در آستانه سالگرد روزهایی ایستادهایم که زیباترین فرزندان این آب و خاک در میان بهت و اندوه میلیونها ایرانی به رگبار ناکسان جانی از پای در افتادند.
جوانانی خشمگین، معترض و بهجانآمده از بیداد، فساد، بیکاری، و ناامیدی. جوانانی که بسیاری از آنها در فاصلهای نه چندان دور با امید بهبود زندگی و گشایشی در فضای کشور به پای صندوقهای رأی رفته و به روحانی رأی داده بودند. نسلی سوخته، قربانیشده در حکومتی مستبد و متحجر که دوام خود را در سرکوب مردم و تکیه بر سرنیزه جانیان و آدمکُشانی اجیرشده میبیند. سلاح بر دستشان میدهد و نواله در جیبشان میگذارد تا هر صدای آزادیخواهی و اعتراض مردمی را به خاک و خون بکشند.
هنوز چشمان محجوب و غمگین محسن محمدپور در زیر خاک بسته نشده و هنوز صدای غمگین دخترکی سیزده ساله که گیتار میزد و در رسای آزادی میخواند خاموش نگردیده است! چشمانی که از ورای زمان به ما مینگرند و ما را به دادخواهی فرامیخوانند.
هنوز یاد لذت خیرهشدن در چشمان درخشان و هوشیار فرزند در چهاردیواری شکنجهگاههای رژیم، پدر پویا بختیاری این آزادهمرد نشسته در زندان را توان میبخشد! مردی که در خونخواهی فرزند سیمای کاوه آهنگر گرفته و در برابر ضحاکِ تکیهداده بر مسند ولایت سر به طغیان برداشته است.
این خونها هرگز بر زمین نمیماند. چرا که جاری شده از تن یک ملت دردمند است در درازنای تاریخ! عبور کرده از میان میلیونها رگ تنیده در هم که، نیاز به عدالت، اندوده، عشق، امید و آزادی یک ملت را بیان میکند. شطی از خون پاک که هیچ انسان آزادیخواهی نمیتواند بیتفاوت از کنار آن بگذرد!
بر بیانیه امضا شده در داخل کشور توسط ۴۸ نفر در آستانه کشتار آبانماه سال ۹۸ مینگرم بر امضاهای نهادهشده بر پای آن! امضای کسانی که سالها تلاش کردند تا باب گفتوگو و حرکت در جهت تغییر و اصلاح را با این حکومت اصلاحناپذیر بگشایند. اما بر هر دری که کوبیدند کسی در رویشان نگشود جز بر روی آنهایی که بیعت بر ولایت کردند و جبههسای حاکم مستبد و گرفتار در اوج خودخواهی و بزرگبینی او و حامیان نظاماش گردیدند!
بیانیه ۴۸ نفر نشانه امیدبخشی است که نشان از فروریزی توهم اصلاح حکومت و شهامت نشانهرفتن دستگاه حکومتی غرقشده در فساد را با خود دارد! کسانی که بر میزان تغییر و تحولات جامعه، رسیدن کارد بر استخوان مردم، نفرت و آمادگی انفجار آنها و بر تغییر نظر بسیاری از کارگذاران دیروز و ناراضیان امروز واقفاند و میدانند که رژیم در سراشیبی برگشتناپذیری افتاده که همراه خود یک کشور و ملت را نیز به نابودی میکشاند.
بیانیه تلاش میکند تصویری واقعی از آنچه در بیستوچهارم آبان گذشت ارائه دهد از کشتار مردمی که «با اِشغال خیابانها» اعتراض خود را به ظلم، بیکفایتی، ناکارآمدی و فساد فریاد زدند تا شاید که گوشی شنوا شود و دلی بلرزد؛ انحرافها متوقف شود و به نامردمی و جنگ علیه فقرا و تهیدستان خاتمه داده شود! اما پاسخ به اینهمه در آن هفته سیاه آبان مشت آهنین بود. دامنه این سرکوبِ کمسابقه و آتش خشونت سازماندادهشده حاصلی جز ریختن خون گرسنگان بر زمین و بازداشت تودههای محروم نداشت. با وجود آنکه دامنه خشونت تا آنجا پیش رفت که صدای اعتراض به شدّتِ سرکوب حتی از اندرونی ساختار قدرت بلند شد اما در همان حال و بلافاصله دادگاهها با صدور احکام سنگین علیه بازداشتشدگان نشان دادند که کمترین ارزشی برای ایستادن در برابر خواست و اراده گرسنگان قایل نیستند.
بیانیه بهدرستی بر سرنوشت و فروپاشی نظامهای سرکوبگر تأکید میکند و نگرانی خود را از آنچه که این حکومت خودکامه میتواند بر سر این سرزمین، استقلال، تمامیت ارضی و یکپارچگی آن بیاورد ابراز میدارد!
بیانیه زیرکانه ابعاد گستردگی سرکوب، سبعیت و جنایت حکومت را در مقایسه با تمام سرکوبهای قبل از انقلاب به چالش میکشد و هیاهوی دروغین رژیم را در ارتباط با جنایت و سرکوبگری حکومتهای قبل انقلاب را نشان میدهد: «تعداد انسانهای مظلومی که خونشان در آبان بر زمین جاری شد حتی بیش از جمع چهار شورش و اعتراض علیه استبداد پیش از انقلاب (قیام گوهر شاد۱۳۱۴، قیام سی تیر۱۳۳۱، قیام خرداد۱۳۴۲ و تظاهرات ۱۷ شهریور۱۳۵۷) بود، چگونه تعداد قتل و کشتار در اعتراضات چند روزه آبان را توجیه میکنید؟»
چنین مقایسهای و انتشار این بیانیه در فضای سنگین و امنیتی حاکم بر ایران نشانه امیدبخشی است که وقتی با «بیانیه ۱۴ نفر» در ارتباط با خواست برکناری ولی فقیه و پایمردی آنها در ایستادگی به خواسته خود و تحمل شکنجه و زندان درهم میآمیزد هر انسان آزادیخواه و مبارز را غرق در شهامت این مبارزان درون کشور میسازد. حسی زیبا و امیدبخش! چرا که میدانم نیرویی فراتر از این بیانیهدهندگان بر فراز کشور در پرواز است! روح بزرگ یک ملتی که عزم بر برخاستن کرده! روح زندهشده یک ملت! روحی که نمیتوان کشت و یا به زندان انداخت.
بیانیهای که باید از آن استقبال کرد و شهامت امضاکنندگان آن را ستود! چرا که ما نیز تنی از آن ملتیم و چراغمان در آن خانه میسوزد.
ابوالفضل محققی