در 14 اوت 2020 (24 مرداد 99)، قطعنامه امریکا در باره تمدید تحریم تسلیحاتی ایران، با دو رأی موافق (امریکا و دومینکن) و دو رأی مخالف، روسیه و چین، رد شد. کشورهای دیگر در همانحال که امریکا را تنها میگذاشتند، حاضر نبودند ایران را از تنهایی خارج کنند. این بود که رأی ممتنع دادند. هم زمان، اسرائیل و امارات متحده عربی با یکدیگر رابطه برقرارکردند.
ترامپ و وزیر خارجه او تهدید میکنند که ماشه مکانیسم بازگشت تحریمهای بینالمللی را که شورای امنیت وضع کرده بود، خواهد کشید. لوموند مورخ 17 اوت 2020، برآن است که هدف ترامپ و وزیر خارجه او را شناسایی کند:
❋ هدف ترامپ و وزیر خارجه او ایناست که برجامی برجا نگذارند تا اگر بایدن پیروز شد نتواند به آن بازگردد:
لوموند بر این است که ترامپ و وزیر خارجهاش بر آنند که برجام را غیر قابل بازسازی کنند. اما نمیگوید چگونه و از چه راه میخواهند این کار را بکنند. ﮊوزف بارل، مسئول سیاست خارجی اروپا، در 16 اوت گفت: توسل به قطعنامه 2231 که به اعضاء امکان میدهد مکانیسم ماشه را بکشند و تحریمهای بینالمللی بازگردند، کاری نیست که امریکا بتواند انجام بدهد؛ زیرا از برجام خارج شده است. اما وزیر خارجه ترامپ میگوید قطعنامه مصوب این حق را به امریکا میدهد.
پوتین، رئیس جمهوری روسیه از کشورهای 5 + 1، بنابراین، از امریکا نیز دعوت کرده است که در کنفرانس بر سر قرارداد وین شرکت کنند. ترامپ احتمال نداد دراین کنفرانس شرکت کند و بعد هم اعلان شد که شرکت نمیکند. در نتیجه، پوتین نیز گفت چون بدون شرکت امریکا سودی در تشکیل این کنفرانس نیست، آن را تشکیل نمیدهد.
در حقیقت، شرکتش در کنفرانس، او را در یکی از دو وضعیت قرار میدهد: بازگشت به قرارداد و رهاکردن سیاست « فشار حداکثر » و یا یکی شدن در برابر 5 کشور و نماینده اروپا. وضعیت یکی در برابر همه نیز، او را فعلپذیر میگرداند. زیرا نمیتواند هم اصل اقدام جمعی را بپذیرد و هم به تک روی ادامه دهد و هرگاه بخواهد به تک روی ادامه دهد، ضعف خویش را بازهم آشکارتر میکند.
پس، از چه راه میخواهد بلایی برسر «برجام» بیاورد که در صورت شکست او و پیروزی بایدن، رئیس جمهوری جدید نتواند به آن بازگردد؟ پاسخ لوموند به این پرسش این است: امریکا درکار آن است که ایران را به عملی برانگیزد تا حاصل آن عمل و عکسالعمل امریکا مرگ «برجام» بگردد. پومپئو نیز مأمور اجرای این طرح شده است.
هم زمان، از «اکتبر سورپرایز» ترامپ نیز سخن بمیان است: زمینه سازی برای حمله نظامی به ایران، به امید تحصیل پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری امریکا.
این امر که از گروگانگیری بدینسو، امریکا تحریک کننده و خمینی و جانشین او تحریک شونده بودهاند، یک امر واقع مستمر است:
●گروگانگیری که خود یک رشته کنش امریکا و واکنش خمینی و سرانجام سازش پنهانی شد که نقش اکتبر سورپرایز را در انتخابات ریاست جمهوری سال 1980 پیداکرد و سبب شکست کارتر و پیروزی ریگان - بوش شد؛
● تحریمهای اقتصادی که دستآویز نه بنای اقتصاد تولید محور که بازسازی اقتصاد مصرف و رانت محور شد؛
● برانگیختن صدام به حمله به ایران و سیاست طولانی کردن جنگ به مدت 8 سال که خمینی و دستیاران او عامل اجرای این سیاست شدند و افتضاحها ببار آورد که «ایرانگیت» (ایرانگیتهای امریکایی و اروپایی و اسرائیلی) نام گرفتند؛
● سعودیها زائران ایرانی را کشتار کردند و واکنش خمینی شد: اگر با صدام آشتی کنیم با آل سعود هرگز آشتی نخواهیم کرد.
● بحران اتمی که مجموعهای از تحریکها و واکنش شدنهای رژیم ولایت مطلقه فقیه و تحمیل تحریمهای بینالمللی و امریکایی و اروپایی گشت. ایران همچنان تحت تحریمهای امریکا است.
● قرارداد وین («برجام») که علاوه بر 105 تعهد، به امضاء کنندگان امکان میدهد ماشه بازگشت تحریمها را بکشند.
