Sunday, Jul 5, 2020

صفحه نخست » جنایت علیه "زنانگی"، آسیب‌شناسی فتل‌های ناموسی، یزدان شهدایی

Yazdan_Shohadaei_2.jpgرومینا اشرافی، دخترک تالشی، در خواب بدست پدر و با داس مقدس جهل به قتل رسید.

سارا رخشانی، پانزده ساله، باردار با ضربات چاقو توسط همسرش در زاهدان به قتل رسید.
جوان ۲۳ ساله آبادانی با در دست داشتن کاردی خونین در کلانتری حاضر شد و از بریدن سر همسرش به دلیل خیانت خبر داد.
ریحانه عامری، دختر ۲۵ ساله کرمانی، بعلت دیر برگشتن به منزل، توسط پدر با تبر به قتل رسید.
برادری خواهرش را در منطقه ۹ آبادان در برابر چشم مردم با دلیل دفاع از ناموس سلاخی کرد.
زن ۲۲ ساله رودباری به سبب وجین نکردن مزرعه، توسط شوهر ۸۲ ساله‌اش بشکل وحشیانه‌ای مضروب می‌شود و با دخالت همسایگان از مرگ می‌گریزد و راهی بیمارستان می‌شود.
لیلا فرخی زن ۴۵ ساله، ساکن کرج، از خشونت خانگی به ستوه آمده و درخواست طلاق کرده بود، در ۲۹ خرداد، توسط شوهرش در برابر چشم عابران با شلیک دوگلوله به قتل رسید.
زنی در زرند کرمان توسط شوهر معتادش به شدت مجروح می‌شود. او با کمک خودروهایی که او را در کنار جاده مشاهده کردند، نجات پیدا می‌کند.
دو کودک ۱۴ و یک کودک ۱۷ ساله در کمتر از یک هفته در سقز خودکشی کردند.
.........................
زنجیره قتل‌های ناموسی در خرداد ماه امسال، روایت دردناک آنچه که در حکومت اسلامی بر زنان و کودکان ایرانی میرود را برملا می‌کند که توسط رسانه‌های اجتماعی آشکار شده‌است. بنا به آمار قوه قضاییه نیمی از قتل‌ها در ایران خانوادگی‌اند و در این میان سالانه ۴۵۰ تا ۵۰۰ قتل ناموسی رخ میدهد! نود درصد قربانیان زنانی‌اند که از سنت‌های قومی و محلی رایج تبعیت نکرده‌اند. بیلان جنایت فوق همچنین بیانگر حکایت رنج و درد پنهانی است که به درازای عمر این نظام ولایت‌مدار بر زنان کشور ما رفته است. نظامی که برده‌داری مذهبی زنان را جاری کرده و معترضان به آن را با فتوای الهی به شمسیر جهالت گردن می‌زند. نظامی که در آن زیبایی و انسانیت و زنانگی جرم است و عشق را در پستوی خانه حبس کرده است.
سالهاست مراکز بین المللی حقوق بشر نسبت به خشونت بی رویه علیه زنان ایرانی در خانه و خانواده توسط محارم آنها (نزدیک ترین افراد خانواده) هشدار میدهند. بر اساس آخرین آمار بیش از ۶۰ درصد زنان ایرانی در طی زندگی خویش بارها خشونت جسمانی را تجربه کرده‌اند، اما آنچه مهمتر است خشونت روانی یا باصطلاح خشونت سفید است که روان زن ایرانی را تخریب کرده است. "عباس مسجدی آرانی" رییس سازمان پزشکی قانونی ایران در سخنرانیش بمناسبت هفته قوه قضاییه اعلام کرد که بیشترین پرونده‌های ارجاعی به این مرکز مربوط به "همسر آزاری" است. بیش از هشتاد و یک هزار شکایت زنان خشونت دیده فقط در سال ۸۸ گواه این مدعاست که فرهنگ ایرانی- اسلامی، فرهنگ خشونت علیه زنان را در مردان ایرانی نهادینه کرده و قوانین و عرف و سنت‌های درون این فرهنگ به شدت هویت زن ایرانی را مخدوش و مجروح کرده است. مرکز آمار ثبت ازدواج و طلاق، با اشاره به آمار سال گذشته گزارش کرد، هشتاد درصد درخواست‌های طلاق از جانب زنان بوده است. کاهش آمار ازدواج به زیر ۴۰ درصد تا سال گذشته را نیز می‌توان از تبعات همین خشونت مردانه جامعه ایران دانست و تایید این واقعیت که سقف خانواده دیگر نه تنها مکان امنی برای زنان نیست بلکه به محلی برای شکنجه و یا تهدیدی برای زندگی آنان تبدیل شده است.

