مقدمه
نقض حقوق بشر مردم ایران قصهای است پر غصه که دهها سال است ادامه دارد. از انقلاب مشروطیت در سال ۱۲۸۵ تا کنون کمتر دورهای وجود داشته است که در طول آن نظام سیاسی حاکم بر کشور به حقوق انسانی و شهروندی مردم ایران بدون توجه به قومیت، جنسیت، و یا تفکرات و عقاید آنها احترام گذاشته باشد. رضا شاه، علیرغم خدماتی چند به کشور، تمامی دستاوردهای انقلاب مشروطیت را درباره آزادیهای سیاسی، تاسیس یک مجلس شورای ملی مستقل، و تاسیس عدالتخانه واقعی نابود کرد. دیکتاتوری محمد رضا شاه از فردای بعد از کودتای آمریکا و بریتانیا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حتی نیازی به یادآوری هم ندارد. شاه همه قدرت را در خود متمرکز کرد و فقط افراد تابع محض و وفادار به شخص خود را بر کارها می گماشت. هیچ نوع انتقادی را تحمل نمی کرد و سر رشته همه أمور را به خود وصل کرده بود. نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی در پرتو نظام ولایت فقیه نیز اظهر من الشمس است.
نگارنده سالها پیش در یک مقاله انگلیسی دهه ۱۳۶۰ را سیاهترین دوره تاریخ معاصر ایران دانست که در طول آن علاوه بر جنگ خونین هشت ساله با عراق، هزاران فعال سیاسی و هواداران گروههای مختلف اعدام شدند که اوج آن جنایت کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ بود؛ تمامی دستاوردهای اولیه انقلاب ۱۳۵۷ برای آزادی بیان و عقیده، تشکیل احزاب و غیره از میان رفتند، و دیکتاتور مذهبی با اصل "ولایت فقیه" و بعد تبدیل آن به "ولایت مطلقه فقیه" بر کشور مسلط شد، که از آن زمان ادامه دارد، اگرچه با انقلاب اطلاعات، گسترش دانش سیاسی مردم، به میدان آمدن شبکههای اجتماعی، و همزمان سو مدیریت و فساد ساختاری شده حاکمیت این پایهها در حال سست شدن هستند.
در حال حاضر نیز، علیرغم بحران بی سابقه اقتصادی که علت العلل آن تحریمهای غیر قانونی، غیر اخلاقی و سادیستیک دولت آقای ترامپ و در مرتبه بعد سو مدیریت و فساد نهادینه شده میباشد، و در حالی که بحران شیوع ویروس کرونا هنوز ادامه دارد و هر روز تعداد زیادی از هموطنان جان خودرا از دست میدهند، فشار بر فعالان سیاسی، اجتماعی، کارگری، و دانشجویی همچنان ادامه دارد، و هفته و یا ماهی نیست که حکم زندان برای این هموطنان صادر نشود. بنا بر این سوال مهمی که برای فعالان سیاسی جامعه، چه در داخل کشور و چه در خارج مطرح است این است: چگونه میتوان با نقض حقوق بشر در ایران مبارزه کرد، و حاکمیت را وادار به عقب نشینی نمود؟
در روز ۷ سپتامبر ۲۰۲۰ مقالهای در وبسایت معتبر The Hill به قلم خانم شیرین عبادی، دکتر عباس میلانی و آقای حمید مقدم منتشر شد که در آن پیشنهاد شده بود فدراسیونهای ورزشی بین المللی اجازه شرکت تیمهای ورزشی ایران در مسابقات بین المللی و جهانی را لغو کنند، و شرط شرکت دوباره این تیمها تغییر رفتار جمهوری اسلامی درباره حقوق بشر باشد. در یک ویدئو خانم عبادی همان پیشنهاد را دوباره مطرح کردند. این پیشنهاد برای اولین بار توسط کارمند رسمی ایرانی دستگاه پروپاگاندای آمریکا، صدای آمریکا، که با مایک پامپئو وزیر خارجه آمریکا نیز عکس یادگاری دارد، پس از اعدام مرحوم افکاری مطرح شد. هدف مقاله کنونی تحلیل این پیشنهاد و نقد آن میباشد.
