Wednesday, Oct 7, 2020

صفحه نخست » رضا پهلوی "پیمان نوین" با مردم می‌خواهد، یا حمله نظامی به ایران؟ محمد سهیمی

Mohammad_Sahimi.jpgمقدمه

در تیر ماه ۱۳۹۸ در مقاله‌ای پژوهشی که نگارنده منتشر نمود کارنامه آقای رضا پهلوی در طول ۴۰ سال گذشته مرور شد. در آن مقاله با استناد به اسناد معتبر، از اظهارات خود پهلوی سوم گرفته، تا گزارش‌های رسانه‌های معتبر غربی و همچنین چندین کتاب، نشان داده شد که مهمترین، و شاید تنها هدف فعالیت‌های پهلوی سوم بازگرداندن سلطنت به ایران، و در نتیجه در دست گرفتن قدرت توسط او و هواداران او میباشد. اینکه پهلوی سوم تلاش می‌کند که به قدرت برسد حق او بعنوان یک فعال سیاسی است، و محل نزاع نیست. آنچه که در آن مقاله نشان داده شد این بود که پهلوی سوم برای رسیدن به قدرت هم انتظار کمک از غرب را دارد؛ هم در گذشته چنین کمکی‌ را دریافت کرده است، و هم اکنون نیز به هیچ عنوان کمک غرب و متحدان آن در منطقه خاورمیانه، یعنی‌ اسرائیل، عربستان سعودی، و امارات متحده را رد نمیکند. ولی‌ مساله حتی عمیق تر از فقط کمک گرفتن از غرب و متحدان آن در منطقه خاورمیانه میباشد.

اخیرا پهلوی سوم در پیامی به مدت ۱۵ دقیقه ادعا کرد که در پی‌ رسیدن به قدرت نیست و خواهان یک "پیمان نوین" با مردم ایران میباشد. او گفت که هدفش فقط راه گشایی برای دموکراتیک شدن ایران میباشد، و خواهان گذار از جمهوری اسلامی است. او از شهروندان خواست که مسئولیت خودرا قبول کنند، و کوشش کنند اعتصابات و اعتراضات در کشور با یکدیگر پیوند یابند تا تبدیل به یک جنبش سراسری شوند. مستقل از اینکه حتی بسیاری از هواداران پهلوی سوم حرف تازه‌ای در این پیام نیافتند، و صرف نظر از اینکه همانطور که مقاله مفصل پژوهشی نگارنده در سال گذشته نشان داد مهمترین، و احتمالا تنها هدف پهلوی سوم رسیدن به قدرت است، باید دید آیا این ادعا هارا، حتی با فرض درست بودن، میتوان با گفتار‌های ایشان در زمان‌های مختلف همخوان دانست؟ آیا این ادعا‌ها با بسیاری از مواضع او در طول چند سال گذشته، بخصوص از آغاز دوران ریاست جمهوری آقای دانالد ترامپ، تطابق دارند یا خیر. هدف مقاله کنونی بررسی‌ همین موضوع میباشد.

تند شدن اپوزیسیون "برانداز" و حمله به اپوزیسیون داخل کشور و هواداران آنها در خارج از کشور

از آغاز ریاست جمهوری آقای ترامپ و سیاست مافوق خصمانه‌ای که او برای حفظ حمایت لابی اسرائیل دربرابر ایران اتخاذ نمود، اپوزیسیون "براندازی به هر قیمت" ایران، یعنی‌ همان‌هایی‌ که از تحریم‌های اقتصادی و تهدید و حمله نظامی حمایت کرده و با تجزیه طلبان اتحاد کرده ا‌ند، شرم سیاسی را کنار گذاشته ا‌ند، و رسما و علنا خواسته‌های خود برای مداخله نظامی و "براندازی به هر قیمت" را بیان میکنند. با نزدیک شدن پایان دوران ریاست جمهوری آقای ترامپ، و کاهش احتمال انتخاب مجدد ایشان، زبان این بخش از اپوزیسیون نیز به شدت تندتر شده، چرا که این اپوزیسیون -- که نگارنده آنرا اپوزیسیون قلابی می‌‌نامد چون اپوزیسیون واقعی‌ هیچگاه خواهان تحریم، حمله و تجزیه طلبی نمیتواند باشد -- همچون مایک پامپئو وزیر خارجه آمریکا و "ارشیتکت" سیاست "فشار حد اکثری" چند ماه آخر دوران ترامپ را آخرین شانس خود برای مداخله نظامی میداند.