سنت و عرف، الگوهای عادتی حاکم بر جوامعی‌اند که تحولات ساختاری مدرنیسم در آنها شکل نگرفته و هر گونه عمل اخلاقی با متر و معیار آنها سنجیده می‌شود و کماکان منشا ارزش گذاری‌اند. فرهنگ و قانون حاکم برجامعه ایران در یک تعامل دو جانبه، از عواملی هستند که بستر این خشونت خانگی جاری نسبت به زنان و کودکان را در کشور ما فراهم می‌کنند. نگاهی گذرا به این دو موضوع می‌تواند آغازی برای آسیب شناسی انها باشد.
قتل‌های ناموسی و خشونت‌های خانگی علیه کودکان و زنان، جامعه ایران را به یکی از خشونت زده‌ترین و ناشادترین جوامع بشری تبدیل کرده است. جامعه ایران همه اشکال خشونت را در بطن خود می‌پرورد. خشونت اقتصادی که ساده ترین شکل آن خشونت ناشی از فقر است، خشونت سیاسی بشکل قوانین تبعیض‌آمیز علیه گروه‌های مختلف اجتماعی چون زنان و اقلیت‌های دینی و خشونت اجتماعی که به شکل سنن و عرف‌های میراثی علیه گروه‌های اجتماعی دیده می‌شود. چنین بستر مستعدی برای خشونت و جنایت حاصل و نتیجه کدام سنن و قوانین ماندگار، میراث شوم کدام خدایان هستند که نماد پدر سالارنه، پدر، پسر، برادر و همسر، بعنوان نگهبانان ناموس، هزارسال است جان و جسم زنان را به خاک و خون می‌کشند؟
فرهنگ سره ایرانی، بر گرفته از فرهنگ پیشا باستانی زرتشتی در ذات خود فرهنگی زنانه بوده است. زن پرورنده و زاینده فرزند (انسان) است و پدر نگهبان قلمرو زندگی است. در این فرهنگ زن را "بانو "می خواندند که بمعنای جایگاه نور و پاسدار ارزش‌های انسانی است. نگاه به زن در فرهنگ ایرانی برخاسته از خرد طبیعت است. شباهت‌های طبیعی بین نیروی حیات بخش زن و زمین، سبب یکی پنداشتن این دو نیرو گردیده بود و زن نمادی از مادر تمامی هستی محسوب می‌شد. در کتیبه‌های عصر هخامنشی به بانو، چون "ایزدبانوی آفریننده زندگی" اشاره شده است. زایش نور (زن) و نگهدارنده نور (مرد) دو طبیعت متفاوت ولی مکمل هم بوده‌اند، نه یکی فرودست و دیگری فرادست. زنان در این فرهنگ و در ایران باستان، انسان آزاد و همسان با مردان تعریف می‌شدند، حق مالکیت بر اموال خود را داشتند و در مالکیت مردان نبودند و در نقش‌های اجتماعی مهمی ظاهر می‌شدند. در دو کتاب اوستا و شاهنامه بعنوان دو مرجع فرهنگ ایرانی ردی از قتل‌های ناموسی و یا کشتن زنان برای حفظ آبروی طایفه یا نژاد، دیده نمی‌شود. دختران در انتخاب همسر و رضایت برای ازدواج با مردان همسان بوده‌اند و خواستگاری از دل همین فرهنگ به معنای قراردادی ناظر بر این انتخاب آزاد، بوجود آمده است. روایت‌های زیادی در تاریخ ایران باستان اعتبار و جایگاه زن در این فرهنگ را بازگو می‌کنند که در شاهنامه و کتب دیگر نقل شده‌اند که بازگوئیش از حوصله این نوشته خارج است.
