این پرسشی است که امروز بیش از هرزمانِ دیگر اندیشه ایرانیان بهویژه در درونِ ایران را به خود سرگرم ساخته است و تا آنجا که نگارنده آگاه هست، همه در فشارِ فراوان، نگرانی و سرگردانی از آیندهای ناروشن بهسر میبرند.
ایران در بُنبست و بحران
بُنبست ناشی از ناکارآمدی حکومت بهنهایتِ خود رسیده است. مردم زیر فشارهایِ خُردکننده روزانه، تنگناههایِ کشنده مالی ازسویی و فشارهای روزافزونِ اجتماعی، سرکوب و تهدید ازسویی دیگر جان بهلب رسیده شدهاند. دولت که هیچ، کُل حکومت از کار افتاده و بیشترین شمارِ مردم در برآوردن نیازهایِ روزمره خود، که از اصلیترین وظیفه دولتها است، بهحالِ خود رها شدهاند. تنها نشان وجودِ حکومت، از همگسیختگی در کارها، دزدی، زور و تهدید، نا امنی، شکنجه، زندان، اعدام، دروغ و دروغ است. اینک همه کوششِ دولتِ فریب ایناست که چگونه بهروشهایِ گوناگون با کلاهبرداری، جیب مردم را از اندک ذخیرهای که دارند خالی کند تا بتواند دوایی بر زخمِ کمبودِ بودجه خود بزند. همه این دادهها برای مردم روشن است، همه ازآن آگاه هستند و بازگفت آن ملالآور است. اینک همهچیز برپایه"چه باید کرد؟ " شکل گرفته است. پیش از پرداختنِ بهپیشنهادِ خود برایِ آینده ایران و شاید پاسخی بر چه باید کردها، بهسه خبر میپردازم:
یک خبر بد و دو خبر خوب
نخست از خبرهایِ خوب آغازکنم. آقای بابک تقوایی در خبری که در تارنمایِ گویا آمده است از اعتراض پرسنل نیروی هوایی به حکم اعدام کشتیگیر جوان نوید افکاری نوشته است که در وضع امروز ایران بسیار مهم و نوید بخش است. دلیری این پرسنل را باید ستود و امیدوار بود که دیگر نظامیان ناخشنود که شمار آنان نیز نمیتواند اندک باشد، برای رهایی مردم پا بهمیدان بگذارند و در برابر ستمگریهایِ بیپایان حکومت لب بهسخن گُشوده و بهیاری مردم بشتابند.
خبرِ خوبِ دوم، نامه اعتراضی ۲۲ سازمان حقوق بشر بهدولتهایِ جهان است در اعتراض بهکشتارهایِ حکومت اسلامی در ایران و عدم برخوردِ و سازشکاریِ این دولتها که دستِ حکومت اسلامی را در پیگیری جنایتها باز گذارده است. تا کنون چنیننامه بسیار مهمی با چنینگستردگی و با چنینبرخوردِ جدی و استواری پیشینه نداشته است. از میانِ این سازمانها میتوان از امنیستی (عفو بین الملل) و بنیاد زندهیاد ع. برومند با کوشش دو دختر سرفرازِ او، دو بانویِ کوشنده خستگی ناپذیر، نام بُرد.
***
خبر بد و بسیار نگران کننده ولی گزارش تازه خبرنگار انگلیسی "سایمون واتکینز" در باره قرارداد بیست و پنج ساله با چین است (منتشر شده در گویا) که بهراستی هراسناک است و اگر ما ایرانیان یکپارچه دستبهکار نشده و همآهنگ و با کنارِگذاشتن همه ناهمخوانیها پا بهمیدانِ کارزار نگذاریم، فردا خیلی دیر است. در این باره نگارنده بهعنوان یکایرانی خواستارِ سربلندیِ ایران و ایرانی، بهچند نکته که در گذشته نیز بهمیزان سهم و درک خود بارها به آنها پرداخته است، کوتاه اشاره میکند:
یک. مخالفت با درگیری نظامی و مداخله بیگانگان در ایران.