ناگهان حمله به مهندس میر حسین موسوی آغاز میشود، و در حالیکه عاملان اصلی‌ جنایت کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ در تهران مقامات بالا دارند، به میر حسین ۷۸ ساله که قریب به ده سال است بخاطر وفاداری خود به قول‌هایی‌ که به مردم در ۱۳۸۸ داد به همراه همسر گرامی‌ خود در زندان خانگی است، حمله میشود، در حالیکه او امکان پاسخ دادن به تهمت‌های بی‌ اساس و حمله‌های ناجوانمرده را ندارد. حمله به اصلاح طلبان داخل کشور، از دکتر سعید حجاریان نیمه فلج گرفته تا آقای مصطفی تاجزاده که هفت سال در زندان جمهوری اسلامی بود، نیز شدت میابند.

همزمان سیل حملات ناجوانمردانه، تهمت‌های بی‌ اساس که فقط تکرار دروغ‌های حسین شریعتمداری کیهان تهران است، و فحاشی‌های بینظیر به طرف آقای اکبر گنجی نیز سرازیر میشود. این همان گنجی است که متجاوز از شش سال در زندان جمهوری اسلامی بود و در اعتصاب غذای خود تا آستانه مرگ پیش رفت، و در همان حال "مانیفست جمهوریخواهی" را منتشر کرد. این همان گنجی است که با شجاعتی کم نظیر جنایات قتل‌های زنجیره‌ای را افشا کرد، و وقتی‌ به ناچار از ایران خارج شد، بسیاری از همان ناسزا گویان کنونی افتخار میکردند که با او و در کنار او باشند. حال "گناه" او این است که مخالف تحریم‌های کمر شکن اقتصادی، حمله نظامی، و تجزیه طلبی است.

در صفحه‌های فیسبوک، وکانال‌های تلگرام، اینستاگرام، و توییتر رکیک‌ترین فحاشی‌ها به این فعالان سیاسی، بخصوص گنجی انجام میشود، و حتی بعد از آنکه نوار اعتراض‌های درون سپاه در سال ۱۳۶۳ منتشر شد، که مصاحبه‌های سرداران سپاه را یکی‌ بعد از دیگری به دنبال داشت که نشان میدهد این سرداران چقدر از گنجی متنفر هستند، این حملات شدت بیشتری یافته است. گویی از نظر حمله کنندگان، هرچقدر شخصیتی مقبول تر باشد باید بیشتر به او حمله نمود.

البته هدف این حملات کاملا روشن است: اپوزیسیون "براندازی به هر قیمت" می‌خواهد اینطور وانمود کند که نه تنها جایگزینی جمهوری اسلامی توسط مردم در داخل کشور با رهبری در ایران امکان ندارد، بلکه اصولا در داخل کشور رهبری مورد اعتماد مردم وجود ندارد، و همه آنهایی که در مبارزه با جمهوری اسلامی در داخل کشور درگیر هستند که بخاطر آن هزینه بسیار سنگینی‌ را نیز پرداخته ا‌ند، یاا عامل حاکمیت هستند و یا پایگاه اجتماعی قابل توجهی‌ ندارند. اگر این اپوزیسیون قادر بود چنین ادعا یی را ثابت کند حرفی‌ نبود. ولی‌ واقعیت این است که چون توانایی چنین کاری وجود ندارد، استفاده از فحاشی و تهمت بی‌ اساس تنها راه باقی‌ مانده میباشد.

پهلوی سوم نیز از این تحولات جدا نبوده است. در یک مصاحبه اخیر او از حمله نظامی به ایران حمایت کرد که در ادامه مورد بحث قرار خواهد گرفت. این البته اولین باری نیست که او چنین موضع گرفته است. به عنوان مثال، در سال ۲۰۱۳، ۱۳۹۲ در زمان انتخابات ریاست جمهوری کشور که منجر به انتخاب آقای روحانی شد، وقتی‌ موضوع مداخله نظامی در ایران در صدای آمریکا مطرح شد، پهلوی سوم چنین گفت] قریب به مضمون [ "چرا دخالت ] نظامی] نه ؟ مگر هیتلر بدون دخالت نظامی ساقط شد؟" به خاطر همینگونه مواضع بسیاری از شخصیت‌های دوران محمد رضا شاه، مانند مرحوم داریوش همایون، آقای اردشیر زاهدی، و دکتر علی‌ اکبر اعتماد راه خودرا از پهلوی سوم جدا کرده ا‌ند

