خانم بقراط دررابطه با مصاحبۀ دانشگاه استانفورد با خانم فائزه هاشمی در مقاله ای به گسست هائی در مورد مسائل زنان در دو برهۀ قبل و بعد از بهمن 1357 اشاره کرده که اکثراً درست است، ولی همه جانبه نیست و درپایان چنین نتیجه گرفته اند، که "دره ای عمیق بین دیروز و فردا" (قبل از 1357 و بعد از 1400) وجود دارد، که باید از روی آن پرید. من سعی می کنم در این نوشته نشان دهم که بین دورۀ قبل و بعد از بهمن 1357 فقط گسست وجود ندارد، بلکه واقع بینانه تر آنست که آنرا گسست و تداوم بنامیم. با این توضیح که تفاوتهای کمی گسست نیستند و تنها تفاوت های کیفی را می توان گسست نامید. شاید اتفاق همگانی وجود داشته باشد که جنبۀ منفی تمام این تفاوتهای کمی، دردورۀ بعد از 1357 به مراتب بیشتر از دورۀ قبل است. خانم بقراط به گسست های مربوط به حقوق زنان مفصلاً پرداخته اند. در این مقایسه من به تداوم ها می پردازم. منظور ازدورۀ بعد مشخصاً از 1357 تا امروز می باشد. منظور من از دورۀ قبل از 1304 تا 1320 به اضافۀ 1332 تا 1357 است.
تداوم اول - دیکتاتوری مطلقه در دورۀ قبل تحت نام شاه و در دوره بعد تحت نام ولایت فقیه. توضیح آنکه حکومت مطلقۀ پادشاهی سابقۀ طولانی و تاریخی داشت و تنها با فرمان مشروطیت از سال 1285 تا 1304 و از سال 1320 تا 1332 رسماً و عملاً از مطلقه به مشروطۀ سلطنتی تبدیل شد و در مابقی سالهای دورۀ قبل اسماً مشروطه سلطنتی و عملاً مطلقه بود. و حکومت اسلامی از ابداعاتی بود که سابقۀ تاریخی نداشت و دیکتاتوری مطلقه ولی فقیه در سراسر این دوره بدون وقفه ادامه داشت و تشدید شد.
تداوم دوم - سانسور مطبوعات ومنع آزادی بیان و ممنوعیت احزاب سیاسی غیر حکومتی و NGOs. این امر در هردو دوره با تفاوت کمی تداوم داشت.
تداوم سوم - مجالس نمایشی - فرمایشی درهردودوره. توضیح آنکه در 16 سال آخر دورۀ قبل، زنان نیز از حق شرکت در این مجالس نمایشی-فرمایشی برخوردار شدند و این حق در مجالس نمایشی-فرمایشی دورۀ بعد نیزتداوم یافت
تداوم چهارم - زندانیان سیاسی و شکنجه - هم شاه ادعا میکرد که زندانی سیاسی و شکنجه در زندانهای ایران وجود ندارد و هم سران جمهوری اسلامی همین ادعا را دارند. البته تعداد اعدام ها، تعداد زندانیان سیاسی و قساوت بازجویان دورۀ بعد به مراتب از دورۀ قبل بیشترشد، ولی این همان است که باید تحت نام تداوم با افزایش کمی نامگذاری کرد و نه گسست.
تداوم پنجم - تحمیل پوشش اجباری : کشف اجباری حجاب برای زنان، اجبار کلاه پهلوی و سپس کلاه شاپو برای مردان در بخش نخست دورۀ قبل و حجاب اجباری برای زنان درتمام طول دورۀ بعد حاکی از تداوم روش تحمیل از بالا را دارد. توضیح خانم بقراط در مترقی بودن کشف اجباری حجاب زنان، تحمیلی بودن آنرا توجیه نمی کند.
پس در مقایسۀ این دو دوره ما فقط با گسست مواجه نیستیم، بلکه واقع بینانه تر این است که با گسست ها و تداوم ها متفقاً مواجه هستیم.
نکتۀ دیگر اینکه، پس از کوشش دویست سالۀ ایرانیان، شاید هیچ گاه چون امروز اکثریت عظیم مردم ایران، از خواص و عوام با تفکرات و تعلقات خاطر متفاوت، به اهمیت و ضرورت آزادی و دموکراسی پی نبرده باشند. نباید اشتباه نسل ما را درتسلیم به احساس وترک تعقل تکرار کرد. زمانیکه محمدرضاشاه گفت " صدای انقلاب شما را شنیدم" و قبول نمود که روش ادارۀ کشور به صورت دموکراتیک را جایگزین روش قبلی نماید، عاقلانه بود که ما معترضین دست او را به گرمی می فشردیم و متحداً با وی آرزوی مشروطه خواهان را تحقق می بخشیدیم و نه اینکه به دنبال سراب نظامی ناشناخته به رهبری ملایان می رفتیم. با یادگیری از این تجربه، امروزباید آنانیکه در گذشته با امیدها و آرزوهای نیل به خوشبختی و پیشرفت، اشتباهاً به دام این بیراهۀ جمهوری اسلامی افتادند را، در صورت بازگشت و نقد اشتباهات خود، با آغوش باز بپذیریم و بدانیم که " این درد مشترک هرگز جداجدا درمان نمی شود". هر کس ممکن است اشتباه کند ودر تجربه به اشتباه خود پی ببرد. عاقلانه نیست، که راه بازگشت از اشتباهات را بر روی هم ببندیم. امروز بیش از هر زمان دیگراتفاق نظرودرک ضرورت آزادی و دموکراسی بین همۀ گروه های سیاسی و گروه های پشیمان از همکاری با جمهوری اسلامی بوجود آمده است. نباید اجازه دهیم تعصبات گروهی و کینه های کهنه، مانند سال 1357، مانع همدلی و اتحاد این همۀ نیروهای آزادی خواه شود. براین اساس ابتکار دانشگاه استانفورد و شخص آقای دکترعباس میلانی در مصاحبه با خانم فائزۀ رفسنجانی را باید اقدامی عقلانی در جهت اتحاد و همدلی بین طیف های مختلف آزادی خواهان دانست.