۱-جمهوری اسلامی از فردای اشغال سفارت امریکا که در ادبیات سیاسی از آن تحت عنوان" بحران گروگان گیری" یاد میشود همواره مغضوب این ابرقدرت و مواجه با تحریم بوده است. تاپیش از قطعنامههای شورای امنیت مرتبط با پرونده هستهای ایران، که از سال ۸۵ شروع شد و با برجام خاتمه یافت، تحریم هایی که از سوی امریکا بر ایران اعمال میشد ذیل قانون موسوم به داماتو قرار داشت و به موجب آن هرگونه سرمایهگذاری بیش از ۲۰ میلیون دلار در سال برای توسعه بخش نفت وگاز ایران توسط هر شرکتی در دنیا ممنوع بود.
۲- قانون داماتو، هرچند صنعت نفت و گاز، به مثابه مهمترین منبع درآمدی کشور را دچار فرسایش تدریجی کرد و سبب شد رقبای ایران چون عربستان، عراق و حتی شیخ نشین کوچکی چون قطر در برداشت از منابع خود برآن پیشی گرفته و موقعیت ایران در اپک در قیاس با پیش از انقلاب به شدت تضعیف شود اما در عین حال حیات اقتصادی جمهوری اسلامی را با بحران جدی مواجه نکرد هر چند به یکی از دلایل اصلی کاهش رشد اقتصادی و مانایی تورم تبدیل شد و بیکاری را به پدیدهای ساختاری در اقتصاد ایران تبدیل کرد.
۳- پس از پایان جنگ، فوت آیت ا.. خمینی و شروع دوره بازسازی کشور در دوران موسوم به سازندگی که به شکل تقریبی مقارن با ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، آغاز رهبری آیت ا.. خامنهای و کنار رفتن جریان چپ خط امامی از قدرت است مرحوم هاشمی تلاشهایی برای حل مشکلات نظام با امریکا آغاز کرد اما به دلیل مقاومتها در نهادهای نظامی و امنیتی ایران که مورد حمایت رهبری جدید قرار داشتند فرجامی نیافت.
۴- با عقیم ماندن تلاشهای هاشمی که نفوذش در ساختار سیاسی ایران قابل قیاس با محمد خاتمی نبود میشد حدس زد که سیاست تنش زدایی ایشان نیز در عمل کار زیادی از پیش نخواهد برد، چنان که نبرد و دلیل هم این بود که جز اسکلت اداری بی ارزشی بهرهای از قدرت نداشت آنچنان که وقتی ریاست جمهوری را ترک میکرد اعتراف کرد ساختار سیاسی، ریس جمهور را تنها تدارکاتچی میخواهد و میداند.
۵- شکست اصلاحات هم در تنش زدایی با غرب و هم در قانون اساسی باعث روی کار آمدن دولت راستگرای پوپولیست احمدی نژاد (در خوانش ایرانی) شد. دولتی که با بازگشت کمدی وار به شعارهای فریبای دهه ۶۰ و اتخاذ سیاستهای غلط هستهای در پرتو حمایت هسته سخت قدرت و درآمدهای هنگفت نفتی آن دوره، ایران را درمسیر تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل قرار داد. فارغ از آنچه در سال ۸۸ به جهت سیاستهای داخلی پیش آمد اما فشار تحریمهای بین المللی جمهوری اسلامی را در اواخر دور دوم احمدی نژاد نا گزیر از دست یابی به توافقی با امریکا و غرب بر سر پرونده هستهای کرد. برجام دست پخت هسته سخت قدرت بود و مذاکرات آن نیز مدتها پیش از آنکه حسن روحانی با کلیدش درب پاستور را باز کند آغاز شده بود. کارشکنی در مسیر آن وقتی شروع شد که زمزمهها درباره ضرورت برجامهای دیگری که سیاستهای کلان اقتصادی کشور در حوزه بانکداری (افای تی اف) و همچنین سیاست خارجی (جدایی از محور مقاومت) را متاثر میکرد پیش آمد و آیت ا.. خامنهای به شدت با آن مخالفت ورزید. برجامهایی که امریکا سعی د اشت آنها را تحت مدیریت حسن روحانی در داخل ساختار سیاسی ایران پیش ببرد و توفیقی پیدا نکرد.
