منظور از "تلهی رژیم"، ترفند جدیدی است که تحتِ عنوانِ برنامهی گشایش اقتصادی بوسیلهی حسن روحانی، ارائه شده! البته منظورِ حقیقیِ حکومت از "گشایش"، دستیابی به باقی مانده یِ اندوختههای مردم گرفتار و بی پناهِ میهن مان که از دستبردِ دست اندرکاران در امان مانده، میباشد. هدفِ حکومت، "گشایشِ جیب مردم" و دستیابی به چِندرغازی است که برای روز مبادا یا بقولِ فرنگیها - روزِ بارانی، کنار گذاشتهاند. در ویدیوئی که از جلسهی خصوصی هیئت دولت بیرون آمده، با کمال وقاحت و به صراحت میگویند: "چنانچه بتوانیم نقدینگیِ موجود در جامعه را جمع آوری کنیم - دلارهاشون را بگیریم، - سکه هاشون را بگیریم، یک یکسالی میشه اقتصاد ایران را با این اداره کنیم. "
حسین مرعشی، یکی از دست اندرکاران رژیم فقاهتی، و جزو هیئت مؤسس هواپیمائی ماهان، میگوید: در رابطه با بررسی معاملات بورس در کشور، برآورد شده که نزدیک به ۳۰ میلیارد دلار نقدینگی در کشور وجود دارد که مردم بصورت دلار و یورو و سکه، ذخیره کردهاند. حسن روحانی از مرعشی میپرسد" "از کجا این مبلغ را میدانید؟ این مبلغ معروفه و گفته شده ولی از کجا میدونید شما؟ " مرعشی بلافاصله در مورد مقدار، کوتاه میآید و میگوید: "کارشناسان و کسان زیادی این حرف را میزنند. تعداد سکههای فروخته شده را میتوان مشخص کرد، ولی اسکناس را نه". در ادامه میگوید تفاوتی نمیکند که ۳۰ میلیارد یا کمتر باشد، هر چه باشد برای جلوگیری از تشدید رکود، میتواند راهگشا باشد. او میگوید: "شرکت نفت اگر میتونست نفت بفروشه، امروز باید ۲۵ یا ۲۴ دلار بفروشد؛ نفت را بدین دست مردم، سکهها و دلارهاشون بگیرید".
در اینجا، بد نیست، اشاره کنیم به آنچه در گفتهها پنهان است: نخست، اقرارِ آشکارشان به "رکود" اقتصادی در کشور میباشد و دوم، حرفِ اَلَکی زدن و آمارِ بدون پایه و اساس دادن (۳۰ میلیارد دلار نقدینگی) است! پدیدهی حرف الکی زدن، زائیدهی فرهنگ مذهبی - فرقهای است. ملاها، قرنها تجربه در حرف و لاطاالات (مزخرفات) دارند. با کمال تأسف، این پدیده: - بدون مدرک و سند آمار دادن و - "حرفِ بی پایه زدن"، در فرهنگ میهنمان نیز ریشه دوانده و تبدیل شده به یک کمبودِ فرهنگی. اجازه بدین، بر گردیم به گشایش اقتصادیِ جمهوری اسلامی.