خلاصه مقاله عبادی-میلانی-مقدم
مقاله با شرح نقض حقوق بشر در ایران آغاز میشود. بخصوص درباره اعدام مرحوم نوید افکاری، کشتی گیر معترض، زندانی شدن خانم نسرین ستوده فعال و مدافع حقوق بشر و اعتصاب غذای ایشان در زندان، و هموطنانی که در تظاهرات دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ دستگیر و زندانی شده اند، و همچنین صدور حکم اعدام برای برخی از آنها، توضیح داده میشود.
قبل از بحث درباره دو و یا سه نکته اصلی مقاله سه نفر، نگارنده لازم میداند که تاکید کند محل نزاع نقض حقوق بشر در ایران نیست. همه هموطنانی که برای آنها این موضوع مهم است از نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران آگاه هستند، و به آن اعتراض دارند. خانواده خود نگارنده و بسیاری از نزدیکترین دوستان و اقوام او به دلیل نقض حقوق بشر بسیار آسیب دیده اند، از اعدام گرفته، تا زندانی شدن، و در نهایت محروم شدن از سفر به ایران به دلیل سیاسی و پرونده سازی در اطلاعات سپاه حتی برای خدمت به هموطنانی که در سختترین شرایط زندگی میکنند. محل نزاع پیشنهاد مقاله سه نفر برای مقابله با نقض حقوق بشر در کشور است .پیشنهادات مقاله سه نفر از این قرارند:
اول، فیفا، فدراسیون بین المللی فوتبال، باید عضویت ایران را در آن فدراسیون به دلیل آنکه حاکمیت در ایران اجازه ورود خانمها به ورزشگاهها برای تماشای مسابقات را نمیدهد، و همچنین بخاطر ورود نظامیان به کنفدراسیون فوتبال ایران، به حالت تعلیق دراورد. ]بطور اصولی نظامیان نباید وارد امر ورزش شوند، ولی این امر سابقهای طولانی در ایران دارد. در حکومت محمد رضا شاه تیمهای فوتبال عقاب، پاس، و شهربانی متعلق به پلیس و نیروهای مسلح بودند، و صاحب تیم فوتبال تاج سپهبد پرویز خسروانی بود. [
دوم، فدراسیون بین المللی کشتی باید عضویت ایران را در آن فدراسیون تا به حالت تعلیق دراورد.
سوم، کمیته بین المللی المپیک و تمامی سازمانهای ورزشی بین المللی باید عضویت ایران در خودرا به حالت تعلیق دراورند.
چهارم، تمامی سازمانهای حقوقی بین المللی، به دلیل نقض حقوق بشر مردم ایران و زندانیان سیاسی باید ارتباطات خودرا با تمامی سازمانهای حقوقی ایرانی، چه در داخل کشور و چه در خارج، که به نحوی به حاکمیت در ایران وصل هستند، نیز قطع کنند.
نتیجه همه این پیشنهادات محروم شدن ورزشکاران جوان ایرانی از رقابت در سطح بین المللی است. این پیشنهادات به چند دلیل بر ضد حقوق مردم ایران، نه حاکمیت، بوده، و در نهایت ممکن است نتیجه معکوس دهند.
نقض حقوق ورزشکاران و مردم ایران
مستقل از اینکه هیچ یک از سه نویسنده مقاله هیچگونه رسالتی برای مطرح کردن این پیشنهادات به جوامع و سازمانهای بین المللی، بخصوص ورزشی، نه از طرف مردم عادی ایران و نه از طرف ورزشکاران ایران ندارند، پیشنهاد تعلیق عضویت ایران در سازمانهای بین المللی نقض آشکار حقوق ورزشکاران کشور است.