همچنین در مصاحبه دیگری پهلوی سوم صراحت از جنگ با ایران دفاع کرد ]دقیقه ۱۵:۱۲ به بعد] و چنین گفت، آپارتاید در آفریقای جنوبی با مقابله جهانی از بین رفت... دنیا یک جنگ جهانی راه انداخت" تا جلوی فاشیسم را بگیرد... دنیا در مقابل شوروی ایستاد... ما یک نظامی داریم مثل شوروی توتالیتر است، مثل نازیها فاشیست است و مثل آفریقای جنوبی تبعیض قائل می شود.. جهان تا کی می خواهد منتظر شود؟... حکومتی که این همه مکافات برای دنیا ایجاد می کند. این چه سیاستی است که شما بسنده می کنید به دو تا پیام و در عمل کار اساسی نکرده اید؟... جامعه برون مرزی یکی از کارهایی که باید بکنند این است که پاشنه در دولتهای مختلف را بکنند

تند شدن مواضع پهلوی سوم: پیش به سوی جنگ و یا "پیمان نوین" برای مبارزه مسالمت آمیز؟

در ۱۴ دسامبر سال ۲۰۱۸ پهلوی سوم در "اندیشکده" انستیتوی واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک یا WINEP سخنرانی کرد که بازوی به اصطلاح پژوهشی ایپک، بزرگترین لابی اسرائیل در آمریکا میباشد. اگرچه این سخنرانی حاوی اغراق‌های زیادی بود، و اگر چه در سخنرانی خود رضا پهلوی خواهان "تغییر رژیم" و یا regime change شد که بسیاری، اگر نه همه، آنرا به معنی‌ مداخله نظامی میدانند، ولی‌ به نظر میرسید تاکید پهلوی سوم بر سه اصل مبارزاتی بود: اول، نگاه به داخل کشور و تاکید بر مبارزه با پشتوانه اعتراضات مردمی؛ دوم، رهبری خود او برای برپایی یک حکومت سکولار و دموکراتیک از راه‌های مسالمت آمیز، و، سوم، تاکید بر مبارزه خشونت پرهیز و استفاده از تحریم‌های "هوشمند." پهلوی سوم مواضع خودرا بارها تغییر داده است، ولی‌ در آن زمان دستکم خودرا اینگونه معرفی‌ می‌‌نمود. همچنین به گمان نگارنده تحریم‌های "هوشمند،" حتی اگر وجود داشته باشند، درباره ایران کاربری ندارند، چون بخش بزرگی‌ از اقتصاد ایران را سپاه کنترل می‌کند، و بنا بر این اینگونه تحریم‌ها هم فقط به مردم عادی صدمه میزنند.

ولی‌ حتی در همان سخنرانی نیز پهلوی سوم رنگ واقعی‌ خودرا نشان داد. او در بخشی از سخنرانی خود چنین گفت، "بسیاری از مجراهای اطلاع رسانی در آمریکا و بریتانیا که بودجه آنها از پول مالیات مردم میباشد نظرات اصلاح طلبان را منعکس میکنند، که بیشتر نظرات رژیم [جمهوری اسلامی] را تقویت میکنند تا نظرات مردم و انتظاراتی که آنها از نمایندگان خود دارند. رسانه‌ها در خارج باید از روزنامه نگاران اصلاح طلب پاک شوند." به عبارت دیگر هنوز که پهلوی سوم و حامیان او به قدرت نرسیده ا‌ند؛ هنوز که حتی اگر روزی اینطور شود، فرسنگ‌ها با آن فاصله داریم، و در همان سخنرانی که پهلوی سوم سخن از آزادی و دموکراسی می‌کند، او می‌خواهد صدای اصلاح طلبان داخل کشور و حامیان آنها در خارج را، که بارها ثابت شده است نمایندگی بخش بزرگی‌ از طبقه متوسط و طبقه بالا را بر عهده دارند، خاموش کند. پس هدف "پیمان نوین" با مردم چیست؟ اصولا، این مردم که قرار است در این "پیمان نوین" شرکت کنند کدام طبقه و لایه جامعه ایران هستند؟