فرهنگ ایرانی در هجوم دو فرهنگ هلنیستی و فرهنگ دینی (اسلامی) دچار دگردیسی ذاتی شده است. با حمله اسکندر مقدونی به ایران، زنان از امور اجتماعی کنار گذاشته شدند و بانوی ایرانی به حاشیه رانده شد. در زوال عصر باستان و طلوع عصر ادیان که در بین النهرین (زادگاه ادیان ابراهیمی) شکل می‌گیرد، همواره حضور زنان کم رنگ‌تر می‌شود. حکومت شوش در در دوران پیشا باستان تنها حکومتی بود که زنان و کودکان دولت-شهرهای مغلوب را به قتل می‌رساند، زیرا معتقد بود آنها میتوانند باعث تولد مجدد دولت-شهر شکست خورده شوند. طوایف عرب ساکن حجاز نیز دختران را زنده به گور می‌کردند، چرا که آنها مایه ننگ خاندانهای عرب پیش از اسلام می‌شدند. اسارت زنان در جنگ‌ها و مبادله آنان بعنوان کالای جنسی بهنگام صلح بین قبایل، موجب این شرمساری بوده است.
با هجوم اسلام به فرهنگ ایرانی، نگاه و برخورد به زن در پاره فرهنگ‌های اسلامی اعراب حجاز به سایر بخش‌های امپراطوری اسلامی راه یافت. زنان به کالای تحت مالکیت مردان محارم خود در میامدند و از حقوق انسانی خود به کل محروم می‌شدند.
در دوران استیلای اسلام روند "کالایی شدن زنانگی" بیش از پیش رواج یافت، زن جزئی از غنائم جنگی شد و ابزار مبادله قدرت و برده جنسی. بدین طریق قوانین طایفه‌ای و ناموسی و غیرت در خصوص "زنانگی کالاشده" رواج یافت. جای پای قتل‌های ناموسی در فرهنگ ایرانی- اسلامی را باید در چنین مسیری باز شناخت.
این قتل‌ها میراث فرهنگ‌های غیر ایرانی در تهاجم‌های تاریخی به فرهنگ ایرانی است و بعد از سلطه اعراب مسلمان بر امپراطوری ایران نمایان گشت. قتل خاندان برامکه، حوالی سال ۱۹۰ هجری، در عشق میان جعفر برمکی و عباسه خواهر هارون الرشید را می‌توان اولین نمونه این "قاعده غیرت" در خاک ایران زمین دانست و سرآغازی برای قتل‌های ناموسی، برای محاکمه عشق و اسارت زنانگی.
قانون بر خلاف فرهنگ، قراردادی زمان‌دار است و متاثر از روح و فرهنگ زمانه که با تغییر شرایط اجنماعی تغییر خواهد کرد. قوانین تا کنون سه دوره کلی تاریخی را پشت سر گذاشته‌اند. نگاهی گذرا به این دوران‌ها و درک رابطه آنها با فرهنگ‌های آن جوامع کمکی است برای ردیابی رفتارهای اجتماعی امروز در کشور ما نسبت به زنان.
دوره "قوانین انتقام جویانه"، دوران انتقام جویی و ستیزهای بی پایان. با شعار چشم در مقابل چشم- جان در مقابل جان، که مالکیت انسان بر انسان و برده داری را موجب شد. زادگاه جغرافیایی این پدیده خشن و غیر انسانی، بین‌النهرین در دوران پیشاباستان بوده است و ایزدان و اسطوره‌ها نموداران برجسته آن. زنان بیشترین قربانیان انتقامجویی چنین نظمی بوده‌اند. قانون حمورابی نسخه کامل چنین دورانی را به ما نشان میدهد.