۶- نه تنها جمهوری خواهان از آغاز با برجامی که محدود به پرونده هستهای ایران باشد مخالف بودند بلکه حتی افرادی چون کلینتون که نزدیک به طیف راست دموکراتها هستند نیز این شکل از برجام که اوبا ما و کری آن را پیش بردند قبول نداشتند، اما ترامپ که از آغاز با برجام سر ستیز داشت با راه یابی به کاخ سفید نهایتا از برجام خارج شد و با آغاز کارزار فشار حداکثری ۱۲ پیش شرط برای مذاکره مجدد تعیین کرد که قبول آنها بدون تردید در حکم استحاله نظام بود. شروطی که آیت ا.. خامنهای زیر بارآن نرفت. درمیانه کارزار فشار حداکثری و با روشن شدن پیامدها و تبعات آن ایران که میخواست نشان بدهد دست و پا بسته نیست، دست به انجام تحرکاتی در عراق و خلیج فارس زد که واکنش ایالات متحده را در قالب قرار دادن کل سپاه پاسداران در لیست سازمانهای تروریستی و حذف فیزکی فرمانده نیروی قدس آن یعنی ژنرال قاسم سلیمانی را به دنبال داشت.
۷- دانالد ترامپ تا پیش از بحران جهانی کرونا، در پرتو رشد اقتصادی بالای امریکا در دوران ریاست جمهوریاش، با هیچ مانع جدی برای راه یابی مجدد به کاخ سفید روبه رو نبود اما فوت بیش از ۲۲۰ هزار نفر در امریکا به خاطر این بیماری وی را با چالش هایی برای ماندگاری در قدرت مواجه کرده و به دموکراتها جانی بخشیده تا از نمد تلفات امریکا در این پاندامی کلاهی برای خود بسازند و این بار با بایدن به کاخ سفید بازگردند. واضح است نحوه مواجهه ترامپ با اتحادیه اروپا بر سر تامین بودجه ناتو، جنگ تجاری با چین و مواجهه تاریخی با روسیه، سبب شده است در این مناطق از جهان نیز دولتهایی باشند که تداوم ریاست جمهوری ترامپ را دوست نداشته باشند اما به جرات باید گفت نظام سیاسی ایران بیش از هر کشور دیگری در تمنای باز ماندن ترامپ از رسیدن مجدد به کاخ سفید است چرا که نه تنها به واسطه ابتکارات وی، بحرین، امارات و سودان از در صلح با اسرائیل درآمدندو سیاست خارجی "مقاومت محور ایران" را در تنگنای صلح قرار دادند و با پیوستن احتمالی عربستان به این سه کشوراین تنگنا بیشتر خواهد شد بلکه ترامپ با کارزار فشار حداکثری و قطع درآمدهای نفتی، اقتصاد ایران را نیز در مسیر سقوط آزاد و به امان خدا قرار داده است. با صلح اعراب و اسرائیل روز به روز هزینه عدم تغیر سیاست خارجی در ایران بالا تر خواهد رفت چراکه اگر برخی منتقدان جمهوری اسلامی از ابتدا رویه اسرائیل ستیزی ایران را کاسه داغتر از آش میدانستند اما آن را با سویههای ایدئولوژیک تحمل میکردند با گسترش حلقه صلح میان کشورهای عربی ادامه این روند را کاسهای زیر نیم کاسه خواهند دید و بعید است بتوانند با آن کنار بیایند چون دو معنای کاملا متفاوت خواهد داشت. گران بودن صلح برای ایران بیشتر از این منظر اهمیت دارد. از سوی دیگر با آغاز دوره دوم ریاست جمهوری احتمالی ترامپ و استمرار فشار حداکثری، استراتژی "نه مذاکره میکنیم و نه جنگ میشود" در عمل با مشکلات جدی روبه رو خواهد شد و احتمالا نظام ناگزیر از به نمایش گذاردن گونهای از ورزش قهرمانانه که پیش از این کسی مانندش را ندیده است خواهد شد تا بتواند قدم در مسیر "مذاکره " بگذارد برای اینکه" هم جنگ نشود هم فرو نپاشد. "
حامد آئینه وند
روزنامه نگار- دانش آموخته دکترای روابط بین الملل