اگر تا آبان ۱۳۹۸ پهلوی سوم، علیرغم حمایت چندباره خود از مداخله نظامی در ایران در گذشته، هنوز کوشش میکرد خودرا حامی‌ مبارزه مسالمت آمیز معرفی‌ کند، چرخش صریح، غیر قابل انکار، و غیر قابل بازگشت او به سوی حمایت تام و تمام از مداخله نظامی از بعد از تظاهرات آبان ماه ۱۳۹۸ آغاز شد که در آن بر طبق گزارش سازمان عفو بین المللی ۳۰۴ نفر از هموطنان ما جان خودرا از دست دادند. پهلوی سوم در نامه‌ای به آقای انتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل چنین نوشت، "آنچه امروز مردم ایران با آن روبرو هستند عملا یک نسل کشی است. من از شما خواهش می‌کنم برای پایان دادن به این قتل عام از تمام امکانات و ابزار‌های در دسترس، از جمله ظرفیت شورای امنیت سازمان ملل استفاده کنید. من در سال ۲۰۱۲ در نامه‌ای به دبیر کل قبلی‌ سازمان ملل نقش مهمی‌ را که این نهاد باید برای ارجأع مدعیات مستند و محکمه پسند ما به دادگاه بین المللی کیفری مطابق با "ماده ۱۳-ب اساسنامه رم" ایفا کند برجسته کرده بودم."

دو نکته مهم درباره این قسمت از نامه باید یادآوری شوند تا خوانندگان گرامی‌ درک روشنی از اهداف این نامه داشته باشند. اول، اساسنامه رم درباره حدود اختیارات دادگاه بین المللی کیفری و جنایاتی است که این دادگاه اجازه دارد به آن رسیدگی کند. بند ۵ اساسنامه موارد مختلف قابل ارجاع به دادگاه، از قبیل نسل کشی، جنایات جنگی، جنایت علیه بشریت، و تجاوز یک کشور به کشور دیگر را ذکر می‌کند. بند ۱۳-ب درباره چگونگی‌ ارجاع یک مورد به آن دادگاه میباشد.

نکته دوم درباره "ظرفیت شورای امنیت سازمان ملل" میباشد. همانطور که در مورد لیبی‌ در سال ۲۰۱۱ اتفاق افتاد، هدف از استفاده از "ظرفیت شورای امنیت" صدور قطعنامه‌ای در چهارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل برای مداخله به اصطلاح بشر دوستانه در اینگونه موارد میباشد. بند هفتم منشور درباره صلح و امنیت بین المللی است، و اجرای قطعنامه‌ای که در چهارچوب این بند تصویب شود برای تمامی اعضای سازمان ملل اجباری است. بنا بر این روشن است که هدف چیست: مداخله نظامی تحت عنوان "مداخله بشر دوستانه" بخاطر "نسل کشی."

دو روز بعد از آن نامه، پهلوی سوم در مصاحبه‌ای با مجله راست افراطی نیوزویک درباره نظر مردم ایران درباره سیاست "فشار حد اکثری" دولت آقای ترامپ علیه ایران چنین گفت، "تا جایی‌ که این تحریم‌ها منابع رژیم را [برای بی‌ ثبات کردن منطقه خاورمیانه] کاهش میدهند مردم ایران آنرا درک کرده و قدردانی‌ میکنند." حال اینکه چگونه مردم ایران که به دلیل این تحریم‌ها حتی از دسترسی‌ به داروهای حیاتی‌ برای بیماری‌های مهلک، دارو و تجهیزات پزشکی‌ برای بیماری کوید-۱۹، و حتی واکسن آنفلونزا محرومند، و فقط خداوند میداند چند نفر جان خودرا به دلیل این کمبود ها از دست داده ا‌ند، ولی‌ هنوز این تحریم‌ها را "درک کرده و قدردانی‌ میکنند" دستکم برای نگارنده روشن نیست. نگارنده کاری به تحریم‌های دیگر ترامپ-پامپئو که تمامی صادرات هرگونه کالا ی ایران را متوقف کرده، تورم و بیکاری را به شدت افزایش داده، و هزاران مساله دیگر ایجاد کرده ا‌ند، ندارد. اثرات این تحریم‌ها روشن تر از آن هستند که نیاز به بحث داشته باشند.