با اینکه ترامپ از قرارداد وین خارج شد و سه سال است ایران را تحت سختترین تحریمها قرار داده است و در طول این مدت، اروپا بطور کامل و روسیه و چین بطور ناقص تحریمهای مقرر امریکا را رعایت کردهاند، روحانی و ظریف بخود میبالند که «برجام» امریکا را در موضع 2 رأی در برابر 13 رأی قرارداد. طرفه اینکه بروی خود نمیآورند که اروپای موافق «برجام»، نه رأی مخالف که رأی ممتنع داد. هرگاه به این واقعیت توجه کنیم که رأی روسیه و چین ابراز مخالفت با سیاست ترامپ است و نه حمایت از ایران - باوجود خورد و برد مداوم -، به این نتیجه میرسیم که تا وقتی رژیم ولایت مطلقه فقیه، مسئله اتم را که یک مسئله داخلی است به یک مسئله خارجی بدل میکند و با استفاده از بحران، قدرت خارجی را وسیله مهار مردم ایران میکند، قرارداد وین، یکی از اهرمهای فشار قدرت خارجی باقی میماند.
● جنگهای دهگانه که با سازوکار کنش و واکنش رژیم ایران را در آنها گرفتار کردهاند. در رابطه امارات و اسرائیل، از این منظر باید نگریست.
بدینقرار، باید دید نقاط ضعف رژیم که با استفاده از آنها، میتوان تحریک کرد و رژیم را به واکنش برانگیخت، کدامها هستند:
❋ نقاط ضعف رژیم که قابل تحریک هستند:
●در بیرون از مرزها، نقاط ضعف رژیم عبارتند از:
1. لبنان و سوریه بیشتر و کمی کمتر از این دو کشور، عراق هستند. تا این زمان، اسرائیل مرتب از راه حمله هوایی تحریک میکند و رژیم واکنش نشان نمیدهد. امریکا قاسم سلیمانی را کشت و خامنهای وعده انتقام میدهد. لبنان از درون به حالت فلج، درمانده در فساد فراگیر در آمده است. علت نیز این است که چهار گروه ترکیب کننده لبنان، اتصال به قدرتهای خارجی را جانشین تفاهم بایکدیگر در درون کردهاند. درس عبرت برای وابستههای ایران و جامعههای دیگر اگر هنوز توان درس گرفتن داشته باشند.
2. نقطه ضعف بزرگ رژیم خلیج فارس است. یادآور میشود که رژیم در حلقه پایگاه های نظامی و اطلاعاتی امریکا و تا حدودی اسرائیل است. حضور اسرائیل در امارات، در واقع در کنار کشورهای عضو «شورای همکاری خلیج فارس»، برای ایران البته تهدید کننده است. ایران نفت خود را از طریق خلیج فارس صادر میکند. روحانی نیز تهید کرده بود که اگر نفت ایران صادر نشود، نفت هیچ کشور دیگری هم صادر نخواهد شد. بنابراین، خلیج فارس محلی بس خطر ساز است. تحریک کردن آسان و تحریک نشدن بسیار مشکل است. و
3. انزوا در سطح جهان به ترتیبی که در شورای امنیت، حتی دو کشور مسلمان آندونزی و تونس نیز به قطعنامه امریکا رأی ممتنع دادند. در سطح منطقه، دولتهای منطقه دشمن نیز هستند.
4. فقر مالی دولت وقتی که کشورهای نفت خیز منطقه فراوان دلار دارند.
● نقاط ضعف رژیم در درون ایران:
1. نیاز رژیم به امریکا و اسرائیل برای در مهار نگاهداشتن مردم ایران؛
2. ذهنیت استبدادیان که آنها را کمتر به کنش و بیشتر به واکنش برمیانگیزد. در حقیقت، ضعف بزرگ رژیم این است که وارونه کاری را میکند که باید کرد: قدرت را ایجاد فرصت و امکان بکاررفتن، بزرگ و متمرکز میکند. پس باید فرصت و امکان ایجاد نکرد و رژیم ولایت مطلقه فقیه، برای امریکا و دستیاران منطقهای آن، فرصت و امکان ایجاد میکند. زیرا به فعال نگاهداشتن امریکا و دستیارانش بر ضد ایران نیازمند است؛
3. ضعف اول نارضائی عمومی و اقتصاد مصرف و رانت محور گرفتار بحرانهای فقر فراگیر و بیکاری و تورم و فرار استعدادها و سرمایهها است؛
4. ضعف دوم نارضائی شدید اقوام، ناشی از سیاست نگاهداشتن کشور در لبه پرتگاه تجزیه، با هدف توجیه استبداد و در گروگان نگاهداشتن جمهور مردم ایران است؛
5. ضعف سوم بند از بند گسستگیها در جامعه و در درون رژیم ولایت مطلقه فقیه است. این بند از بندگسستگی است که دولت را گرفتار فلج و عامل وخامتبارتر شدن روزافزون وضعیت کشور کردهاست.و
6. تأسیسات اتمی ایران و این امر که ایران به اندازه تولید دو بمب اتمی اورانیوم غنی شده دارد
