«چه زیباست منظر انسانی که با لبهای تَرَکخورده و زانوان زخمی بر لب رود جاری حقیقت زانو زده است!»
بیانیه ۶۰ نفر را میخوانم. بر امضاهای نهادهشده بر پای بیانیه نگاه میکنم. طیف گستردهای از اصلاحطلبان و منفردین، از ملایمترین، تا رادیکالترین. از پناهندهشدهی ینگه دنیا، تا گوشهی عافیت گرفتهی داخل. از شجاعترین اصلاحطلبِ فاصلهگرفته از اصلاحطلبان که بیمحابا ولی فقیه را به چالش میکشد تا نصیحتگوئی که امید تغییر رفتار رهبر دارد. از چپی که کاسهای داغتر ازآشِ حتی اصلاحطلبانِ عافیتجوست، تا منتقدی که داعیه رهبری بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور را دارد.
فکر میکنم چه امری است که چنین ترکیبی را گرد هم میآورد و حتی فردی از رهبری چپ را به وسوسه میاندازد تا امضا بر پای بیانیه بگذارد و سپس در کشوقوسِ میشود؟ نمیشود؟ امضا از پای بیانیه بردارد!
مسلم آنچه چنین طیف وسیعی را بر دادن این بیانیه سیاسیِ «راهبردی» و تقابل با عفو بینالملل و برائت آقای میرحسین موسوی بر آنچه که در بغل گوش او میگذشت ترغیب کرده است، نه عدالتخواهی آنها بلکه اوضاع بهغایت درهم ریخته، متحول و درماندگی حکومت و دولت جمهوری اسلامی در پاسخگوئی به خواستههای مردم، روگردانی مردم از حکومت و بالا آمدن دامنهی اعتراضات در داخل و جدی شدن خطر خارج است. خطری که مدتهاست بهعنوان سوریهای شدن کشور از آن یاد میشود.
اوضاعی که بهزعم اصلاحطلبان اقبال مردم را به چهرهای مانند آقای موسوی برای برونرفت از بحران بههمراه خواهد داشت. لذا ساحت چنین آلترناتیوی به هیچوجه نباید خدشهدار شود!
نوشتم این بیانیه از سرعدالتخواهی نیست چرا که اگر از سر وجدان و عدالتخواهی میبود همانگونه که برمبرا بودن آقای موسوی پای میفشارند و از فقدان اسناد سخن میگویند و قضاوت قطعی میکنند، عفو بینالملل را متهم به دنبال کردن اهدافی جدا از کشف حقیقت مینمایند: «اما شیوهای هم که این مدت مسئولان بخش ایران عفو بینالملل برای اطلاعرسانی دربارهی آن گزارش پیش گرفتهاند، این شائبه را تقویت میکند که گویی آنها بیش از آنکه مشتاق کشف حقیقت باشند، اهداف دیگری را دنبال میکنند!» (بندی از بیانیه)
قاعدتاً بیانیهدهندگان میبایستی بر اساس همین ادعا و در دفاع از حقیقت و انتظار برائت آقای موسوی، خود نیز با اتکا بر صدها سند و مشخص بودن نقش تکتک افراد هیئت مرگ و نقش اصلی خمینی بهعنوان آمر اصلی این کشتارها خمینی را محکوم مینمودند و از این طریق پایبندی خود به حقیقت را نشان میدادند. «شاید آقای خمینی و هیئت مرگ از این کشتارها بیخبر یوده اند»، شائبهی چرائی سکوت در مورد نقش اصلی خمینی و رهبران حلقهزده به دور او را از خود میستردند تا اشتیاق خود بر کشف حقیقت و پایبندی به آن را نشان دهند!
نشان دهند که بر عکس آنچه در مورد عفو بینالملل میگویند، خود آنها با عملکردشان واقعاً خواهان روشن شدن حقیقت و نقش افراد در این جنایت میباشند!
کاری که بهنظرم حداقل بخش وسیعی از این امضاکنندگان تن به آن نداده و نخواهند داد. چرا که این بیانیه برعکس ادعای تنظیمکنندگان آن یک بیانیه سیاسی است، نه بیانیهای در جستوجوی حقیقت!
آنها هنوز پیش از آنکه غم مادران و جوانان اعدامشده را داشته باشند. غم حفظ نظام با چاشنی ترس از بههم ریختن اوضاع و از کنترل خارج شدن اعتراضات مردمی را دارند.
غم ترس از فروپاشی جمهوری اسلامی.
آنها هنوز دل از این جمهوری برنکندهاند، هنوز امید برآمدن خورشید اصلاحطلبی با زعامت آقای میرحسین موسوی را دارند. امید کشیده شدن مجدد مردم بهدنبال او و اصلاحطلبان صفبسته در پشت سر وی! امید عقبنشینی و تغییر در رفتار رهبر!
بیشتر آنها هنوزاز دوران خمینی بهعنوان «دوران طلائی امام» یاد میکنند!
هنوز قبول ندارند که دیرگاهیست بسیاری از مردم از خمینی، موسوی و دین حکومتی عبور کردهاند! عبوری جانکاه از پشت بام مدرسه علوی، تا گورستان خاوران! از «ندا» تا نوید افکاری، از نسرین ستوده تا محمد نوریزاد! بهای بسیار گران اما واقعی!
ابوالفضل محققی