چرخش تند پهلوی سوم به سوی جنگ همچنان ادامه یافت. در ۱۵ ژانویه سال ۲۰۲۰ پهلوی سوم به انستیتوی هادسن Hudson Institute در واشنگتن رفت تا درباره "آینده ایران" صحبت کند. انستیتوی هادسن یکی‌ از اعضای گروهی از به اصطلاح "اندیشکده"‌های امریکایی میباشد که از لحاظ سیاسی در ماورای سمت راست طیف سیاسی بوده و تمامی سیاست‌ هایی‌ را که پیشنهاد می‌کند و برای آن لابی می‌کند بر اساس منافع اسرائیل است. این انستیتو در سال ۱۹۶۱ توسط هرمن کاهن Herman Kahnتشکیل شد که یکی‌ از استراتژیست‌های آمریکا در دوران جنگ سرد بود که معتقد بود جنگ هسته‌ای با شوروی "قابل بردن" است. انستیتوی هادسن با گروه‌های ضد اسلام در آمریکا روابط نزدیک دارد، و بسیاری از نئوکان‌های شناخته شده امریکایی با آن کار می‌‌کنند. جالب است که پهلوی سوم فقط توسط موسسات راست افراطی آمریکا، نظیر هادسن، و یا WINEP دعوت به سخنرانی میشود.

در سخنرانی خود که چرخش شدید او به سوی جنگ را نسبت به سخنرانی او در WINEP به نمایش گذارده بود، تاکید پهلوی سوم بر چهار اصل بود: اول، ادعای "نسل کشی" توسط حاکمیت در تهران؛ دوم، نگاه به خارج و بخصوص دولت‌های غربی و انتظار کمک از آنها داشتن؛ سوم، معرفی‌ خود به عنوان نماینده مردم ایران که بخاطر آن تیم سایبری سلطنت طلبان بارها او را بعنوان "وکیل ملت" معرفی‌ کرده و حتی هشتگ ساخته ا‌ند، و، چهارم، حمایت از فشار فراتر از "فشار حد اکثری" که معنی‌ آن فقط جنگ است، چون دولت ترامپ تمامی اقدامات دیگر را انجام داده است.

در آغاز سخنان خود، و در ادامه نامه خود به سازمان ملل، پهلوی سوم کوشش کرد که نشان دهد که جمهوری اسلامی نسل کش است و برای "اثبات" ادعای خود به نمونه‌های زیر اشاره کرد:

"اعدام نظامیان و غیرنظامیان براساس قومیت، حرفه، دین، اعتقاد، اعدام های سال ۱۳۶۷، گروگان گیری ۴۴۴ روز ۵۲ دیپلمات آمریکایی، ترور ]دکتر شاپور [بختیار، عبدالرحمن برومند، فریدون فرخ زاد، ژنرال ]غلامعلی [اویسی و علی اکبر طباطبایی ] وابسته مطبوعاتی سفارت ایران در آمریکا در زمان شاه [، فرستادن کودکان ایرانی برای روی مین برای خنثی کردن میدان مین، قتل ۲۴۰ آمریکایی، و بمب گذاری در بونس آیرس."

فرض کنیم که تمامی این ادعا‌ها درست هستند [که فقط بخشی از آنها حقیقت دارند]. محل نزاع جنایت‌های دوران جمهوری اسلامی نیست. این جنایت‌ها همگی‌ ثبت شده در تاریخ و شناخته شده هستند، و هیچ ایرانی میهندوستی نیست که با این جنایات مخالفت نکرده و یا نکند. خانواده خود نگارنده بعنوان یک عضو کوچک ملت بزرگ ایران از این جنایات صدمه بسیار خورده ا‌ند. محل نزاع ادعای بی‌ اساس پهلوی سوم درباره "نسل کشی است " که به بهانه آنها هجوم نظامی به ایران و سوریه‌ای کردن کشور را ممکن سازد

کنوانسیون سازمان ملل برای "نسل کشی" آنرا چنین تعریف می‌کند: "اقداماتی که با هدف نابودی قسمتی‌ و یا تمامی یک گروه ملی‌، قومی، مذهبی‌، و یا نژادی انجام میشوند." کدام افسر ایرانی فقط [تاکید روی "فقط" است] بخاطر قومیت و یا دین خود اعدام شده است؟ کدام ایرانی فقط [تاکید روی "فقط" است] بخاطر فارس، یا ترک، یا کرد، یا لر، یا عرب، و یا بلوچ بودن خود اعدام شده است؟ جنایات بی‌ شماری در نظام ولایت فقیه اتفاق افتاده ا‌ند، ولی‌ هیچ یک از آنها حتی نزدیک به تعریف کنوانسیون سازمان ملل نیز نیستند. حتی اقدامات این نظام علیه هموطنان بهائی ما، که از هر گروه دیگری در ایران بیشتر به آنها ظلم شده است نیز به این تعریف نزدیک نیست.