بدینقرار، نقاط ضعف درونی و بیرونی رژیم، آن را بسیار تحریک پذیر کردهاند. بنابراین، ظرف سه ماهی که ترامپ وقت دارد، به اتفاق اسرائیل و دیگر «دوستان» امریکا در منطقه، با استفاده از نقاط ضعف داخلی و خارجی، باید تحریکهایی را آماده کنند و بکار برند. الا اینکه امریکا خود ابرقدرتی در مرحله انحطاط است و رأی شورای امنیت گویای آگاهی جهانیان بر گفتار پویایی ضعیف شدن امریکا است. بنابراین، تحریکها را کمافیالسابق باید «کشورهای دوست امریکا» تصدی کنند:
❋ راهکار، ایجاد نکردن فرصت و امکان برای بکاررفتن قدرت است:
شناسایی پویاییهای نظام مسلط - زیرسلطه، یک دهه پیش از انقلاب ایران، سبب پیبردن به ورود دو ابر قدرت روس و امریکا، به مرحله انقباض که انحطاط و انحلال را به دنبال میآورد، شد. پیش از گروگانگیری و در جریان گروگانگیری، هشدار داده شد که تحقق هدفهای انقلاب که دو هدف پایه آنها استقلال و آزادی بود و هست، این است که در درون و بیرون، خلائی پدید نیاوریم تا زور آن را پر کند:
● در بیرون، برای دو قدرت امریکا و روسیه، فرصت و امکان بکاررفتن در سیاست داخلی و خارجی کشور، ایجاد نکنیم. بدینخاطر بود که بنیصدر گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا را به گروگان امریکا درآوردن ایران دانست و آن را ناقض استقلال ایران شمرد. زیرا برای قدرتهای خارجی، از جمله، برای امریکا و روسیه و بیشتر برای امریکا، فرصت و امکان عمل فراهم میکرد. باوجود هشدار و واقعیت پیداکردن هشدار، پویایی ایجاد فرصت و استفاده از فرصت کار را به جایی رسانده است که نه تنها سرنوشت ایران موضوع سیاست امریکا و روسیه و چین و اروپا و اسرائیل و دولت سعودی و... است، بلکه رژیم خود نیز سیاست داخلی را تابع سیاست خارجی - که در ایجاد فرصت و امکان برای قدرتهای خارجی ناچیز شده است - کرده است.
آرای موافق و مخالف و ممتنع شورای امنیت، میگویند که رژیم برای اینکه تصمیمگیری به زیان او نشود، باید باجهای سنگین به دو طرف مخالف (چین و روسیه) و ممتنع، عمده اروپا، بپردازد. بر فرض هم حکومت ترامپ موفق به تحریک رژیم نشود و در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، شکست بخورد و بایدن برآن شود که به توافق وین بازگردد، بر شمار باجگیران، امریکا نیز افزوده میشود.
وخامت وضعیت کنونی، تنها در این نیست که دولت نسبت به جامعه ملی خارجی است، بلکه در ایناست که روزمره، سرنوشت ایران را قدرتهای خارجی تعیین میکنند. تنها سیاست موافق ترامپ و حکومت او سلب امنیت داخلی و خارجی ایران است. به ترتیبی که فعالیت تولید و سرمایهگذاری در آن، تا ممکن است، مشکل بگردد. بقول مقام امریکایی، ایران فقیر و ناتوان بماند. با توجه به نقاط ضعف رژیم و وضعیت اقتصادی ایران، بسا کاری که حکومت ترامپ میخواهد بکند تا که بایدن نتواند به قرارداد وین بازگردد، تشدید فقر اقتصادی است. زیرا حکومت جدید امریکا ناگزیر خواهد شد سیاست ترامپ را ادامه دهد تا ایران از پای درآید.
● مردم ایران نیز باید قاعده را بشناسند و برابر آن عمل کنند. قاعده این است: قدرت از راه بکاررفتن بزرگ و متمرکز میشود. اگر فرصت و امکان عمل پیدا نکند، منحل میشود. بنابر این قاعده، برای رژیم نباید فرصت و امکان عمل ایجاد کرد. مخالفت را با رژیم از موضع وابستگی، بخصوص وقتی گروه یا گروههای وابسته، با پول و اسلحه مخالفت میکنند، برای قدرتی که رژیم است، بهترین فرصت و امکان بکاررفتن را ایجاد میکنند. درعوض، هرگاه جامعه ایرانی به یمن وجدان به حقوق و تنظیم رابطهها با حقوق، زور را بیمحل و فرصت و امکان جنبش همگانی را ایجادکنند، رژیم را بمثابه قدرت، بخاطر نبود فرصت و امکان، محکوم به زوال میکنند.
بدینسان، در درون، وجدان همگانی به حقوندی، در همه ساکنان ایران زمین، از هر قوم و دین و باور، پدید میآید. وجدان به حقوق پنجگانه و عمل به آنها، آن وجدان اخلاقی را پدید میآورد که برانگیزنده ایرانیان به همبستگی و همکاری در بنای ایران بر اصول استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی میگردد.
از آموزشهای انقلاب، یکی تجربه: فرصت و امکان برای قدرت ایجاد نکنیم و زندگی را عمل به حقوق بگردانیم.