر قاتل «ولی دم» نباشد، باز هم به دلیل قانون نابرابر و ناعادلانهای که زن را نیمه انسان میداند و ارزش زن را نیم ارزش یک مرد میداند، مجازات چندانی در انتظار قاتل یا قاتلین نیست.
در «جنایتهای ناموسی»، قربانیان تنها به دلیل «زن بودن»شان کشته میشوند. مثلا اگر «ریحانه عامری» زن نبود و یک مرد بود و ساعت ۱۱ و نیم شب به خانه میآمد، هرگز کشته نمیشد. «فاطمه بریهی» اگر زن نبود و یک مرد بود و اگر (چون نمیخواست با دخترعمویش زندگی کند) از خانه فرار میکرد، اینک زنده بود و هرگز کشته نمیشد. «رومینا اشرفی» اگر زن نبود و یک مرد بود به دلیل اینکه خودش یک دختر را برای زندگی انتخاب کرده و با او فرار کرده بود؛ هرگز با داس پدر کشته نمیشد واینک زنده بود. تمامی این زنها و بسیاری از زنهای دیگری که حتی نامشان را هم نمیدانیم و به نام «قتل ناموسی» در گوشه و کنار شهرها و روستاها کشته شده اند؛ «اگر زن نبودند»، اینک زنده بودند. همچنین بسیاری از زنان دیگری که ممکن است فردا یا فرداهای دیگر به دلیل حفظ «آبرو» و «ناموس» نرهای خانواده کشته و سلاخی شوند، اگر زن نبودند با امنیت بیشتر و حمایت قانونی کاملتری زندگی میکردند. شهروند درجه اول شناخته میشدند و جانشان ارزشمندتر دانسته میشد. «جنس دوم» و «شهروند درجه دوم» شناخته شدن زنان در نظام آپارتاید جنسی یعنی اینکه جان زنها، تنها به دلیل جنسیت و «زن بودن» ارزش کمتری از جان مردان این جامعه دارد.
جامعه مدنی ایران و بویژه زنها، باید اعتراض عمومی به خشونت علیه زنان را به جنبشی پایدار تا رسیدن به «امنیت زنان» در خانه و جامعه تبدیل کند. برخلاف ادعاهای حکومت، جامعه ایران یکی از ناامن ترین جوامع دنیا برای زنان است. زنان از یک سو مورد خشونت هدفمند و سیستماتیک نیروهای پلیس، بسیج و آتش به اختیارهای امر به معروف و نهی از منکر کننده قرار دارند. از سویی در بیرون از خانه مورد انواع خشونتهای کلامی و فیزیکی مردان بیگانه به هنگام خرید، پیاده روی، رانندگی و... قرار دارند. و از سویی دیگر هم، مورد انواع خشونتهای خانگی و «قتلهای ناموسی» قرار میگیرند. بسیاری از زنان ایرانی حتی در خانههایشان نیز امنیت ندارند. و حتی قانونی هم برای حمایت از خویش نمیبینند که به آن پناه ببرند.
زنان ایران امنیت جانی ندارند. «قوانین زن ستیز» حامی قاتلین و جنایتکارانی است که زیر چتر حمایت قانون و شریعت دست به «زن کشی» میزنند.
«غیرت»، واژهای ترسناک و خطرناک است که میتواند به قیمت گرفتن «حق حیات» از یک زن تمام شود. «ناموس» واژه هراس برانگیزی است که مجوز قانونی به قتل، جنایت و خشونت علیه زنان میدهد. «ناموس» کلید واژه و نام رمزی است برای «خشونتِ بدون مجازاتِ درخور» و توجیهِ نبودِ مجازاتِ متناسب با جرم و جنایت علیه زنان. فرهنگ غلط «ناموس» و «غیرت» را باید از جامعه پاک کرد. زن «ملک» و «ناموس» کسی نیست. زن «کالا» نیست که صاحب کالا تصمیم بگیرد او را در اختیار چه کسی قرار دهد و در اختیار چه کسی قرار ندهد. زن یک «انسان» است با «حق حیات». جان «زن» ارزش دارد، به همان اندازه که جان مرد ارزش دارد. «زن» موجودی بی ارزش نیست که با هوس یک موجودِ «نر» به این دنیا بیاید و هر گاه آن «نر» تصمیم گرفت، گردنش را قطع کند و سرش را بر روی سینهاش بگذارد و از این دنیا حذفش کند.
جنایتی به نام «گردن زدن زنان» و «سلاخی کردن زنان» به نام ناموس، در جامعه ما، جنایتی تازه نیست. شاید به درازای عمر واژه «ناموس» در ایران، قدمت دارد. در سیستم قضایی کشور هیچ مجازات درخور، متناسب با جرم، و مجازات بازدارندهای برای قتلها و جنایتهای ناموسی و خشونتها علیه زنان در نظر گرفته نشده است. آنچه که آشکار و مسلم است، این است که حکومت اسلامی نه تلاشی برای جلوگیری از این جنایات انجام میدهد و نه برنامه و چشم اندازی برای اقدامات پیشگیرانه، بازدارنده و مجازات درخورِاین جنایات در دست اقدام دارد.
ایران، کنوانسیون منع هرگونه تبعیض علیه زنان را نپذیرفته است و اساسا این کنوانسیون با قوانین اسلامی در مورد زنان در تضاد است. قانون حمایت از زنان در مقابل خشونت نیز سالهاست در انتظار تصویب است. اما این قانون نه تنها تصویب نشده است، بلکه بسیاری از مصادیق خشونت علیه زنان مانند خشونتهای جنسی، خشونتهای روانی و عاطفی، آزار جنسی و مزاحمت جنسیتی، به ویژه در حوزه خانواده، اساسا در آن جرم انگاری نشده است و هیچ مجازاتی را نیز برای خشونتگر در پی ندارد.
«مردِ همسرکُش»، «پدرِ دختر کش»، «برادرِ خواهرکُش» با حمایتگری واژهای به نام «غیرت» و چتر حمایتی قانون در برابر «قتل ناموسی»؛ مجازات قتل را در انتظار خودشان نمیبینند. عاملین قتلهای ناموسی پس از مدت اندکی حبس، آزاد میشوند. با افتخار به «غیرت» و دفاع از «ناموس» حتی به قیمت کشتن و گرفتن حق حیات یک «زن» که به گمانشان در تملک آنها بود، در جامعه رها میشوند.
نباید این واقعیت را فراموش کرد که این افراد بالقوه، تهدیدی برای امنیت همه جامعه هستند. جنایتی که این افراد مدعی اشرف مخلوقات بودن با عزیزترینها و نزدیکترینهای زندگی خود میکنند، حیوانات وحشی و درنده با فرزندان خود نمیکنند. کسی که با فرزند، همسر و خواهر خود کاری میکند که حتی یک گرگ وحشی این کار را نمیکند، به هنگام خشم و عصبانیت با دیگران چه خواهد کرد؟ و قانونی که از این توحش حمایت و پشتیبانی میکند و به قاتلین با نام «ناموس» مجوز جنایت میدهد، قانونی متوحش و عقب افتاده است که ابدا با دنیای امروز سازگاری ندارد. «قانون غلط» باید متوقف شود تا امنیت جانی «زنان» نیزتامین شود. چرا که، زنان در ایران امنیت ندارند.