علاوه بر این به نظر می‌رسد پهلوی سوم اقدامات پدر و پدر بزرگ خود که واقعا به تعریف قانونی نسل کشی بسیار نزدیک بودند را یا نمیداند، و یا چشم پوشی می‌کند. بعنوان مثال، وقتی‌ پدر او در مرداد ۱۳۴۹ ماموران خود را برای ترور تیمور بختیار به عراق فرستاده بود، "نسل کشی" کرد؟ قتل زنده یاد بیژن جزنی و شش تن از یاران او، به علاوه دو مجاهد، در فروردین ۱۳۵۴ در تپه‌های اوین چطور؟ اعدام زنده یاد دکتر حسین فاطمی که بیمار بود و تب بالا داشت، و اتش زدن امیر مختار کریم پور شیرازی، روزنامه نگار ملی‌، پس از شکنجه فراوان، در مرکز دژبان تهران چطور؟ اعدام صد‌ها زندانی سیاسی در دوران محمد رضا شاه، که تمامی آنها بعد از شکنجه‌های قرون وسطایی بودند، چطور؟ اعدام افسران حزب توده در ۲۷ مهر ۱۳۳۳ چطور؟

آیا پهلوی سوم کشتار‌های دست جمعی عشایر کهگیلویه، بختیاری، و قشقایی، و کشتار و غارت لرها به فرمان رضا شاه، پدر بزرگ خود که به راستی‌ "نسل کشی" بودند را به یاد می‌‌آورد، و یا حتی میداند؟ حتی آقای ویلیام داگلاس، قاضی دیوانعالی آمریکا، که در سالهای ۱۹۴۹ و ۱۹۵۰ به ایران سفر کرد و به مناطق عشایر ایران نیز رفت درباره ظلم رضا شاه به آنها نوشت.

نگارنده باردیگر تاکید می‌‌کند که محل نزاع جنایت‌هایی‌ نیست که در دوران جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است، که اظهر من الشمس هستند، بلکه موضوع ادعای بی‌ اساس پهلوی سوم درباره نسل کشی است که دلیل آن کاملا روشن است : "توجیه" برای مداخله به اصطلاح بشر دوستانه با حمله نظامی به ایران با تصویب قطعنامه‌ای در شورای امنیت سازمان ملل در چهارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل.

مصاحبه با کانال اخبار اسرائیل و تکرار حمایت از مداخله نظامی

در مصاحبه خود با یک کانال اخبار اسراییلی i۲۴وقتی‌ مجری برنامه نظر پهلوی سوم را درباره مداخله نظامی در ایران پرسید، او چنین پاسخ داد، "تصور نمیکنم کسی‌ به دنبال برخورد نظامی [با جمهوری اسلامی] بعنوان انتخاب اول باشد؛ [این] روشن [است].اما برای اجتناب از جنگ نظامی باید مطمئن شویم که در حقیقت به راه حل دیگر کمک میشود. به زبان دیگر، اگر [راه حل دیگر] بتواند باعث سقوط رژیم شود، [که آن] فرو پاشی [جمهوری اسلامی] با ترکیبی‌ از فشار داخلی‌ و همچنین فشار خارجی‌ [میباشد]، او [جمهوری اسلامی] در نهایت بدون استفاده از جنگ نظامی فرو خواهد پاشید. ولی‌ اگر فشار کافی‌ در این برهه وجود نداشته باشد تا رژیم را مجبور به فروپاشی کند، در آن صورت، البته، توجه به انتخاب دگر [مداخله نظامی] غیر قابل اجتناب خواهد بود."