جوانان ما در سختترین شرایط، چه اقتصادی و چه اجتماعی، برای رقابتهای بین المللی خودرا آماده میکنند، به رقابت میپردازند، و در سیاست مداخله نمیکنند، ولی پاداش آنها به پیشنهاد سه نویسنده محروم شدن از رقابت در سطح بین المللی به دلیل ارتکاب اقدامی غیر قانونی از طرف حاکمیتی است که بر روی آن کوچکترین کنترل و یا تاثیری ندارند. این مجازات ورزشکاران، و نه حاکمیت میباشد، و نقض آشکار حقوق جوانان ما است. خود ورزشکاران میتوانند تصمیم بگیرند که بعنوان اعتراض به این یا آن واقعه و یا جنایت سیاسی از شرکت در مسابقات بین المللی منصرف شده اند، ولی احدئ از مردم نمیتواند برای آنها چنین تصمیمی بگیرد. به نظر میرسد که حتی خانم عبادی که شهرت خودرا برای دفاع از حقوق بشر کسب کرده اند، نیز به این نکته بدیهی توجه نکرده اند.
در عین حال محرومیت ورزشکاران ایران از شرکت در مسابقات بین المللی نقض آشکار حقوق مردم ایران نیز میباشد. پیروزیهای جوانان ایرانی در مسابقات بین المللی همیشه باعث خوشحالی مردم ایران شده که با ریختن به خیابانها و جشن و شادی آنرا نشان داده اند. بجز طرفداران حاکمیت که بخش کوچکی از مردم هستند، مردم عادی این پیروزیها را به حاکمیت نسبت نمیدهند، بلکه آنها را نتیجه کوشش خود جوانان و مربیهای آنها میدانند. چرا باید مردم را از این شادیها که شکل ملی دارند، بخصوص در شرایطی که آنها در سختترین شرایط زندگی میکنند محروم کرد؟ چه کسی به سه نویسنده که همگی زندگی مرفهی در غرب دارند اجازه داده است که مردم ما را از چنین شادیهای کمیابی محروم کنند، و یا حتی پیشنهاد آنرا مطرح کنند؟
از زاویه سومی نیز میتوان به این موضوع نگاه کرد. همه میدانیم که ایران در سطح بین المللی به دلیل سیاستهای غلط و سراسر نابخردانه حاکمیت از یک طرف، و تبلیغات دروغ و اغراق آمیز دولت نژاد پرست آمریکا و متحدان آن در منطقه -- عربستان، امارات متحده و اسرائیل -- از طرف دیگر بسیار منفی است. شرکت و پیروزی ورزشکاران ایرانی در مسابقات بین المللی چهره واقعی ملت ایران را به نمایش میگذارد: ملتی که اگرچه در میان دو سنگ خرد کننده، فشارهای آمریکا و سیاست غیر قانونی و غیر اخلاقی "فشار حد اکثری" آن از یک طرف و استبداد، سو مدیریت و فساد ساختاری شده داخلی از طرف دیگر، تحت شدیدترین شرایط قرار دارد، همچنان میکوشد که ماهیت واقعی خودرا نشان دهد: یک جامعه پویا، آگاه، خردمند، و میهندوست که به تاریخ کهن و فرهنگ غنی خود میبالد، و علیرغم محرومیت از همه گونه امکانات هنوز قادر است در سطح بین المللی با "قدر ترین" قدرتها به رقابت مسالمت آمیز بپردازد. اشکال این موضوع چیست؟
افریقای جنوبی و ایران
یکی از ادعاهای طرفداران تحریم اقتصادی و سیاسی ایران این است که همان تحریمها بود که به نظام اپارتید در افریقای جنوبی خاتمه داد. در مقاله سه نویسنده نیز ادعا شده است که تحریم تیمهای ورزشی افریقای جنوبی در پایان دادن به اپارتید نقش داشتند. سخت است تصور اینکه واقعیات در افریقای جنوبی بتوانند از این ادعا دورتر بوده باشند. دلایل بسیاری برای این مدعا وجود دارند:
اول، نه آمریکا و نه بریتانیا تحریمهای اقتصادی معنی داری بر رژیم اپارتید تحمیل نکردند. مارگرت تچر نخست وزیر وقت بریتانیا سخت با تحریم مخالف بود. او اپارتید را "گناه" بر ضد سرمایه داری و نئولیبرالیسم میدانست، نه جنایت علیه بشریت. رئیس جمهور وقت آمریکا، آقای رانالد ریگان نیز مخالف تحریم رژیم اپارتید بود. ایشان حتی لایحه تحریمهای ملایم اقتصادی علیه رژیم اپارتید را که کنگره آمریکا در سال ۱۹۸۶ تصویب کرده بود که بر طبق آن سرمایه گذاریهای جدید در ان کشور و دادن وامهای جدید به آن، و همچنین ورود چندین کالا از افریقای جنوبی ممنوع شده بود را وتو کرد. در حقیقت در آن زمان دولت آمریکا سیاستی داشت به نام گفتمان سازنده constructive engagement که آقای چستر کراکر، دستیار وزیر خارجه آمریکا برای امور آفریقا آنرا رهبری میکرد. این سیاست بر این اساس بود که با گفتگو با رژیم اپارتید میتوان آنرا تلطیف کرد، در حالیکه این سیاست نتیجه عکس داده بود، نه به سود مردم افریقای جنوبی، بلکه به سود رژیم اپارتید.
شورای امنیت سازمان ملل در سال ۱۹۷۶ فروش اسلحه به رژیم اپارتید را ممنوع کرد. ولی در سال ۱۹۸۴، یعنی سه سال پس از آغاز سیاست "گفتمان سازنده،" آقای ریچارد نایت، از کمیته امریکایی آفریقا TheAmericanCommitteeonAfrica.com گزارش داد که سیاست آمریکا نه تنها حاصلی در راه سست کردن نظام اپارتید نداشته، بلکه باعث شده است که تحریم تسلیحاتی آن رژیم نیز سست تر شود. آقای نایت همچنین اعلام کرد که دولت آقای ریگان "همه طرفها را" سرزنش میکند، و نه فقط رژیم اپارتید را. جالب است که دولت آمریکا حتی آقای نلسن ماندلا را که در آنزمان در زندان بود "تروریست" اعلام کرد، و این برچسب بر ایشان تا سال ۲۰۰۸، یعنی سالها بعد از آزادی افریقای جنوبی و ریاست جمهوری آقای ماندلا باقی ماند. اسرائیل نیز نه تنها پیشنهاد فروش سلاح هستهای را به رژیم اپارتید داد، بلکه برای توسعه برنامه هستهای رژیم اپارتید به آن رژیم کمک کرد.
دوم، اساس اپارتید بر این اصل بود که سیاهپوستان کشورهای "مستقل" خودرا دارند و بنا بر این جداگانه "توسعه" مییابند. به همین دلیل رفت و آمد سیاهپوستان به مناطق تحت تسلط رژیم اپارتید سخت دشوار شد. در نتیجه، همانطور که آمارهای اقتصادی افریقای جنوبی از دهه ۱۹۶۰ تا دهه ۱۹۸۰ نشان میدهند، کمبود شدید نیروی کار به وجود آمد که منجر به تورم شدید و رکود اقتصادی شد. به زبان دیگر، جدایی نژادی امکان نداشت.
سوم، قدرت و ثروت اقتصادی را سفید پوستان کنترل میکردند. ولی رهبران سفید پوست به این نتیجه رسیدند که با ادامه رژیم اپارتید مبارزه بر علیه آن نیز شدت میگیرد، و رادیکال تر خواهد شد. در نتیجه نه تنها سفید پوستان در نهایت قدرت سیاسی را از دست خواهند داد، بلکه تمامی قدرت اقتصادی و ثروت آنها نیز بدست سیاهپوستان خواهند افتاد. به همین دلیل پس از مذاکرات مفصل با آقای نلسن ماندلا و "کنگره ملی آفریقا" توافق کردند که به انتخابات آزاد تن دهند و اپارتید را خاتمه دهند، به شرطی که سیاهپوستان ثروتهای اقتصادی آنها را مصادره نکنند. این شبیه توافقی بود که رابرت موگابه، رهبر جنبش آزادی بخش رودزیا [زیمبابوه کنونی] با ایان اسمیت نخست وزیر نژاد پرست]صفحه ۲۵ [ آن کشور در دسامبر ۱۹۷۹ داشت.
در هیچ تحلیلی، دستکم آنهایی را که نگارنده مطالعه نموده، صحبتی از اثر بایکوت کردن تیمهای ورزش افریقای جنوبی در برچیدن بساط اپارتید نیست. آن بایکوت حد اکثر سمبولیک بود و بسیاری از سیاهپوستان نیز با آن مخالف بودند.
سکوت درباره تحریمهای آمریکا
اساسیترین و ابتداییترین حقوق بشر مردم در هرکجای جهان حق زیستن است که شامل غذا، شغل و امنیت آن، و امید به آینده است. تحریمهای آمریکا، به همراه سو مدیریت و فساد ساختاری شده داخلی، کمر مردم ایران را شکسته است، و اساسیترین و ابتداییترین حقوق بشر مردم ایران را برای نزدیک به سه سال نقض کرده است، ولی سه نویسنده مزبور بجز اینکه تصدیق کنند که دستکم یک دلیل برای شرایط وحشتناک اقتصادی کشور تحریمها میباشد، آنهم فقط در چند کلمه در یک جمله در لابلای یک مقاله طولانی، هیچگونه اشارهای به موضوع ندارند. حتی یک کلمه در محکومیت این تحریمهای غیر قانونی، غیر اخلاقی، و سادیستیک که نقض سیستماتیک حقوق بشر و جنایت علیه بشریت هستند، در این مقاله وجود وجود ندارد.
تحریمهای آمریکا غیر قانونی هستند چون، اول، توسط شورای امنیت سازمان ملل به تصویب نرسیده اند؛ دوم، خروج آمریکا از برجام غیر قانونی است چون قطعنامه ۲۲۳۱ که برجام را تصویب نمود توسط شورای امنیت سازمان ملل در چهارچوب فصل هفتم منشور آن سازمان تصویب شد، و اجرای مصوبات قطعنامههای شورا در چهارچوب فصل هفتم برای تمامی اعضای سازمان اجباری و نقض آن نقض معاهدههای بین المللی و منشور سازمان ملل است، و، سوم، هیچ کشوری حق ندارد بر کشور دیگری تحریم تحمیل کند، و مرزهای اجرا آنرا تمامی جهان قرار دهد. سه نویسنده که درباره قطع ارتباط سازمانهای حقوقی بین المللی با سازمانهای متصل به حاکمیت ادعا دارند -- اقدامی که درست و یا غلط بودن آن موضوع این مقاله نیست -- بهتر است پیش از مطرح نمودن پیشنهاد خود قوانین بین المللی درباره تحریمهای اقتصادی، منشور سازمان ملل، و چگونگی کار شورای امنیت را مطالعه کنند. مقاله نوشتن و ادعا کردن خیلی بیشتر از فقط شعار دادن است.
تحریمهای آمریکا غیر اخلاقی هستند، چون حتی در اوج بحران کرونا در بهار گذشته آمریکا حاضر نشد برخی از تحریمها را به حالت تعلیق دراورد. از کانال تجارتی مخصوص در سوئیس برای صادر کردن کمکهای انسانی به ایران تأ بحال فقط یک معامله انجام شده است، آنهم در پایان ماه جولای. خود دولت سوئیس اعلام کرد که کانال قابلیت کاربری موثری ندارد. نویسندگان مقاله، بخصوص خانم عبادی، که خودرا مدافع حقوق بشر میدانند، میتوانند دستکم از منظر اخلاقی و حقوق بشری تحریمهای غیر اخلاقی آمریکا را محکوم کنند.
تحریمهای آمریکا سادیستیک هستند، چون با تحریم هجده بانک باقی مانده ایران، حاکمیت توانایی حتی پرداخت برای دارو و غذا برای وارد کردن آنها به ایران را ندارد. این تحریم آخر را به هیچ شکلی نمیتوان حتی توجیه سطحی نمود، و در نتیجه تنها دلیل برای آنها این است که پامپئو از رنج و محنت مردم ایران لذت میبرد.
به جای بحث درباره این موضوعهای مهم انسانی و حقوق بشری، سه نویسنده مقاله ادعای ثابت نشده مداخله چین، روسیه، و جمهوری اسلامی در انتخابات ۳ نوامبر ۲۰۲۰ ریاست جمهوری آمریکا را تکرار میکنند که حتی در خود آمریکا نیز به شدت مورد بحث و شک است. ضمن آنکه دولت آمریکا در انتخابات همه کشورها به صورت آشکار دخالت می کند و به این هم اکتفا نکرده و به کشورهای بسیاری حمله نظامی کرده و آنها را نابود کرده است، و یا مانند ایران و بسیاری از کشورهای امریکای لاتین با کودتا دولتهای دموکراتیک آنها را سرنگون کرده است، موضوعی که خانم عبادی در تمامی سخنرانیهای خارجی خود قبل از ترک دایمی ایران بدان اشاره میکردند.
تغییر موضع و عقب نشینی؟
آیا نویسندگان مقاله در پیشنهاد خود برای تحریم تیمهای ورزشی ایران تجدید نظر خواهند کرد؟ واقعیت این است که نگارنده نمیداند. از دکتر میلانی و آقای مقدم انتظاری نمیرود. این دونفر در برنامه سیاسی خود متحد، و دومی پشتیبان اولی با پول خود میباشد. ولی یاداوری چند نکته درباره خانم عبادی لازم است.
در آوریل سال ۲۰۱۸ در مصاحبهای با خانم عبادی در بلومبرگ نیوز گفته شد که ایشان "تغییر رژیم" و یا regime change میخواهند. نگارنده نمیداند که آیا خانم عبادی میدانستند که مصاحبه کننده، ایلای لیک Eli Lake یکی از ضد ایرانترین به اصطلاح روزنامه نگاران آمریکا و طرفدار سرسخت اسرائیل است، یا خیر. بعدها گفته شد که خانم عبادی ظاهرا عقب نشینی کردند و گفته اند که مترجم غلط ترجمه کرده بوده و ایشان منظورش انی نبود که بلومبرگ نیوز گزارش داده بود.
در عین حال، محل نزاع تغییر نظام سیاسی ایران و تاسیس یک جمهوری دموکراتیک نیست که همه شواهد نشان میدهند که اکثریت بزرگ مردم ایران، از جمله نگارنده، آنرا حمایت میکنند، بلکه محل نزاع چگونگی رسیدن به این جمهوری است، و در شرایط کنونی regime change فقط به معنی مداخله نظامی در ایران تفسیر میشود.
در ماه مه ۲۰۱۹ خانم عبادی در سخنرانی در پارلمان کانادا، که توسط منابع دیگر نیز گزارش شد [اینجا، اینجا، و اینجا]، گفتند که "تهاتر با ایران باید محدود به غذا و دارو باشد،" که دقیقا کاری بود که غرب با عراق در دهه ۱۹۹۰ نمود. ولی چند روز بعد در مناظرهای با آقای اکبر گنجی در بخش فارسی تلویزیون بی بی سی خانم عبادی از آن موضع عقب نشینی کردند و گفتند که بعنوان فعال حقوق بشر نمیتوانند چنین موضع بگیرند.
