مجید محمدی - ایندیپندنت فارسی
در این نوشته نمیخواهم سخنان ترامپ در مورد «بُردها»یش را تکرار کنم. او به اندازه کافی زبان و رسانه برای زدن حرفهایش دارد. در این که ترامپ رئیس جمهوری نامعمولی بوده است، شکی نیست. اما با بررسی علمی و مبتنی بر واقعیات (نه ذهنخوانی و برچسبزنی و پروندهسازی و گزارشهای یک طرفه یا تمرکز بر ترامپ بدون نگاه به دیگر روسای جمهوری امریکا) میتوان دید که این نامعمول بودن بر اساس شاخصهایی خاص (اشتغال، تورم، جرایم، حملات تروریستی، فقر) چه سمت و سویی داشته است. پس از پایان یک دوره یا دو دوره ریاست جمهوری ترامپ در حوزههایی که رئیس جمهوری امریکا میتواند کارهایی را انجام دهد (این مقام در ایالات متحده همهکاره نیست و قدرت مطلق ندارد) میتوان دستاوردهایش را بر اساس اختیارات در حوزه امنیت ملی، اقتصاد، تجارت، مهاجرت، سیاست خارجی و نظامی مورد داوری قرار داد.
اما ریاست جمهوری وی (و نه صرفا خود او یا سیاستهایش) در نشان دادن رفتار مخالفان وی و آموزش عمومی در این باب تا همین جای کار- حتی اگر او در انتخابات ۲۰۲۰ شکست بخورد- خدمتی بزرگ به جامعه امریکا بوده است. به چهار مورد کلیدی به طور کوتاه اشاره میکنم.
گرایش ضد امریکایی چپ
بدون وجود ترامپ و تنفر از وی و تلاش دمکراتها برای نژادپرست جلوه دادن ترامپ و کشور امریکا، بسیار نامحتمل بود که مردم امریکا از عمق گرایش ضد امریکایی سیاستمداران رتبه اول چپ تا این حد آگاهی یابند. سوار شدن بر موج احساسات و بسیج عمومی برای به حاشیه راندن ترامپ بعد از مرگ جرج فلوید باعث شد سناتور دمکرات کین (نامزد معاونت ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۶) بگوید «ایالات متحده بردهداری را به ارث نبرد، بلکه ما آن را خلق کردیم.» این فرد با این جمله نشان میدهد که تاریخ بشر را فقط از دریچه بردهداری آن هم در ایالات متحده و چند قرن اخیر میبیند و همه دستاوردهای ایالات متحده را نادیده میگیرد. او همچنین همصدا با پروژه بیمبنای ۱۶۱۹ (این که تاریخ کشور امریکا از این سال و نه ۱۷۷۶ آغاز میشود) کشوری را که در چهار صد سال قبل وجود نداشت، مسئول گناهی میداند که از دیگر نقاط دنیا به این کشور منتقل شده است.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
چپها همیشه ایالات متحده را کشور مهاجران میدانستهاند تا سیاست درهای باز و بدون مرز خود را توجیه کنند، اما به موضوع بردهداری که میرسند، این موضوع را صرفا به ایالات متحده نسبت میدهند تا این کشور را به دنیا بد معرفی کنند. چپها که مدام خود را حزب «علم و دانش» معرفی میکنند، کافی است با یک مورخ خاورمیانه صحبت کنند تا او بدانها بگوید هم در شریعت اسلام بردهداری به رسمیت شناخته شده و هم این عمل زشت قرنهاست که در آفریقا و آسیا جریان داشته است؛ پیش از آن که اروپاییان قاره امریکا را کشف کنند.
استفاده ترامپ از توییتر همیشه مورد انتقاد مخالفان وی بوده است؛ آن هم در کشوری که آزادی بیان ماده اول ضمایم قانون اساسی این کشور است. میگویند استفاده ترامپ از توییتر در شأن رئیس جمهوری نیست. این بدین معناست که رئیس جمهوری تنها باید از مجرای رسانههایی با مردم سخن بگوید که با وی خصومت دارند و میتوانند وی را سانسور، و سخنان او را تحریف کنند. نکته جالب اینجاست که همه سیاستمدارانی که به استفاده ترامپ از توییتر خرده میگیرند، خود صاحب حساب در این شبکه هستند. استفاده ترامپ از توییتر او را به شفافترین رئیس جمهوری امریکا تبدیل کرده است (وقتی افراد شفاف میشوند، شما غث و ثمین را با هم میبینید). رئیس جمهوری قبلی که دمکرات بود نیز در دوران ریاست جمهوری حساب توییتر داشت.
بدون ترامپ، هرگز برای اکثر امریکاییان روشن نمیشد که چپ تا چه اندازه علیه آزادی بیان مخالفان خود است، تا حدی که از سانسور انتشار مطالب نیویورک پست در شبکههای اجتماعی دفاع کردند. اکثر دانشگاههای امریکا که تحت سیطره چپ است، به مخالفان این گفتمان حتی اجازه سخنرانی نمیدهند. اصولا گروههای چپ واضع «فرهنگ حذف» و «پاکیزگی سیاسی» در ایالات متحده و پاکسازی و تصفیه تاریخ و مخالفان و محدود کردن آزادی بیان بودهاند. ترامپ این ویژگی را به عرصه عمومی آورد.