بار دیگر گفته شود که هیچ بیگانهای تنها از سرِ دلسوزی و انسانیت و تنها بهانگیزه رهایی ما، فرزندان خود را بهکشتن نمیدهد. کسانی که چشم بهدخالت نظامیِ بیگانگان دوختهاند، یکآن بهدوران پس از آن نیاندیشیدهاند که چهوضعی پیش خواهد آمد. رفتار کشورها و بهویژه غربیها در این ۴۱ سال در برابر چشم ما قرار دارد. آنها بارها بر جنایتِ تبهکاران حاکم بر ایران سرپوش نهاده، پشتِپرده زدوبند کرده و حتا تروریستها و آدمکشانِ حکومت اسلامی را بهایران بازگرداندهاند؛ آنها در برابر تهدیدهایِ تروریستیِ حکومت اسلامی، باج دادهاند در حالی که اگر از روز نخست در برابر گروگانگیری و باجخواهیهای تروریستی آخوندها میایستادند، امروز وضعِ نه تنها ایران که خاورمیانه بهگونهای دیگر بود و اینمنطقه در لهیبِ آتشافروزیِ و هژمونیخواهیِ حکومتِ اسلامی نمیسوخت و همه همسایگان به دشمنان ما تبدیل نمیشدند.
دخالت بیگانگان جز ویرانی بیشتر برای ما نتیجهای نخواهد داشت. ایران باید تنها بهدست ایرانی آزاد شود البته معنای این سخن این نیست که ما نیاز به پشتیبانیِ معنویِ جهانی نداریم که واژگونه آن، بسیار نیازمند آن هستیم.
دو. انتقالِ مسالمتآمیزی قدرت
نگارنده چون شمارِ زیادی از ایرانیان، تا نهایتِ امر خواستار انتقالِ قدرت بهشکل مسالمتآمیز و بدونِ خونریزی است. مردم ایران هم نتیجه خشونتها در انقلاب و پس ازآن را دیدهاند و خوب میدانند که خشونت، خشونت زا است و هم نتیجه برخوردهایِ احساسی و دور از عقل و اندیشه درست را بهخوبی تجربه کردهاند. این بار باید در روندی حساب شده با اندک آسیب بهمردم و بهزیرساختهایِ جامعه، کار را بهپیش برد. ایران دیگر کشش و توانِ هزینه بالایِ خشونت و کشتار را ندارد. گذشته ازآن بنابر آنچه که امروز دیده میشود و میزان فزاینده بیزاری از حکومت، میتوان بهسادگی نتیجه گرفت که:
درگیریِ خشونتآمیزِ داخلی بیگمان بههرجومرج، غارت و کشتار مبدل شده و خشکوتر خواهد سوزاند.
این بزرگترین خطر است و از بدِ روزگار، خواستِ قلبیِ حکومتِ اسلامی که ۴۱ سال است با همین روشِ خشونت و سرکوب برپا مانده نیز همین است و اگر نیاز ببیند از بههرجومرج کشاندنِ جامعه ابایی ندارد.