دوره "قوانین الهی". دورانی که قانونگذار در میان انسان نیست و آغاز حکومت احکام اسمانی بر سرنوشت زمینیان است. تهدید به جهنم و سوختن در آتش گناه و وعده بهشت بعنوان پاداش بنده پرهیزکار خداوند، تبیعیت بی چون و چرا از این قوانین را طلب می‌کند. این دوران با جهانی شدن مسیحیت توسط امپراطوری روم آغاز و تا دوران "روشنگری و عصر خرد" که به خلع قدرت از کلیسا منجر شد، ادامه پیدا می‌کند. جنایات کلیسا در این دوران نسبت به زنان وجایگاه آنان در" قوانین الهی" دراروپا بر همگان آشکار است. زن موجودی گناه آلود است که در آتش غضب الهی سوزانده می‌شود.
دوران قوانین مدرن. این دوران در سایه تحولات فکری و حضور پیامبران اندیشه در تمام اروپا و با تکیه بر "حقوق طبیعی" انسان شکل گرفت، دورانی که بعد از قرنهای متوالی، زندگی انسان بدست قوانین زمینی سپرده شد و یوغ کلیسا و آسمان از گردن او برداشته شد. "جان لاک" با دست گذاشتن روی "حقوق طبیعی" انسان، آغاز گر این روند در قرن هفده میلادی است. دستاورد فیلسوفان سیاسی پس از عصر خرد در شکل گیری نظام پارلمانی در انگلستان به ثمر می‌نشیند و تداومش با انقلاب فرانسه و امریکا، انسان و حقوق بنیادی او را در مرکز هستی و توجه قرار میدهد. تاریخ اجمالی این دوره تا قرن ۱۹ نشان میدهد که سیاست مدرن نه از سیاست‌های تقدیس شده الهی تبعیت می‌کرد و نه الهیون را در جایگاه اجرای سیاست میدانست. زن برای اولین بار در بخشی از جهان از دست قوانین "انتقام جویانه" و "الهی" رها می‌شود. مدرنیسم قواعد لایزال با منشا ماورایی را متوقف ساخت، انسان را از دست ایزدان، اسطوره‌ها و ادیان نجات داد و مبنای ارزشگذاری اخلاقی نمود.
در امپراطوری ایران از آغاز تا پایان دوره ساسانی قوانین انتقام جویانه و یا الهی وجود نداشتند. فرهنگ ایرانی برگرفته از آموزه‌های زرتشت در احترام به طبیعت و زن و رواداری با دیگران، هستی این سرزمین را رقم می‌زد. گفتار و پندار و کردار نیک بر سر در این تمدن و فرهنگ تحریر شده است. زن در ایران پیش از اسلام در پرتو این فرهنگ منزلت خاصی داشته و مورد احترام بوده است. لغو قانون برده‌داری توسط کوروش هخامنشی، اقدامی برای لغو قوانین انتقام‌جویانه و احترام به ازادی انسان بود. دوستی با کشورهای مغلوب و آزادی مذهب در امپراطوری ایران نشئت گرفته از این فرهنگ است که در منشور او بازتاب جهانی می‌یابد و یک نقطه عطف تاریخی محسوب می‌شود. راز گسترش قلمرو حکمرانی بزرگ ایران نیز در سایه این فرهنگ بوده است.
در جغرافیای وسیع فرهنگ ایرانی، خارج از مرزهای ایران، در کشورهای دیگر هنوز هم جلوه‌های آن فرهنگ را گرامی میدارند، درحالیکه در کشور ما ۴۰ سال است که این نشانه‌های فرهنگی انکار، مذموم و ممنوع شمرده می‌شوند.