تبدیل شدن رسانهها به بوق تبلیغاتی یک حزب
در دوران ترامپ، رسانههای امریکا که گرایش چپ دارند (حتی تا حد ارسال جین فوندا به ویتنام برای ژستگیری شلیک به سربازان امریکایی در کنار نیروهای کمونیست) نمایش گل و بلبلی و عادی بودن جامعه تحت حکومت یک رئیس جمهوری دمکرات را پایان داده و به سیاهنمایی همهجانبه و معرفی ترامپ به عنوان رهبری که بزرگترین تهدید برای جامعه امریکاست، روی کردند. اگر چهار سال گزارش غیر حرفهای رسانهها از ترامپ را مرور کنید، او برای امریکا به عنوان تهدیدی بزرگتر از خامنهای، کیم جونگ اون، پوتین و شی جینگ پین معرفی شده است. توییتر و فیسبوک سخنان این دیکتاتورها را سانسور نمیکند، اما سخنان ترامپ سانسور میشود.
نیویورک تایمز و واشنگتن پست یادداشتهای پوتین و ظریف را با احترام کامل بدون حاشینویسی به چاپ میرسانند، اما وقتی نوبت به ترامپ میرسد، او به مقام موسولینی و هیتلر ارتقا مییابد. برخی رسانههای امریکایی حتی اظهارات وی را پوشش نمیدهند. بدون ترامپ این ویژگی رسانهها برای بخش قابل توجهی از مردم امریکا مغفول میماند. ویراستار بخش یادداشت نیویورک تایمز تنها برای انتشار یادداشت یک سناتور جمهوریخواه مجبور به کنارگیری میشود.
همپیمانی چپ و اسلامگرایی/کمونیسم
رهبران سیاسی و فعالان چپ با دیکتاتورهای کمونیست و اسلامیست فالوده و قهوه میخورند، در شبکههای تبلیغاتی پرس تی وی جمهوری اسلامی و آر تی روسیه و شبکههای کمونیستی چین حضور به هم میرسانند و خبرنگاران آنها در برنامههای مطبوعاتی کاخ سفید توسط انجمن خبرنگاران کاخ سفید بر صدر مینشینند، اما در برابر جنایات جمهوری اسلامی ایران و رژیمهای بشار اسد و شی جینگ پینگ سکوت میکنند. وقتی چند شهروند آمریکایی آفریقاییتبار توسط پلیس کشته میشوند، فعالان چپ همه کشور را به هم میریزند؛ کاری که در دوران اوباما هم انجام میشد و چنین واکنشی در سطح ملی به همراه نداشت. تنفر از ریاست جمهوری ترامپ آنها را به کارهایی واداشته که دوگانگیها و تناقضهاشان را بیش از پیش به نمایش میگذارند. هر امریکایی که این تناقضها را ببیند (اگر رسانهها گزارش کنند) دیگر نمیتواند به ادعاهای اخلاقی و انسانی چپ باور داشته باشد. رسانههای به دلیل تلاش ترامپ برای کاهش تنش با کره شمالی وی را دوست دیکتاتورها معرفی میکنند، اما خود به بوق تبلیغاتی اسلامگراها و کمونیستهای چینی تبدیل شدهاند.
ریاست جمهوری شدن ترامپ با همه اشکالاتی که شخصا داشت، تا حدی محصول این گونه رفتارها بود. اما واکنشها به ریاست جمهوری وی آنها را در هر کوی و برزن به نمایش عمومی گذاشت. دموکراتها امروز دارند به مخلوق سیاستهای خود حمله میکنند. ترامپ نه سیستمدار عرفی است، نه ایدئولوگ است و نه نظریهپرداز و نه حتی آشنا به مبانی امور فوق. اما مخالفان وی در چارچوب سنت سیاسی در ایالات متحده کاری کردند که امریکاییها آنها را در چارچوب ابن ارزشها و هنجارها داوری کنند.
نتایج این گونه رفتارها ممکن است به این زودی آشکار نشود، چون رسانهها خود را مسئول مخفی کردن کوتاهی دموکراتها در این امور میدانند اما در درازمدت در جامعهای که نمیتوان زبانها را بست، اکثریت جامعه متوجه این کاستیها خواهند شد. با انبوهی از شواهد مثل دروغگوییهای رسانهها در مورد ترامپ و دولت وی، ناکارآمدی فرمانداران و شهرداران دمکرات (مثل مرگ حدود ۵۰ هزار نفر در خانههای سالمندان به خاطر اعزام بیماران به آنها) و نواخته شدن طبل احساسات ضدامریکایی محصولات دانشگاه در هر کوی و برزن دیگر، نمیتوان آنها را انکار کرد. از نوع اشتباهات ترامپ در باب تاریخ و جغرافیا، هزارانش را در رسانهها میتوان دید و شنید. ترامپ یک نهاد نیست که بدنامیاش به حال جامعه مضر باشد، اما احزاب، رسانهها و دانشگاهها چنین هستند.