مجید محمدی - ایندیپندنت فارسی
آتشسوزیهای مکرر در صنایع، تاسیسات و منابع طبیعی، انفجار در تاسیسات نظامی و صنعتی، خزانه نسبتا خالی از ارز (در مقایسه با نیاز بدان)، محدود شدن رابطه اقتصادی ایران به چند کشور معدود، اعتصابات گسترده در صنایع کلیدی و زیر بنایی، چندگانگی و ناکارآمدی در مواجهه با همهگیری کرونا و فقر و فاقه و بیکاری شایع در میان جوانان کشور، حکومت را به شدت از آینده خود نگران ساخته است. موج تازه ربایش مخالفان در کشورهای همسایه (آخرین آنها جمشید شارمهد)، ترور مخالفان در آسیا و اروپا (اتهامات هلند و دانمارک علیه جمهوری اسلامی ایران)، احکام اعدام برای معترضان آبان ۹۸ و دی ماه ۹۶ و دستگیری افراد دانشگاهی، رسانهای و فرهنگی و اجتماعی (مثل مدیران یک خیریه و یک استاد حقوق بشر در تهران)، حکایت از ترس شدید حکومت از بروز اعتراضات گسترده دارد. به نظر میآید که همه ۱۶ نهاد امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران برای ارعابافکنی در میان مخالفان و منتقدان بسیج شدهاند.
نحوه پوشش رفتار حکومت در این زمینه نیز احساس عاجل بودن خطر در میان مقامات را گواهی میدهد. در دهه شصت و هفتاد، گاه هفتهها و ماهها از دستگیری فردی میگذشت و خبر آن منتشر نمیشد؛ اما پس از چند ساعت از ربودن و انتقال روحالله زم به تهران، مصاحبه وی با تریبون نهادهای امنیتی (تلویزیون دولتی) پخش میشود. مشخص است که مقامات بالاتر حکومت به نهادهای امنیتی و تبلیغاتی دستور دادهاند که در این شرایط، با سرعت هرچه بیشتر عمل کنند و قدرت و ظرفیت سرکوب خود را به رخ بکشند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
بازگشت به ذهنیت میکونوسی
وضعیت ذهنی مقامات تصمیمگیر نظام بسیار مشابه با دهه شصت و نیمه اول دهه هفتاد است که حکومت از ترس سقوط، دست به ترورهای گسترده در داخل و خارج، کشتار هزاران زندانی سیاسی در زندانها، زندانی کردن مسیحیان، یهودیان و بهاییان و قطعه قطعه کردن کشیشها میپرداخت. انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ و ریاست جمهوری محمد خاتمی که مورد استقبال کشورهای همسایه تا قدرتهای اروپایی و نیز بخشی از مخالفان و منتقدان نظام قرار گرفت، این اطمینان را به حکومت بخشید که الساعه در معرض سقوط نیست؛ گرچه بنا به تصور خامنهای «تهاجم فرهنگی» ادامه داشت و قتلهای زنجیرهای در داخل کشور تداوم یافت. در دوران احمدینژاد، عمدتا برنامه اتمی بود که احساس اطمینان از سرنگون نشدن توسط قدرتهای خارجی را به حکومت میداد، چون هنوز مردم در شرایط ذهنی دوران خاتمی و تلاش برای اصلاح حکومت بودند. اصلاحطلبان با جایگزینی تلاش برای اصلاح به جای براندازی در گفتمان عمومی، برای بیش از دو دهه فضای امنی برای نظام فراهم آوردند.
خروج ترامپ از برجام و سقوط برنامه اصلاحطلبی در نیمه دوم دهه ۱۳۹۰، حکومت اسلامگرا را از دو لوله تغذیه حیاتیاش محروم ساخته است. حکومت حتی در پنج گامی که در برابر سقوط برجام برداشت، اقدامی انجام نداد که دولتهای غربی از آن احساس بازگشت کامل به قبل از برجام داشته باشند. امروز مقامات جمهوری اسلامی ایران بیش از پیش باور دارند که اگر به برنامه اتمی خود سرعت بخشند، اسرائیل تاسیسات آن را بمباران و نابود خواهد کرد. اسرائیل با هواپیماهای اف-۳۵ رادارگریز (رعد ۲) این ظرفیت را دارد که بدون هیچ گونه خطری این تاسیسات را بمباران کند. اسرائیل با تلاش گستردهای که جمهوری اسلامی ایران برای حضور نظامی در سوریه دارد، از هیچ فرصتی برای حمله به برنامه اتمی جمهوری اسلامی ایران دریغ نخواهد کرد.