"قوانین الهی" در پروسه اسلامی شدن کشور ما با فرهنگ ایرانی آمیخته می‌شوند و در طول بیش از هزار سال این سنتز فرهنگی صورت گرفته است و آمیزه‌ای تحت عنوان فرهنگ ایرانی- اسلامی شکل گرفته که در دوره‌های مختلف تاریخ پر فراز و نشیب این کشور همواره شاهد غلبه یکی بر دیگری و کشمکش بین آنها بوده‌ایم.
برآمد اولین حکومت‌های ایرانی بعد از اسلامی شدن ایران، چون سامانی‌ها تلاش برای احیای این فرهنگ سره ایرانی در قسمت‌هایی از سرزمین ما بوده‌اند. دوران روشنگری و آغازین مدرنیته در اروپا متاسفانه مصادف می‌شود با به قدرت رسیدن صفویان در کشور ما. تحولات اجتماعی ایران در این دوران کاملا در جهت عکس و تقابل با مسیر روشنگری و خرد است. دورانی که ما با ظهور شیخ الاسلام‌ها و دیوان سالاری دینی مواجه می‌شویم. دورانی که می‌توان آن را سرآغاز پی‌ریزی حکومت اسلامی شیعه در تاریخ ایران نامید که چگونگیش را باید در صفحات تاریخ جستجو کرد و هدف این نوشته نیست. شبح این تفکر در اغاز دوران مدرنیسم ایرانی، با عنوان مشروعه در مقابل مشروطه قد علم می‌کند و به دار آویخته می‌شود، اما زیر پوست تحولات اجتماعی بعدی ایران تا پیروزی انقلاب اسلامی جا خوش می‌کند تا موفق شود پرچم اولین حکومت اسلامی شیعه را بدست مردی که در ماه دیده شده بود بر فراز کشور ایران برافرازد.
در طی دوران ستیز میان فرهنگ ایرانی و فرهنگ حجاز، هرگاه دین سالاران وابسته به تفکر حجاز ارکان قدرت را در دست داشته‌اند، قوانین زن ستیزانه و ضدیت با فرهنگ ایرانی بیشتر نمود داشته و قتل زنان به بهانه دفاع از ناموس رواج پیدا کرده است. فیلم "خانه پدری" ساخته کیانوش عیاری به خوبی قتل‌های ناموسی در دوران استیلای قدرت دین سالاران دوره قاجار را روایت می‌کند. بعد از استیلای ملایان شیعه در حکومت اسلامی ایران دوباره بانگ خطرناک این قتل‌های ناموسی در کشور ما به صدا درآمد. تشکیل حزب جمهوری اسلامی در اسفند ۵۷ و تصرف دستگاه قضایی ایران توسط ایت‌الله بهشتی، پاکسازی قضات زن ایرانی، تغییر قوانین مدنی مدرن دوران پهلوی به "قوانین الهی"دایر کردن محاکم شرعی و صدور احکام سنگسار و قصاص، اسلامی کردن کتب اموزشی و دانشگاه‌ها، تحمیل اصول دینی بر همه زمینه‌های زندگی اجتماعی و قلع و قمع تمام نمودارهای مدرن دوران پهلوی تحت عنوان "الگوهای غربی" کشور ما را در اواخر قرن بیست به تاریک خانه قرون وسطی و عصر جاهلیت برگرداند. جمهوری اسلامی بستر مناسبی شد برای بازگشت و غلبه پاره فرهنگ‌های منسوخ "بدوی دینی" و "انتقام جویانه" که با فشار مدرنیته و قوانین مدرن در سایه قرار گرفته بودند. حاکمیت دینی در کلی‌ترین نگاه یورشی بود به فرهنگ ایرانی و مدرنیسم برای تحقق امپراطوری اسلامی شیعه با پانصد سال تاخیر. شبحی که به واقعیت تبدیل شد و بر سرنوشت و زندگی نه تنها کشور ما، بلکه خاورمیانه سایه افکند و منطقه را به میدان جنگ‌های مذهبی تبدیل کرد.