رژیم فقاهتی به چند صد میلیاردی که آقایون حکومتگران و توله هاشون، با کلاهبرداری و دزدی، چپاول کرده، از ایران خارج نمودهاند مشکلی ندارد؛ بند کرده به پس انداز و اندوختهی ناچیزِ ملت!؟ از سوی دیگر، این تلاش مذبوحانه، نمایانگرِ بُن بستی است که حکومت، امروز با آن روبروست و راهِ پس و پیش ندارد. انعقادِ قرارداد ۲۵ ساله با چین نیز، در همین راستا و دلیلِ دیگری بر این بُن بست میباشد. کفگیر رژیم به تهِ دیگ خورده، و جز پیش فروش کردن نفت و گاز، و قراردادنِ جزایر و بنادر در اختیار بیگانگان، و واگذاری حق ماهیگیری به آنان، چیز دیگری در دست ندارد. رژیم فقاهتی در کمال بی شرمی و اوج ریاکاری، میخواهد همان نفتی را که به چین پیش فروش کرده، برای بار دوم به ملت ایران بفروشد!؟
رژیم فقاهتی، برای راه گم کردن و برداشتنِ تمرکز از روی حقایق، "تحریم" را پیرهن عثمان کرده و تمام مشکلات کشور را تقصیر "تحریم" میاندازد! آیا تمام مشکلات جمهوری اسلامی، زائیدهی تحریمها است؟ پاسخ نه و منفی است. اینکه تحریمها، در شدت بخشیدن به اوضاع ناهنجار اقتصادی در ایران کمک کرده، قابل پذیرش است. ولی مشکل اصلی و اساسیِ ورشکستگی اقتصادی، و فقر و درماندگی در جامعه، ریشهاش در فساد گسترده و بی وطنیِ مطلقِ ملاها و شرکا است. در بی کفایتی، بی لیاقتی و مدیریت رابطهای است. در جمهوری اسلامی، "شایسته سالاری" در نخستین روزهای پیدایش رژیم، ذبحِ اسلامی شد. حتماً بخاطر دارید که خمینی در آغاز انقلاب گفت: " ما متخصص نمیخواهیم، متعهد میخواهیم"! ما به این گفته خندیدیم، ولی خنده دار نبود، فاجعه آفرین بود.
گفتهی خمینی: متخصص نمیخواهیم، متعهد میخواهیم، تبدیل شد به فلسفهی سیاسی رژیم. نه تنها آخوندهای بی سواد و عقب افتاده بودند و بچه آخوندهای حوزه، تمام مشاغل مهم دولت و حکومت را بدست گرفتند، بل که اوباش و اراذل و دلالان و واسطهها نیز، وارد سپاه و پلیس و انتظامات و امنیت و دستگاههای دادخواهی، شدند. این شروع تمام کمبودها و کژرویها، آغاز تمام خلاف کاریها و دزدیها، و شکنجه و تجاوز به زندانیان، و خشونت و بربریت در کوچه و خیابان تحت عنوان امر بمعروف و نهی از منکر گردید.
خمینی کم دان، ناخودآگاه، همان برنامهای را پیاده کرد که مشاور اسکندر برای نابودی ساختارِ ایران، به او پیشنهادکرده بود. برای نابودی فرهنگ ایران، لازم نیست کتابهایشان را بسوزانی، بزرگان و خردمندانانش را بکشی، و به زنان و کودکانشان تجاوز کنی. از میان مردم، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آنها که میفهمند و با سوادند به کارهای کوچک و پست بگمار.... فهمیدهها و با سوادها یا کشور را ترک میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را در انزوا سپری خواهند کرد.
متخصص نمیخواهیم، یعنی بیمار برای درمان باید به دعانویس مراجعه کند، مسافر باید نخست، استخاره نماید، و تاجر نیاز به فال بین دارد! ولی میدونیم که خمینی و بقیهی آقایون، هم خدا را میخواهند و هم خرما را! خمینی زمانی که مریض شد، نه دعا نویس برایش آوردند و نه حتی او را برای شفا، به حرم حضرت معصومه و یا امام رضا بردند!؟ بل که بردند به بیمارستان و بهترین متخصصین او را احاطه کرده بودند. این شعارِ بی اساسِ خمینی، نتیجهاش همین شد که امروز شاهدش هستیم، کشوری که همه چیز در آن وارونه و واژگون شده است. زیرا خمینی، پایه را بر اساسِ توهم بنا کرد - "خانه از پایبست ویران است".
آیا در کارنامهی چهل سالهی رژیم خودکامه یِ فاسدِ یک بُعدی، تا بامروز حرکتِ دُرُست و سالمی بوده و یا گامِ مثبتی به نفع مردم و میهن برداشته شده، که ما انتظارِ دومی آنرا داشته باشیم؟ غیر از اینستکه حکومت بارها و بارها نشان داده که نه ارزشی برای جان و مال مردم قائل است، نه احترامی برای حق و حقوق انسان، و نه اهمیتی برای کشور؟
سیاست کلیِ جمهوری اسلامی بر پایه و اساسِ گفتهی دیگری از خمینی بنا شد: "ایران وجود ندارد. جز اسلام هیچ چیز وجود ندارد". این گفته تبدیل شد به سیاست و برنامهی رژیم. بر اساس این سیاست - که "ایران وجود ندارد" - ارجحیت هایِ رژیم رفت به سویِ اسلام. اسلامِ خمینی و ملاها، یعنی شیعه گری، به ویژه شیعهی علوی. شیعهی علوی که یکنوع فرقه گرائی است، سیاست و ارجحیت رژیم را در منطقه رقم زد.