علی خامنهای و سپاهیان وی امروز از تسخیر مجلس به دست نیروهای «انقلابی» خشنودند، اما آنقدر خام نیستند که محروم شدن از امید به اصلاح را متوجه نباشند. جریان اصلاحطلبی فقط در داخل کشور به خواب قیلوله برای «امید و تدبیر» دامن نمیزد، بلکه موتور محرک لابی جمهوری اسلامی ایران در اروپا و امریکا بود (به فهرست هیئت امنای نایاک نگاه کنید). با به حاشیه رفتن این جریان که به نادرستی «میانهرو» معرفی میشد، لابی جمهوری اسلامی ایران بخش قابل توجهی از روایاتش را، بالاخص برای ایرانیان مقیم خارج، بیحاصل خواهد دید.
افول برنامه امپراتوری شیعی
نفوذ جمهوری اسلامی ایران در سوریه، عراق، لبنان و یمن، در یک سال گذشته رو به افول بوده است. کاهش قدرت پولپاشی حکومت به دلیل تحریمهای ترامپ، مشکلات اقتصادی حاد در این کشورها و عزم جزم اسرائیل برای پیشگیری از شکلگیری حزباللههای تازه در منطقه، این افول را دامن زده است. پایگاههای سپاه قدس در سوریه مدام مورد حمله اسرائیل واقع میشوند. دولت عراق کمکم دارد متوجه میشود که همه تخممرغهایش را نباید در سبد جمهوری اسلامی ایران قرار دهد. در لبنان نیز حزبالله دارد از جریان محبوب، به قدرت سرکوب معترضان به وضعیت فلاکتبار اقتصادی تحول مییابد. تنش سیاسی در لبنان به مناطق شیعهنشین نیز سرایت کرده است.
واکنش خشن و عصبی
آنچه اسلامگرایان شیعه از انقلاب سال ۱۳۵۷ آموختهاند و هرگز فراموش نکردهاند، آن است که حکومتهای غیر دمکراتیک ممکن است در عرض چند ماه فروبریزند. آنها همچنین از تحولات «اتحاد جماهیر شوروی» این درس را گرفتند که نفوذ خارجی نمیتواند مانع از فروپاشی شود. از همین جهت است که حکومت حتی در مواردی که ضرورتی برای بقا ندارد، خشن و عصبی و احساسی عمل میکند تا از شعلهور شدن آتش اعتراض پیشگیری کند. واکنشهای عصبی در حد بازداشت گسترده کارگرانی که تنها به پرداخت نشدن حقوق خود اعتراض دارند و صدور حکم شلاق برای آنها یا صدور حکم زندانهای درازمدت برای کسانی که نگران تخریب محیطزیست هستند، گویای چنین تصوری است که به همه بهعنوان برانداز بالقوه نگاه میکند و میخواهد حتی فکر براندازی را در نطفه خفه کند.
«ضمیمه» جنگ نرم
مقامات امنیتی و اطلاعاتی رژیم میدانند که روحالله زم، مدیر آمدنیوز، یا جمشید شارمهد، مدیر گروه تندر، نمیتوانند رهبر انقلاب آینده باشند و حتی بخشی از مخالفان رژیم، منتقد برخی ایدهها و کنشهای آنها هستند. هدف قرار دادن اینگونه افراد، برای ترساندن کسانی است که آماده قیام در داخل کشور هستند و منتظر فرصتی هستند که با هزینه کمتر چنین کاری را انجام دهند. مقامات امنیتی و نظامی متوجه این موضوع شدهاند که دیگر ترور مخالفان در خارج کشور بهتنهایی کافی نیست (آنها هیچ سناریو و برنامه سرکوبی را کنار نگذاشتهاند) و به همین دلیل، یک «ضمیمه» جنگ نرم نیز برای پروژههایشان تعریف کردهاند و به ربایش اینگونه افراد دست میزنند؛ اما به دلیل آنکه این ضمیمه بهطور کامل توسط خود دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی نوشته و اجرا میشود، دیگر تأثیر زیادی در افکار عمومی نخواهد داشت.
امروز بعید است کسی در ایران باور کند که افراد ربودهشده در مصاحبههای تلویزیونی دارند «خودِ تحولیافته»شان را عرضه میکنند. ربودن افراد در کشورهای همسایه و باجدهی به اردوغان یا سیاستمداران عراقی برای همکاری در باز گذاشتن دست اسلامگرایانی که با جمهوری اسلامی ایران همکاری دارند، نه نشانه قدرت و تسلط اطلاعاتی، بلکه نشانه استیصال است. جمهوری اسلامی ایران بعد از چهار دهه ادعای مدیرت جهانی، به آدمربایی رو کرده است. آدمربایی توسط گروههای مافیایی، معمولاً اولین گزینههای اینگونه تشکیلات نبوده است.