سخنان فرخزاد علیه خمینی و دیگر سران جمهوری اسلامی او را به هدفی مهم برای ترور تبدیل کرد
مهدیه پوریادگار - ایندیپندنت فارسی
در ۲۱ سالگی وارد دانشگاه مونیخ در جنوب آلمان شد و علوم سیاسی خواند. پایاننامه کارشناسی ارشدش را درباره تاثیر عقاید مارکس بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی نوشت.
فریدون فرخزاد علاوه بر این مانند خواهر بزرگترش فروغ فرخزاد شاعر بود؛ شاعری که به گفته نیما مینا در پیشگفتار ترجمه انگلیسی شعرهای آلمانی او «فصلی دیگر» به فارسی میاندیشید و به آلمانی شعر میگفت.
در ۲۸ سالگی نخستین دیوان شعر او به زبان آلمانی منتشر شد و جایزه ادبی گرفت. اما برای این که بیشتر بدانیم فرخزاد که بود و چهها کرد باید به سراغ آنهایی رفت که او را از نزدیک درک کردهاند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
اسکندر آبادی خبرنگار دویچهوله فارسی یکی از آنهایی است که با فریدون ملاقات و گفتوگو کرده است. با او در حاشیه بیست و هشتمین مراسم یادبود فرخزاد که با حضور علاقهمندانش در شهر بن آلمان برگزار شد قرار ملاقات داشتم. از او درباره ویژگیهای فرخزاد پرسیدم گفت: «تحصیل فریدون در رشته سیاست نشاندهنده پس زمینه تعهد او به جامعه است. رفتار هنرمندانه و مردمپسند، موسیقی پاپ او و سینمای مردمی جزیی از رفتار روزانه و ویژگی فریدون بود که در آدمهای دیگر کمتر سراغ داریم.»
فرخزاد به خاطر ویژگیهای خاص خودش، استعداد بسیار و تسلط به زبانهای آلمانی، انگلیسی و فرانسه اولین ایرانی بود که برای نخستین بار و به طور رسمی در آلمان و در رادیو و تلویزیون شهر مونیخ به اجرای برنامه پرداخت. او حتی برای اولین بار پدیده «شومن» را وارد ایران کرد و برنامهای با عنوان «میخک نقرهای» ساخت و در تلویزیون ملی اجرا کرد. این برنامه که طرفداران بسیاری در بین مردم داشت حدود دو سال پخش میشد.
پس از آن او هشت «برنامه تلویزیونی» دیگر تولید و اجرا کرد. فریدون برنامههای زیادی هم برای رادیو ساخت و محبوبیت بسیاری میان مردم پیدا کرد.
پس از انقلاب ۵۷ او در ابتدا محکوم به خانهنشینی و سپس به دادگاه انقلاب احضار و برای مدتی بازداشت شد. به گفته خودش با وجود همه سختیها، دور شدن از عالم هنر، خانهنشینیها و بیکاریها قصد نداشت از کشور خارج شود، چون عاشق ایران بود و برای همین هر رنجی را حاضر بود تحمل کند.
او درباره علت خروجش در یک مصاحبه رادیویی میگوید: «دیدم دیگر جانم در خطر است و هر لحظه ممکن است جانم را از دست بدهم. من نمیخواستم بیخود جانم را از دست بدهم. من آرزو میکنم جانم را از دست بدهم به خاطر یک مساله مهم. برای فرهنگ، برای هنر، برای سیاست والا، برای آزادیخواهی، ولی من نمیخواستم گوشه یک اتاق یا زندان از بین بروم. آدم باید تا روزی که میتواند، زنده باشد و مثمر ثمر باشد. من میتوانستم بهره بدهم، برای همین از ایران آمدم بیرون.»
پس از خروج فرخزاد از ایران در سن ۴۶ سالگی، او شهر به شهر، کشور به کشور و قاره به قاره میرفت و کنسرتهای اجتماعی و سیاسی برگزار میکرد. درباره ایران و مسائل مردم سخنرانیهای طولانی میکرد.
اسکندر آبادی در بخش دیگری از سخنانش میگوید: «یکی از خطرات جدی فرخزاد برای حاکمان جمهوری اسلامی این بود که او ضربههای کاری به تصورات مردم نسبت به شخصیتهای آن نظام وارد میکرد. به خصوص افرادی که سعی میشد از طرف نظام مقدس جلوه داده شوند، از جمله شخص آقای خمینی که فرخزاد سخنرانی معروفی درباره رساله توضیح المسائل او دارد.»
آبادی با بیان این که فریدون سعی میکرد مردم را نسبت به مسائل و سیاست حاکم بر ایران آگاه کند و تفکر جامعه را با روشناندیشی به جریان بیاندازد افزود: «پرونده حذف و سرانجام قتل او دقیقا از همین جا آغاز شد. چرا که برای حکومت خطرناکترین مساله این است که مردم بفهمند و بیندیشند که چه بر آنها میرود.»
فریدون بازیگر سینما هم بود. در فیلم «دلهای بیآرام» کاری از اسماعیل ریاحی نقش فرهاد را بازی کرد و یک سال قبل از مرگش هم در فیلم «وین را دوست دارم» به کارگردانی هوشنگ الهیاری به ایفای نقش پرداخت.
او وقتی به قتل رسید وضع مالی چندان خوبی نداشت و در آپارتمان کوچک اجارهای در شهر بن (آلمان) زندگی میکرد. فریدون بسیار خانوادهدوست بود. مادرش را عاشقانه دوست میداشت و در سالهای آخر عمرش به شدت تلاش میکرد تا برای دیدار مادر بیمارش به ایران برگردد و برای این کار با مقامات جمهوری اسلامی تماس میگرفت که شرح آن در کتاب «خنیاگر در خون» نوشته میرزا آقا عسگری مانی آمده است.
سرانجام فریدون فرخزاد در مردادماه سال ۱۳۷۱ در آپارتمانش در شهر بن آلمان با چاقوی آشپزخانه به قتل رسید. در فیلم مستند «چاقوی آشپزخانه در دهان» که یک شرکت آلمانی آن را درباره فریدون فرخزاد ساخته است، روزنامههای آن روز آلمان نشان داده میشوند که در آنها درج شده است، تنها ۳۷ ضربه چاقو به دهان فریدون زده شده است.
با توجه به شباهت قتلهایی که قبلا از سوی ماموران جمهوری اسلامی صورت گرفته است، مانند قتل افرادی چون تقی روحانی، شاپور بختیار، سید جواد ذبیحی و بسیاری دیگر و همین طور همزمانی قتل او با قتلهای زنجیرهای در داخل و خارج از ایران، بسیاری کشتن او را به عوامل جمهوری اسلامی نسبت دادهاند.