بنا بر این نگارنده همچنان بر انجام یکهمهپُرسی زیر کنترلِ کاملِ سازمان ملل و سازمانهایِ حقوق بشر تاکید کرده آنرا نه تنها بهترین راه برایِ مردم که برایِ خود حکومتگران میداند. چرا؟ چون میتوان از هماکنون بر قانونمداری و احترام بهقانونِ منعِ شکنجه و منعِ اعدام تاکید کرد. آنان که با نوشتههایِ من آشنا هستند، میدانند تا چهاندازه از سیاستهایِ اینحکومت، رهبر و کارگزاران آن بیزار بوده و هستم. آینده ایران و مردم ایران ولی بر نفرت و بیزاری من از اینحکومت چیرگی دارد و از دیدِ خود برای جلوگیری از خشونت و خونریزی باید راهی درست را یافت و پیمود؛ راهی را در برابر حاکمان گشود که بتوانند بهشکلی مسالمت جویانه دست از قدرت بردارند و آینده را بهمردم و نمایندگانِ برگزیده آنان واگذارند. من بهعنوانِ یکایرانی یکرای دارم. رای من برایِ آینده پس از این رژیم این خواهد بود که هیچیک از مقامهایِ گذشته، که حتا دستشان بهخون و غارت نیز آلوده است اعدام نشده یا شکنجه نشوند. بیگمان آنان محاکمه خواهند شد ولی باید از حقِ داشتنِ وکیل و دفاع از خود برخوردار شوند. امیدوار باشیم که حکومتگران بهخود بیایند و اگر بهمردم نمیاندیشند دستِکم بهخانوادهها، فرزندان و نسلهایِ پس از خود بیاندبشند و به فریادهای مردم خسته از حکومتِ اسلامی گوش فرادهند. اعتراف بهشکست خود گونهای شجاعت است. این رای و دیدِ من است و روشن است که فراوان خانوادههایِ عزیز از دست داده و از هم پاشیده شده، با آن همخوان نباشند ولی ما از انتقام جویی بهجایی نخواهیم رسید. جامعه بهشدت زخم خورده و دوقطبی شده ایرانِ نیاز بهدورانی آرامش دارد تا بتواند خود را باز یابد. این جامعه بهشدت دو قطبی امروز ایران چه بخواهیم و چه نخواهیم، همسرنوشت هستند. باید بهسویِ همگامی، بهبودِ زخمها و دردها پرداخت و در راهِ آیندهای بهتر برایِ همه فرزندانِ ایران کوشش کرد. آیا در اینزمینه نمیتوانیم همه نیروی خود در درون و بیرون از ایران را بهکار برده تا سازمان ملل و اتحادیه اروپا را برایِ برگزاری یکهمهپُرسی در ایران زیر فشار قرار دهیم؟ کسانی اگر راه دیگر و بهتری دارند، پا پیشگذارده و پبشنهاد بدهند.
سخنی با بسیجیان و نظامیان وابسته حکومت
تنها یک روز بنشیند، پیرامونِ خود را بهدقت نگاه کنید. آیا این ایرانی بوده است که شما خواستارش بودهاید؟ کجا رفت آن وعدههایِ دروغینِ خمینی؟ اتوبوس را مجانی میکنیم، نفت را مجانی میکنیم و... انبوهِ کودکانِکار، معتادان، بیکاران، مالباختگان، کارگرانِ ناخشنود و گرفتار، شمار چندین میلیونی ناداران و در مرز گرسنگی، این همه خشونت، بی اعتمادی، ناامنی در جامعه، این همه بهگیرو بهبندهایِ ستمگرانه که هزاران خانواده را از هم پاشیده است، اعدام جوانان این مرزوبوم که خواهران وبرادرانِ هممیهن شما هستند و... بسنده نیست تا چشم شما را بهرویِ حقیقت باز کند؟ این بود جامعه وعده داده شده "حکومتِ مستضعفان"؟ آیا فرزندان شما در آینده این ننگِتاریخی سرسپردگی بهچنین حکومتِ فاسدی را که شما را بهکشتارِ خواهران و برادرانِ خود واداشته است و دستان شما را خونی کرده است را از شما میپذیرند؟ مگر قرار نیست فرزندان و خانواده شما در ایران آینده زندگی کنند؟ چگونه میتوانید بپذیرید که میهن و مردمِ میهنِ شما چنین بهسویِ نابودی کشیده شوند؟ بازگشت بهسوی مردم هنوز هم دیر نیست.
سخنرانی امید نوری پور در ستایش نسرین ستوده
سرود برای «زیباترین فرزندان آفتاب»، علی میرفطروس