فرهنگ و قانون "دوران الهی و انتقام جویانه" درکالبد حاکمیت اسلامی فقها پیکر واحدی پیدا کردند و آنچه بر سر زنان و کودکان و کشور ما آمده است، محصول چنین روندی است. جمهور‌ی اسلامی یکی از ثروتنمندترین کشورهای جهان را با تمام منابعش برای احیا و استقرار چنین پدیده واپسگرایی خرج کرده که پیشاپیش شکست خورده و به غار تاریخ تعلق دارد. انحطاط اخلاقی، روانی و اجتماعی مردم ما پی‌آمد سیطره این ایدئولوژی مذهبی است.
پاشنه آشیل این نظام شیعی زن و بدن اوست. تحمیل حجاب اجباری و تحدید زنانگی در همه عرصه‌ها، از یکطرف و رواج بی‌بندوباری جنسی شرعی، از طرف دیگر پارادکس این تفکر است. قانونی کردن چند همسری، پایین اوردن سن ازدواج و ترویج سکس صیغه‌ای، "جهاد نکاح " و پدیده‌هایی چون "کودک همسری"، "کودک مادری" و "پرستو سازی (استفاده از جسم زن بعنوان تله امنیتی) چیزی نیست جز ایجاد بازار بردگی جنسی که سنت رایج در دین اسلام بوده است. آنچه را در بازار برده فروشان شام و عراق توسط داعش دیدیم، واقعیت قوانین مجازات اسلامی است که در کشور ما مبنای اخلاق شده. قتل‌های ناموسی در چنین اخلاقی، "جنایت تقدیس" شده هستند و دریدن گلوی رومینا نزد مقامات حاکم کاملا قانونی قلمداد می‌شود.
قتل میترا استاد به دست محمد علی نجفی وزیر آموزش و پرورش دوران اصلاحات با شلیک مستقیم چهار گلوله و پروسه دادگاهی ایشان، نشان داد که قتل یک زن به اتهام ناموسی در ج. اسلامی نیازی به اثبات ندارد و ساده‌ترین روش برای اثبات غیرت مردانه در ان سرزمین است. عاملان "اسید پاشی" روی صورت دختران بی‌گناه نیز دستهای پلید اجرای پنهانی همین قوانین ضد انسانی اسلامی‌اند.
"سعید حنایی" قاتل زنجیره‌ای زنان مشهد با تکیه بر همین قوانین جزای اسلامی در آخرین جلسه محاکمه‌اش، با سربلندی از قتل زنانی که به گفته خودش سبب پلیدی جامعه‌اند سخن گفت و توصیه کرد که پسرش راه پدر را ادامه بدهد!!! داس غیرت مردانه حافظ پاکی جامعه اسلامی.
این قوانین پیشاپیش اجازه کشتار زنان خاطی را با معافیت مجازات قاتلان صادر کرده است. قوانین جزای اسلامی در ماده ۲۰۹- ۲۷۳-۳۰۰- و ۳۰۱ عملا قصاص جانیان زن کش را در قبال پرداخت نیمی از بهای یک انسان کامل که مردان باشند ممکن کرده است. "علیرضا پناهیان" مسئول اتاق فکر و مشاور نهاد رهبری در دانشگاه‌ها در خصوص قتل رومینا اشرفی در گفتگویی با ایلنا "قتلهای ناموسی را محصول بی‌بندوباری خانواده و گروهی از سیاسیون که با اهداف انتخاباتی، بی‌بندوباری را رواج دادند" عنوان کرده و ان را تبعیت از شیوه‌های وحشی گری غربی دانسته است. سایت حوزه علمیه زنان قم نیز در بیانیه‌ای که ۲۶، خرداد در مورد قتل رومینا منشر کرد، لیستی از متهمان نرم این قتل ناموسی را به شرح زیر منتشر کرد: متهمین ردیف اول، مدافعان غرب‌گرای حقوق زنان هستند که به دختران کمتر از هیجده سال برچسب کودک می‌زنند. ردیف دوم، فعالان حقوق زنان‌اند که برای انچه که به خطا کودک همسری نامیده می‌شود، به خانواده‌ها پیام میدهند که که نوجوانان خود را کودک قلمداد کنند. سوم، رسانه‌ها هستند که حادثه دختر تالشی را در وسیعترین سطح پوشش میدهند اماجنایت تکه تکه شدن نزدیک به سیصد هزار جنین بی صدا و مظلوم را هر سال نمی‌بینند!