کجای این صحبت همخوانی با خواست پهلوی سوم برای یک "پیمان نوین" با مردم ایران دارد؟ کجای این جنگ طلبی به معنی‌ "پیمان نوین" با مردمی است که کمر آنها در زیر بار تحریم‌های اقتصادی غیر انسانی‌ و غیر قانونی آمریکا، و سو مدیریت و فساد ساختاری شده داخلی‌ خم شده است؟ آیا پهلوی سوم "راه گشایی" برای دموکراتیک شدن ایران را از طریق مداخله نظامی می‌خواهد انجام دهد؟ مداخله نظامی نه تنها کشور را به سوی آینده بهتری نخواهد برد، بلکه کشور را به سوریه و لیبی‌ دیگری تبدیل خواهد کرد. لیبی‌ بعنوان یک کشور متحد که از لحاظ توسعه انسانی‌ در ردیف اول قاره آفریقا بود، نه تنها دیگر وجود ندارد، بلکه عملا تجزیه شده و در آن دستکم سه گروه تروریستی پایگاه دارند. در سوریه صدها هزار نفر از مردم جان باخته ا‌ند؛ میلیون‌ها نفر آواره شده ا‌ند؛ کشور ویران شده است؛ شمال سوریه توسط ترکیه و نیروهای تروریست مورد حمایت آن کنترل میشود، و شمال شرق آن توسط نیروهای‌های به اصطلاح چپ گرای کرد سوریه که بعنوان پیاده نظام پنتاگون عمل میکنند. "پیمان نوین" برای چنین سرنوشتی است؟

رضا شاه، محمد رضا شاه، و پهلوی سوم

به شهادت تاریخ رضا شاه در نتیجه کودتای بریتانیا در ۳ اسفند ۱۲۹۹ به قدرت رسید، و توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ از کار برکنار شد. تارخ همچنین شهادت میدهد که کودتای آمریکا و بریتانیا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ محمد رضا شاه را به قدرت بازگرداند، دولت دموکراتیک زنده یاد دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد، و ایران را در مسیر انقلاب ۱۳۵۷ قرار داد. ولی‌ نه رضا شاه و نه محمد رضا شاه، با وجودیکه هردو وامدار قدرت‌های خارجی‌ بودند، هیچگاه خواهان مداخله نظامی غرب در ایران نشدند. در حالیکه حکومت او توسط انقلاب ۱۳۵۷ سرنگون شد، محمد رضا شاه هیچگاه در تبعید خواهان مداخله نظامی در ایران، حتی پس از گروگان گیری دیپلمات‌های امریکایی به دلیل ورود خود به آمریکا و آواره شدن بعد از آن نشد. در حقیقت به گمان نگارنده شاه در سالهای پایانی حکومت خود متوجه نقش منفی‌ آمریکا در ایران، و نقش منفی‌ اسرائیل در نظامی سیاسی آمریکا و سیاست آن درباره خاورمیانه شده بود، که آنرا صریحا در مصاحبه خود با مرحوم مایک والاس خبرنگار معروف آمریکا در سال ۱۹۷۶ بیان کرد.

با وجود این تاریخچه خانوادگی، و با وجودیکه تنها دلیلی‌ که پهلوی سوم اصولا مطرح است این است که او فرزند و نوه دو آخرین پادشاه ایران میباشد که هیچگاه خواهان هجوم نیروهای نظامی خارجی‌ به ایران نبودند -- چون به گمان نگارنده پهلوی سوم کوچکترین قدم مثبتی برای ایران و مردم آن برنداشته است -- او، همانطور که مقاله پژوهشی نگارنده در تیرماه ۱۳۹۸ نشان داد، فقط به دنبال به قدرت رسیدن است، و در این راه هرگونه کمک خارجی‌، از جمله حمله نظامی را نیز قبول خواهد کرد.

کلام پایانی

یکی‌ از ترفند‌های "رهبران" سلطنت طلب این است که وقتی‌ در توییت ها، صفحه‌های فیسبوک، تلگرام، و اینستاگرام فارسی‌ مینویسند، خودرا بسیار معتدل و حامی‌ مبارزه مسالمت آمیز با جمهوری اسلامی عرضه میکنند، ولی‌ وقتی‌ انگلیسی‌ مینویسند و یا صحبت میکنند، رنگ واقعی‌ خودرا به نمایش میگذارند. به گمان نگارنده پهلوی سوم نیز این چنین است. هیچ رابطه‌ای بین آنچه که او در پیام "پیمان نوین" خود بیان کرد، و حمایت او از مداخله نظامی در ایران وجود ندارد. باید از خود پرسید: دم خروس را باور کنیم، یا قسم حضرت عباس را؟

صفحه فیسبوک نگارنده

https://www.facebook.com/profile.php?id=100007516907764



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy