ماجرای سرقت میلیاردی دزدان مسلح از روزنامهنگار قدیمی
ایران وایر - «علی حکمت»، سردبیر روزنامه توقیف شده «خرداد» با سرقت میلیاردی در مزرعهاش روبهرو شده است.
به گزارش سایت «حادثه ۲۴»، او و کارگرش در بامداد جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ برای ساعتی به گروگان گرفته شده و پس از آن، سارقان با سرقت میلیاردی از محل گریختهاند.
براساس این خبر که در تاریخ ششم شهریور ۱۳۹۹ منتشر شده، سارقان جواهرات همسر و فرزندان حکمت، کارتهای بانکی او به همراه رمزهایش و خودرو وی را سرقت کردهاند.
علی حکمت، روزنامهنگار پیشکسوت، سردبیر روزنامه توقیف شده خرداد بود. روزنامه اصلاحطلب خرداد به سردبیری او و مدیر مسوولی «عبدالله نوری» در آذر ۱۳۷۷ کار خود را آغاز کرد و کمتر از یک سال بعد، در سال ۱۳۷۸ توقیف شد.
علی حکمت پس از آن از روزنامهنگاری کنار کشید و در مزرعهای حوالی ساوه به کار کشاورزی مشغول شد.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
این روزنامهنگار به سایت حادثه ۲۴ درباره انگیزه این سرقت گفته است: «حتم دارم که مساله سیاسی و امنیتی نیست و فقط یک سرقت است. آنها در این دو ساعتی که در مزرعه بودند، مدام میگفتند چرا تو باید ماشین داشته باشی و ما وضع خوبی نداشته باشیم؟ مدام به من توهین میکردند اما بهخاطر سن و سالم، من را شکنجه نکردند. ولی کارگرم را تا یک قدمی مرگ پیش بردند. در این سرقت، حدود یک میلیارد تومان طلا و هر شی با ارزش دیگری در خانهام بود را بردند. هرچند چند روز بعد پلیس خودرو من را کشف کرد اما هنوز ردی از سارقان به دست نیامده است.»
با این حال، علی حکمت در جای دیگری از حرفهایش اشاره کرده که یکی از سارقان گفته فردی برای قتل وی به آنها ۱۰ میلیون تومان داده است اما آنها حاضر هستند ۱۰۰ میلیون تومان بگیرند تا او را نکشند.
حکمت که به همراه دو کارگرش در مزرعه بوده، گفته در ساعت دو بامداد روز جمعه با صدای نگهبان از خواب بیدار شده و وقتی در اتاقش را باز کرده است، چند نفر با چهرههای پوشیده و با چاقو، قمه و کلت کمری وارد شده، در حالی که نگهبان را میزدهاند. دو نفر هم به سراغ حکمت رفته و او را روی صندلی نشاندهاند: «آنها مدام توهین و تهدید میکردند تا این که دقایقی بعد یک نفر به زبان آمد و گفت فردی برای قتل من به آنها ۱۰ میلیون تومان داده اما آنها حاضر هستند ۱۰۰ میلیون تومان بگیرند تا من را نکشند. آنها در این بین مشغول جستوجو در خانه شدند. دنبال پول و اشیای قیمتی بودند و همزمان به تهدیدهایشان ادامه دادند. از طریق گوشی موبایل توانستند موجودی حسابهای بانکی من را بررسی کنند. از آن زمان تهدیدها ادامه پیدا کرد. مردان مسلح کارگر مزرعه را به قصد کشتن کتک میزدند، طوری که او روی زمین افتاد و بیهوش شد.»
علی حکمت که در تمام این مدت چشمانش بسته بوده، گفته که نمیدانسته است تا چند لحظه دیگر زنده میماند یا نه. مردان مسلح پول نقد میخواستهاند اما او پولی نداشته که به آنها بدهد و وعده داده است صبح از طریق بانک به آنها پول بدهد. مردان نقابدار که عصبانی شده بودهاند، بار دیگر خانه را جستوجو کرده و همه جا را به هم ریخته تا توانستهاند کیسهای که جواهرات همسر و فرزندان حکمت در آن قرار داشته است را پیدا کنند. با وجود این، آنها هنوز قانع نشده بودند و کارتهای بانکی صاحب مزرعه را همراه با رمز از او گرفتهاند. علاوه بر آن، قصد داشتهاند خودروی «لکسوس» وی را هم سرقت کنند اما چون طریقه روشن کردن آن را نمیدانستهاند، حکمت را با دست و پای بسته داخل خودرو بردهاند تا به آنها طریقه روشن کردن خودرو را نشان دهد. مردان خشن وقتی توانستهاند ماشین را روشن کنند، گریختهاند.
خودش گفته است: «با این که چند روز از این حادثه گذشته اما من هنوز در شوک هستم و باورم نمیشود که چه اتفاقی افتاده است. وقتی صدای رفتن آنها را شنیدم، با زحمت توانستم دست و پایم را باز کنم و خودم را نجات دهم. فکر کردم آنها کارگرم را کشته و با خود بردهاند تا در بیابان رها کنند اما وقتی به یکی از اتاقها رفتم، دیدم پیکر او آنجا افتاده است و هنوز نفس میکشد. ولی تلفنی نداشتم تا درخواست کمک کنم.»
او گفته است ماموران پلیس دو ساعت پس از اعلام سرقت به مزرعه رسیدهاند: «با ترس و به سختی در تاریکی شب خودم را به نزدیکی جاده رساندم تا شاید کسی را ببینم و کمک بگیرم که ناگهان کارگر دیگرم را دیدم و او گفت سارقان را دیده و با پلیس تماس گرفته است. با این حال، چند مرتبه دیگر با پلیس تماس گرفتیم اما آنها گفتند ماشین ندارند که مامور بفرستند و در حالی که دو ساعت از این سرقت میگذشت، سرانجام ماموران از راه رسیدند!»
علی حکمت در گفتوگو با خبرگزاری دولتی «ایرنا» در سال ۱۳۹۸ گفته بود اگر به او اجازه ندهند که در تحریریهای سردبیر باشد و کار کند، انتخاب دومش کشاورزی است: «من عاشق روزنامهنگاری هستم و میدانم که درختان من از درختان همسایههایم چیزی کم ندارند. اما هر وقت داخل باغ راه میروم و از کارنامهام در باغداری خوشم میآید، احساس میکنم نمیتواند مرا اقناع و ارضا کند. هیچ باغ خوش و خرمی برای من مثل تحریریه روزنامه خرداد، شوقآفرین نیست. همیشه تحریریه روزنامه برای من یک رویا است و به ویژه تحریریه خرداد برایم خیلی دلچسب بود و در آن احساس معنا و هویت میکردم. ولی خب اگر آقایان اجازه ندهند که در تحریریهای سردبیر باشم و کار کنم، انتخاب دوم من کشاورزی است.»
حکم پدر رومینا اشرفی صادر شد