نمونه‌های فوق بخوبی نشان میدهند که فرهنگ و قانون در ج. اسلامی چگونه دست در دست هم، کمر به قتل زنانی که از سنتهای اسلامی عصر جاهلیت پیروی نکنند، بسته‌اند. بیش از چهار دهه است که حکومت اسلامی با دستگاه تبلیغاتی مذهبی-سنتی، بذر خشونت و جنایت را نسبت به "زن خاطی" در جامعه میکارد و قتل‌های ناموسی امروز بی شک حاصل ابتذال اخلاقی- فرهنگی این نظام است.
کودکان در این نظام الهی سرنوشتی بمراتب بدتر از زنان دارند. به گزارش ایسنا به نقل از شهرداری تهران، چهار هزار کودک در این شهر، به سبب فقر خانواده روزی خود و خانواده را در زباله دانی‌های شهر جستجو می‌کنند. آمار کودکان کار در کلان شهرهای ایران بالغ بر چندین ملیون است و هزاران دختر بچه از فقر به کودک همسری و مادر کودکی تن میدهند. "فاطمه نمدبیگی" نماینده قزوین در مجلس یازدهم درگفتگو با تسنیم اعلام کرد: ضریب هوشی کودکان ایرانی در طی چهاردهه حکومت اسلامی از ۱۰۴ در ابتدای اتقلاب به ۶۷ رسیده است، یعنی کاهش چهل واحدی ضریب هوشی در ظرف چهار دهه!! اری، اینجا ایران است، جهنمی که حاکمیت اسلامی برای سرمایه‌های آینده ایران، کودکان، درست کرده است.
"خلیل جبران"سه عامل را برای انقراض هرتمدنی کافی میداند. خانواده- نظام آموزشی و الگوهای مرجع. فروپاشی هر خانواده‌ای در گرو از میان رفتن منزلت زتان، بعنوان پاسدار خانواده است. مادر رومینا نتوانست از جان فرزندش محافظت کند، چون خیلی از دیگر مادران ایرانی که جایگاه خود را از دست داده‌اند. در نظام آموزشی نیز معلمان بی منزلت شده‌اند و نقش هدایتگر و پناهگاه امن خود برای دانش اموزان ایرانی را از دست داه‌اند. الگوهای مرجع، چون دانشمندان و صاحبان اندیشه که یا جلای وطن کرده‌اند و یا به زندان پاسداران اسلامی گرفتار امده‌اند و یا کنج عزلت برگزیده‌اند و رواقیگری پیشه کرده‌اند. قتل رومینا اشرفی و سرنوشت کودکان ایران آیینه انقراض تمدن کشور کهنسال ماست که بدست ولایت مداران اسلامی در حال رقم خورد است.