خانم عبادی در یک ویدئو نیز چنین گفتند، "اعتراضات مردم و ورزشکاران به جایی نمیرسد. بر همین مبنا از کلیه فدراسیونهای بین المللی ورزشی خواهش میکنم به مدت یکسال ایران را محروم کنید، و اجازه شرکت بین المللی در هیچ زمینهای به دولت ایران داده نشود، و این تذکری باشد برای حکومت ایران که اگر این رویه را ادامه بده، این محرومیت دایمی خواهد بود. به ندای مردم ایران گوش کنید. مردم ایران مخالف دخالت سیاست در امری مانند ورزش هستند." برای نگارنده روشن نیست که آیا این ویدئو قبل و یا بعد از انتشار مقاله سه نفری مورد بحث است، ولی اگر بعد از آن مقاله باشد، خانم عبادی ظاهرا دوباره عقب نشینی کرده اند، چون محرومیت تیمهای ورزشی را برای یکسال توصیه میکنند، در حالیکه در مقاله سه نفری سخنی درباره یکسال گفته نشده است.
برای نگارنده همچنین روشن نیست که آیا خانم عبادی در ویدئو خود متوجه تضاد در صحبتهای خود شده اند، یا خیر. از طرفی ایشان پیشنهاد محرومیت تیمهای ورزش ایران را مطرح میکنند، که کار و اقدامی است صد در صد سیاسی، و از طرف دیگر میگویند، "مردم ایران مخالف دخالت سیاست در امری مانند ورزش هستند."
کلام پایانی
فرض باطل کنیم که ادعای سه نویسنده درست است. در این صورت چرا این پیشنهاد باید فقط به ورزش ایران منحصر شود؟ چرا هنر و دیگر حوزه ها را در بر نگیرد؟ اگر تیم های مرحوم ناصر حجازی و آقای علی پروین و تیمهای کشتی کشور به دلیل اعدام مرحوم افکاری باید تحریم شوند، چرا کنسرتهای زنده یاد آقای محمد رضا شجریان و آقای شهرام ناظری نباید تحریم شوند یا میشدند؟ چرا فیلمهای کم نظیر آقای اصغر فرهادی و آثار زیبای آقای محمود دولت آبادی نباید تحریم شوند؟ چرا کلیه روزنامه نگاران و نویسندگان نباید تحریم شوند؟
مگر نه این است که حاکمیت و نظامیان در همه امور ایران مداخله میکنند؟ پس بر مبنای پیشنهاد این سه تن و آن کارمند رسمی بخش پروپاگاندای آمریکا در صدای آمریکا، باید کل هنر و رسانه ها و نویسندگان و حقوق دانان و ...ایران تحریم شوند. اصلاً چرا غذا خوردن مردم ایران که آمریکا کوشش میکند راه آنرا هم مسدود کند تحریم نمیشود، چون حاکمیت و نظامیان در آن هم دخالت دارند؟ مگر حکومت در زندگی مردم و غذا خوردن آنان دخالت نمی کند؟ پس غذای آنان نیز باید تحریم شود. چرا دولت های غربی اجازه می دادند زنده یاد شجریان در غرب کنسرت داشته باشد؟ وقتی وزرشکاران باید تحریم شوند، خوانندگان موسیقی سنتی و پاپ هم باید تحریم شوند.
آیا نویسندگان این مقاله کشورهای متحد آمریکا در منطقه را در نظر گرفته اند؟ رژیم نظامی-فاشیستی مصر دارای ۶۰۰۰۰ زندانی سیاسی است، و سازمان عفو بین المللی مصر را "یک زندان بدون سقف برای منتقدان رژیم" نامیده است. آیا احدئ در جهان، از جمله مردم خود مصر، تقاضای محروم کردن تیمهای ورزشی مصر از مسابقات بین المللی را مطرح کرده اند؟ خیر.
