قیام آبان ۱۳۹۸ از نوع «شورش» بود. در حالی که «انقلاب» به معنای حرکت سازمان یافته و هدفمند برای ایجاد یک دگرگونی بنیادین و «جنبش» به معنای حرکت دارای تشکل یابی و هدایت برای دستیابی به یک هدف مقطعی و مشخص است، «شورش» نه سازماندهی دارد، نه هدف و نه رهبری. شورش، به طور ذاتی، یک قیام مرده زاست چون هیچ یک از عناصر بقاء را با خود ندارد. البته، این بدان معنی نیست که شورش نمیتواند این سه عامل هدف، سازماندهی و رهبری را به خود بگیرد، به آن معناست که از قبل و از ابتدا اینها را ندارد. وقتی نیروی سیاسی برای افزودن برنامه ریزی شدهی این سه به آن وجود ندارد، «شورش» به سرعت میآید و با همان سرعت خاموش میشود. ممکن است در این میان خسارت و آسیب زیادی وارد کند، گسترهی زیادی بیابد و برای رژیم حاکم خطرهای مهمی را بیافریند، اما قادر به دوام نیست. سرکوب خونین خیزش آبان ۹۸ و شمار بی سابقهی تلفات آن، با همه ابعاد هولناک و فاجعه آفرین آن، سرنوشت حرکت را تغییر نداد. ضعف این قیام در فداکاری بازیگرانش نبود، در خصلت شورشی و ضعفهای ساختاری آن بود. مانند خیزش دی ۹۶.
در نگاهی عمومی تر میتوان گفت که بعد از سرکوب «جنبش» سبز در سال ۸۸، جامعهی ایرانی، که قبل از آن توان «انقلاب» زایی را از دست بود، قدرت تولید «جنبش» را هم از دست داد و به جایی رسید که فقط قادر به تولید «شورش» بود: حرکت دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ از این سنخ بودند.
نگارنده که در سال ۹۱ پیش بینی کرده بود حرکت بعدی در ایران -البته به شرط کسب سه عنصر ضروری هدف، سازمان یابی و رهبری- انقلاب اسیدهای معده خواهد بود، نخستین مقالات خود در مورد امکان تبدیل «شورش» به «جنبش» را در نیمهی اول دههی ۸۰ خورشیدی منتشر کرد و در چندین نوشتار ضرورت و نیز مکانیزمهای این امر را توضیح داد. اپوزیسیون برانداز روی این امر به اندازهی کافی کار نکرده است و به همین دلیل، توانایی چنین مهمی را در خود سراغ ندارد. از این روی، اپوزیسیون «کنشگرا» نیست، «واکنش گرا» ست. جامعه حرکت میکند، اپوزیسیون ناتوان آن را نظاره و تفسیر میکند و بدون آن که قادر به همراهی آن باشد، وی را تنها بدون هدف، سازماندهی و رهبری رها میکند. از آن سوی، جامعه، به دلیل سرکوب و فقرسیاسی، قادر به تولید داخلی سامانههای لازم برای تامین این سه عنصر برای میلیونها ایرانی به طور بالقوه آمادهی شورش نیست. این شرایط سبب ایجاد بن بستی شده است که نه رژیم میتواند با تغییری زیربنایی خود آن را دگرگون سازد و نه جامعهی شورش زده و اپوزیسیون ناتوان آن میتوانند با حرکتی، روبنای ساختار سیاسی را تغییر دهند.
آیا این شرایط میتواند ادامه یابد؟
هیچ فرمول ریاضی برای محاسبهی بازهی تحمل جامعه در این باب موجود نیست. اما جای تردید نیست که بدون هدف، سازماندهی و رهبری، حتی بزرگترین شورشها، پس از نابودسازی فیزیکی ساختارهای عمدهی رژیم حاکم، نمیتواند جایگزینی برای آن تدارک بیند. به همین دلیل جامعه در چنبرهی این چرخهی جهنمی گرفتار میماند: رژیم استبدادی قوی، رژیم استبدادی ضعیف، شورش، بی نظمی، رژیم استبدادی قوی،...
خروج از این چرخه در ایران به ویژه زمانی سخت میشود که هربار هم تلاش برای استقرار هدف، سازماندهی و رهبری برای حرکتهای اعتراضی اجتماعی تدارک دیده میشود، دخالت ورزیهای خارجی آن را تباه کرده یا به بی راهه سوق میدهند: انقلاب ناکام مشروطیت به دلیل کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی، جنبش ملی ناکام به خاطر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و نیز، انقلاب تبدیل شده به ضد دمکراسی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از طریق استقرار مذهبیها بر راءس آن توسط گوادلوپیها، نمونههای بارز هرز رفتن فرصتهای ناب تاریخی میباشند.
اینک در آبان ۱۳۹۹ در شرایط مشابهای هستیم: رژیم استبدادی ضعیف شده، گرایش به شورش قوی شده، اپوزیسیون قادر به سازماندهی و رهبری وجود ندارد و تدارک بیگانگان برای دخالت یا حتی جنگ و تجزیهی کشور در اوج خود است. در این شرایط آیا قرار است سرنوشت بهتری از حرکتهای قبلی نصیب حرکتهای بعدی شود؟ شاید، اگر جریانی باشد که بتواند با سازماندهی، شورش بعدی را به سوی هدفی مشخص رهبری کند. اما اگر نه، چه خواهد شد؟ بن بست ادامه مییابد. فرق نمیکند که میزان فقر و مرگ و فلاکت در ایران به چه حدی برسد. قانومندی حاکم بر شورش با شدت و گسترهی آن تغییر نمیکند، تنها با ارادهی آگاه است که شانس موفقیت مییابد.
در ورای یک راه حل مقطعی احتمالی برای تبدیل «شورش» به «جنبش» و آن هم با ابتکار عمل هایی مانند «اعتصاب سراسری» به عنوان نقطهی آغازین آن، این بن بست تاریخی سودای شکستن «تصادفی» و «خود به خودی» ندارد. مگر آن که جریانی فکر شده در صدد باشد، تا با عبور از سه مرحلهی زیر، در دراز مدت، یک جنبش هدفمند، سازمان یافته و دارای رهبری را، بدون تاثیرپذیری از دخالتهای بیگانگان، برای نیل به سوی دمکراسی در کشورمان آماده کند:
۱) تدارک یک چارچوب فکری مورد نیاز جامعه
۲) تبدیل این چارچوب فکری به یک واقعیت مقبول اجتماعی
۳) بیرون کشیدن حرکت سیاسی مطلوب از دل این واقعیت.
این مسیری است که با تقلب و تعجیل و احساس گرایی نه کوتاه میشود، نه میان بر میپذیرد. انتخاب با ماست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامههای تحلیلی نویسنده به تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید:
www.didgah.tv
آدرس ایمیل تماس با نویسنده: [email protected]