در رابطه با فلسفهی سیاسی جمهوری اسلامی، دو سال پیش مقالهای منتشر کردم که چند خط از آن را با هم مرور میکنیم:
مهدی بازرگان، اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی، در مورد انقلاب در انقلاب (تغییر انقلاب مردمی به انقلاب اسلامی) و تغییر مسیر مینویسد: "عنصر مذهب بجای ملت و مملکت" اولین تمایز و توسعه خط مشی امام نسبت بحرکت اول "توجه خاص به اسلام و مسلمانان" و "کنار گذاشتن یا فرعی شناختن ایران و ایرانیان بود". (انقلاب ایران در دو حرکت)
شریعتی، شخصیت برجستهی اسلامگرای قرن بیستم در ایران، در مورد نقش اسلام در جامعه و فرهنگ ایران مینویسد: "ضعف احساس ملیت در ایران، اسلام است که یک مذهبی خارجی است... بخصوص مخالفِ صریح اصل ملیت است و... تاریخ، ناظر و شاهد است که پیش از اسلام، احساس ملیت در ایرانیان بسیار قوی بوده است و قوی تر از مذهب. " (سازگاری ایرانی)
سیاست نادرست و فرقه گرائیِ رژیم فقاهتی؛ سال هاست که گریبانگیرِ مردم بیچارهی میهنمان شده است. بی لیاقتی، فساد گسترده، و ارجحیت هایِ غیرِ ایرانیِ حکومتگران؛ هم مردم را به فقر و درماندگی محکوم کرده و هم خزانهی دولت را تهی نموده است. این فرقه گرائی، سرمایه گذاری هایِ مورد نیازِ ملت ایران را، در اختیار حزب الله لبنان، شبه نظامیان عراق، حکومت بشار اسد در سوریه، و حوثیهای یمن قرار داده است. (عواقب یا پس آیندِ بحران بنزین)
زندگیِ غیر انسانی مان در ایران، ساخته و پرداختهی کم دانی و توهمات عقب افتاده ترین قشر جامعه، یعنی "ملاها"، میباشد. بنابراین، ما با یک انتخاب روبرو هستیم: یا خفت و خواریِ زندگی غیر انسانی یعنی "زیستن" زیر یوغِ رژیمِ اسلامی را میپذیریم، و با دعانویسها و فال بینان و روضه خوانها که در کم دانی و خرافات غوطه ور هستند، عمر سپری میکنیم. یا اینکه حقوق طبیعی و ارزش انسانی برایمان اهمیت دارد، به دانش و بینش و تکامل باور داریم، و میخواهیم زندگی مان در شأن انسان و در حدّ یک شهروند باشد؟؟ انتخاب بین توهم و واقعیت و بین زیستن و زندگی کردن است.
چنانچه زیستن را انتخاب کنیم، نه نیاز به برنامه و حرکت داریم، و نه نیاز به زحمت و تلاش؛ سرمان را گوسفندوار پائین میاندازیم و بع بع کنان دنبال قیم و آقابالاسرمان پرسه میزنیم! ولی چنانچه میخواهیم زندگی کنیم: - باید آزاد باشیم، - حق انتخاب داشته باشیم، - در تعیین سرنوشت خودمان و میهن مان سهم داشته و شریک باشیم. برای کسب آزادی و زندگی انسانی، نیاز به برنامه و حرکت داریم. آزادی و زندگی انسانی بخودی خود بوجود نمیآیند؛ بوسیلهی بیگانگان به ارمغان آورده نمیشوند؛ و نیاز به معجزه و قهرمان نیز ندارند، بل که نیاز به برنامهی مشخص و شفاف و کار و کوشش دارد. در ضمنی که باید به آنچه میگوئیم و آنچه انجام میدهیم، باور داشته باشیم!
زحمت برای خود کش که بخودی خود اسباب راحت تو مهیا نمیشود
کم گو کاوه کیست تو فکر خود نما با نام مرده، مملکت احیا نمیشود
امیرحسین لادن
[email protected]