برون رفت: بار اول نیست که کشور ایران دچار فطرت فرهنگی و یا تاریخی شده است. حاکمیت اسلامی برامده از آن انقلاب نا مبارک، مدرنیته‌ای را که با استبداد مصلح شروع شده بود، بکام خود کشید و جامعه ایران را وارد دوران رکود عقلانیت کرد، دورانی که خرد جمعی مختل و بازگشت به تابوهای دوران پیشین آغاز می‌شود. آوار احیای این فطرت فرهنگی بعد از چهل سال حکومت فقها، در تمام ارکان و گوشه‌های زندگی ما دیده می‌شود و جستجو برای برون رفت از این "واماندگی و سرگشتگی" به مشغله بزرگ همه دست اندرکاران فرهنگ و سیاست و اندیشمندان ایرانی تبدیل شده است. رجوع به فرهنگ ناب ایرانی و بازگشت به آن گذشته باستانی را بعنوان عکس العمل طبیعی جامعه می‌توان فهمید ولی چنین باز گشتی نه ممکن است و نه درست. آنچه ما امروز فرهنگ ایرنی- اسلامی می‌نامیم، واقعیتی است انکار ناپذیر که حاصل زیست مشترک هزارساله است و بدست خود بزرگان دانش و ادب ایرانی به این پایه رسیده است و بخشی از خودآگاه و ناخودآگاه تاریخی ملت ما شده است. فرهنگ ایرانی بر اساس اصل انتخاب طبیعی و سازگاری با شرایط، با پاره فرهنگ‌های مختلف درآمیخته و در این فرگشت، مانا شده است. این فرهنگ بمانند فرش ایرانی، تار و پودش در مسیر زمان از رنگ‌های متفاوت بافته شده است و در خودش بیش از سی پاره فرهنگ مختلف را جای داده است، با خوب و بد آنها اغشته شده، صیقل خورده و جلا یافته و جزو معدود فرهنگ‌های ماندگار جهان شده است.
نوزایی فرهنگی: فرهنگ غربی نیز برآمد خود به مدرنیته را بربستر فرهنگ مسیحیت انجام داد، همان فرهنگی که "برونو جوردانو" کشیش، شاعر و فیلسوف ایتالیایی را در روم به جرم جادوگری و کفر درآتش الهی سوزاند. حکمی که بعد از ۵۰۰ سال، تازه کلیسا‌ی مسیحی در سال ۲۰۰۰ آنرا ناروا اعلام کرد. برون رفت ما از راه "بازسازی فرهنگی" میسر می‌شود و نه رجعت به گذشته برای یافتن "ایرانیت باستانی". بایستی به آینده نگاه کرد و عناصر خردورزی و رواداری این "مادر فرهنگ" را تقویت کنیم و قسمت‌های غیرخردمندانه آن را مهار و سازگار. ترکیب ویژگی‌های مثبت فرهنگی ما با قوانین مدرن می‌تواند دوران روشنگری و رنسانس ایرانی را که در عصر مشروطیت مورد توجه قرار گرفت و دچار وقفه شد، به سرانجام برساند. فرهنگ اسلامی در مواجهه با مدرنیسم دچار بحران ذاتی شده است و این زایمان دردناک در تمام خاورمیانه که زادگاه آن است، در حال شدن است. خروج ما در ایران از این دوران فطرت با غلبه فرهنگ "مدرن ایرانی" بی شک به گذر از جاهلیت فرهنگی در منطقه و رفتن بسوی آینده‌ای که انسان از دست ستیز و عقوبت خدایان رها شود و سوژه و محور قوانین زمینی مدرن گردد، کمک خواهد کرد.
در چنین فرآیندی زنان ایرانی نشان دادهاند که پیشاهنگ راستین این کارزار در سفر به آینده و پیریزی مدرنیته ایرانی هستند. مقاومت بانوان ایرانی در مقابل حاکمیت اسلامی، همان جلوه توانای این فرهنگ زنانه و مادرانه ایرانی است که گردآفریدوار عرصه را بر پاسداران تاریکی و شب تنگ می‌کند. ما در گذر از جمهوری اسلامی با تکیه بر صلح و رواداری ایرانی دوباره با جهان پیوند خواهیم خورد و نقش خودمان را بر ایوان تاریخ حک خواهیم کرد و بستر یک زندگی سزاوار را برای کودکان این سرزمین خواهیم گشود. بستری که کودکانش شب را آسوده بیارامند و خواب داس نبینند. سرزمینی که به قول نرگس محمدی "زنانش بر صلیب درد آویخته نباشند و چنگ بر آسمان نزنند".
آرزوی مشترک زنان، کودکان و مردان ایران زمین ساخته میشود و تحقق خواهد یافت، صبح روشن نزدیک است و واژه لبخند، همراه پرستوهای عاشق به میهن ما باز خواهد گشت و سپیدی جای تمامی این سیاهی‌ها را پر خواهد کرد.

یزدان شهدایی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy