در این روزهای تلخ و سخت، عده ای به سرعت به پایان می رسند. اینان کسانی هستند که به خیال خود با بیان حرف های در ظاهر قشنگ و در باطن شرنگ مصداق کسانی هستند که می خواهند نه سیخ بسوزد نه کباب؛ نه جمهوری نکبت بسوزد، نه مردم در حال کباب شدن بر روی آتش مهیب جمهوری اسلامی.
در این اواخر گفتند که مهدی خزعلی به پایان رسید. البته او اصلا شروع نکرده بود که به پایان برسد ولی خب چون ما مردمی هستیم که همواره به تغییر انسان ها و آدم شدن شان امیدواریم، عده ای تصور کردند که او بعد از اعمال خبیثانه ای مثل انتشار کتاب «هویت» تغییر مشی داده و آغازی برای او تصور کردند و در رسانه های مخالف حکومت به او تریبونی دادند برای نشان دادن طی طریق او در مسیر تغییر. اما او در آخرین گفت و گوی اش که به موضوع اقرار نوید افکاری اشاره کرد نقطه ی پایانی گذاشت بر آن چه مردم خوشدل، روند تغییر او می دانستند.
احمد زیدآبادی هم که مردم اهل فرهنگ و سیاست بعد از آزار و اذیت اش در زندان ملاها لقب بسیار ارزشمند و والای «شرف اهل قلم» به او داده بودند، مدت ها بود که تابع تئوری سیخ و کباب شده بود و در مطالب کوتاه اش مرتب یکی به نعل می زد و یکی به میخ غافل از این که چشمان بیدار زخم خوردگان حکومت نکبت این به نعل و میخ زدن را با نفرت می نگرند و آن لقب والا را از او مدت هاست که پس گرفته اند.
و اکنون بعد از مرگ صانعی قاتل، و کشتن ناجوانمردانه ی نوید افکاری، زیدآبادی هم نقطه ی پایانی گذاشت بر وجودی که می توانست محترم باشد.
او با نگرانی از سرنوشت شوم عمال مستقیم و غیر مستقیم حکومت نوشت:
«حدس من این است که در بخشی از آنچه "اپوزیسیون براندازِ خارج از کشور" نام گرفته است، یا نفوذ عجیبی رخ داده و یا آنکه بر اثر انباشت خشم و نفرت و کینه، توان هر نوع تشخیصی را از دست داده است! آخر با کدام عقل جور در میآید که کسانی بخواهند به ادعای خودشان رژیمی را به دلیل "نقض گسترده و فاحش حقوق بشر" براندازند و بعد خود تهدید کنند که در "فردای سرنگونی" به صغیر و کبیر کسی که در حکومت شریک بوده و یا در برابر آن سکوت کرده و یا در پی اصلاح آن برآمده و یا مخالفتاش با آن مطابق علایق و ادبیات مورد نظر آنها نبوده است، رحم نخواهد شد و بعضاً بند بند برخی از حامیان حکومت را از هم خواهند گشود!»
یا در مورد مرگ دژخیمی به نام آیت الله صانعی چنین شیون و زاری یی به راه انداخت:
«در این روزگار سخت و آشفته، عدهای با تکیه بر برخی دیدگاههای نخستین بزرگانی مثل آیت الله صانعی، میکوشند تا کوششها و زحمات بعدی آنها را نادیده بگیرند و عدهای دیگر هم، دچار چنان پریشان فکریهایی شدهاند که اصولاً تلاش برای پیوند زدن حقوق انسان با میراث سنتی را بیهوده میپندارند و بر این گماناند که میتوان با گسست از پیشینۀ تاریخی، حقوق بشر و مبانی آن را یکشبه از خاستگاه جغرافیایی آن وارد جامعه کرد و مستقر ساخت!»
جناب شرافت سابق اهل قلم، آقای زید آبادی!
شما فکر کرده اید مردم خشمگین به حرف من و شما گوش می کنند و در «فردای سرنگونی» به کسی رحم می کنند؟
شما بهتر است به جای دل سوزاندن برای آن ها، به فکر خودتان باشید و در گروه حامیان غیر مستقیم حکومت نکبت قرار نگیرید و خشم مردم را برای خود نخرید.
«بزرگانی» مانند صانعی هم که اخیرا روانه ی گور شد، با «دیدگاه های نخستین» اش عده ی زیادی انسان و جان های شریف و جوان را در اوینی که به گفته ی او باید نام اش وحشت در دل ضد انقلاب می افکند، به این عنوان که این ها اگر آزاد شوند، افعی هایی خواهند بود که در جامعه رها می شوند روانه ی قبرستان ها کرد.
آری. اگر نمی دانید بدانید که شما هم با این فرمایشات به پایان رسیدید جناب زید آبادی.