رژیم فاشیستی عربستان چطور؟ عربستان نه تنها ۶۷ ماه است در یمن جنایت جنگی مرتکب میشود، بلکه نقض حقوق بشر در آن به مراتب شدید تر از جمهوری اسلامی است، که در آن احدئ حق کوچکترین مخالفتی با علاوه بر آن حاکم آن کشور را ندارد. محمد بن سلمان قصابان خودرا برای قتل یک روزنامه نگار منتقد به استانبول میفرستد که نه تنها او را به بی رحمانهترین شکل ممکن سلاخی میکنند، بلکه با اره او را قطعه قطعه میکنند. سازمان سیا اعلام میکند که بن سلمان دستور قتل مرحوم جمال خاشقچی را صادر کرده بود، ولی آقای دانالد ترامپ و پامپئو، رئیس جمهور و وزیر خارجه آمریکا، یعنی یکی از کشورهایی که این سه نویسنده در مقاله خود از آن بعنوان "ملتهای تابع قانون" law-abiding nations یاد میکنند [که بسیار مضحک است] کوچکترین اعتراضی که نمیکنند هیچ، بلکه به فروش اسلحه به آن و ادامه حمایت از جنایات جنگی آن در یمن ادامه میدهند.در کجا این سه نویسنده پیشنهاد کرده اند که تیمهای ورزشی عربستان بایکوت شوند؟ آیا حتی یک نفر، از جمله شهروندان عربستان، خواهان بایکوت کردن تیمهای ورزشی عربستان شده است؟ خیر.
حقوق بشر و احترام برای آنها مفاهیمی جهانشمول هستند که مرزهای جغرافیایی و سیاسی نمیشناسند. این نکتهای بود که خانم عبادی در سخنرانیهای خارج از کشور خود قبل از خروج دایمی از ایران بر آن تاکید منیمود. آیا ایشان و دو نفر دیگر پیشنهاد بایکوت کردن تیمهای ورزشی مصر و عربستان، و همینطور امارات متحده و بحرین که رژیمهای آنها دست کمی از مصر و عربستان را ندارند، را مطرح کرده اند؟ خیر. البته شاید نباید از کسی یا کسانی که خود و یا نزدیکان آنها برای بلندگوی فارسی رژیم عربستان، یعنی تلویزیون سعودی [ایران] اینترنشنال کار میکنند، انتظار داشت که به آن رژیم انتقاد کنند.
نظام ولایت فقیه یک نظام دیکتاتوری مذهبی است، و همانطور که در طول این مقاله چندین بار ذکر شد، نقض حقوق بشر در ایران بطور سیستماتیک وجود دارد. محل نزاع این موضوع نیست. ولی در همین نظام کتابهای دکتر میلانی در ایران در تمام کتاب فروشیها موجود هستند، و فروش میروند. ایشان برنامه زنده از کالیفرنیا برای انستیتوی هوور، یکی از افراطیترین "اندیشکده"های راست آمریکا، میگذارند که در آن خانم فائزه هاشمی، خانم ژیلا بنی یعقوب و همسر ایشان آقای بهمن احمدی عمویی بطور زنده از تهران شرکت میکنند. کتاب خانم نرگس محمدی، "شکنجه سفید،" در زندان نوشته میشود، و با مقدمه خانم عبادی در سوئد منتشر میشود. هر سال هزاران کتاب جدید در ایران منتشر میشوند که بسیاری از آنها آثار نویسندگان برجسته کنونی جهان هستند. مقصود مقایسه نظام ایران با نظامهای عربستان و مصر است. چگونه است که ما باید خواهان محرومیت جوانان خود از رقابت در سطح بین المللی باشیم، ولی برای مردم رژیمهایی که به مراتب بدتر از جمهوری اسلامی هستند چنین چیزی اتفاق نیفتد؟ هیچ راه دیگری برای مبارزه با نقض حقوق بشر در ایران، که درباره آن توافق وجود دارد، موجود نیست؟
اگر آن به اصطلاح منطقی که اساس مقاله سه نفری است درست است، که باید همه حوزهها و همه رژیمهای ناقض حقوق بشر را در برگیرد. اگر هم باطل است، که هست، از أساس پیشنهادی نادرست و نقض سیستماتیک حقوق بشر به نام مبارزه با جمهوری اسلامی، البته در کالیفرنیا و لندن و نیویورک با سطح بالایی از زندگی و ثروت است.
صفحه فیسبوک نگارنده