تلفنم زنگ میخورد صدایی آرام اما سرشار از محبت در گوشی میپیچد. عزیز دیریافتهای است از حال و روزم میپرسد. گریزی به خاطرات چند روزی که در ازبکستان بود میزند از سادگی و صفای مردم آن دیار میگوید. ازعزیزی یاد میکند که همزمان مهمان من بود و هنرش پراکندن عطر شادی و دوستی است، تلطیفکردن فضا و یافتن عناصر طنز و شاد زندگی در لابهلای حوادث و تلخی زمانه «جویندگان شادی در شبکلاه درد»!
عزیزی که نمیتواند از کنار کودکی بگذرد بیآنکه با حرکتی کوچک خنده بر لب او ننشاند. عاطفهای سیال که حتی ماکا خانم گربه متین و اخموی من را هم به جنباندنِ دُم و سپردن تن به نوازش او و خُرخُر آرام در کنارش وا میدارد.
در مقابل تابلوی دختر کولابی نقاشیشده بر بوم که در راهپله نصب شده است میایستد او را به گشودن طرههای گیسو و دادن پیالهای آب از سبوی نهادهشده بر کنارش تشویق میکند. سرانجام با فنجانی از قهوهی گرم از پلهها بالا میآید، طلوع آفتاب و آغاز روزی نو را همراه قطعهای شاد از یک ترانه فولکوریک شمالی بشارت میدهد وشهد قهوه را در دهانات خوشگوار میسازد.
هر دو در تلفن آرزو میکنیم که روزهای کرونایی بگذرد و ما این بار در خلوتگاه کوچک دوست در دهکدهای در سوئد باز هر سه یکدیگر را پیدا کنیم.
میگوید «ممنونم که تلاش میکنی تا بخشی از آنچه بر ما گذشت را بنویسی. از اینکه چنین سخت بر تو میتازند دلگیر نشو و بنویس که کمتر کسی از دوستان و دستاندرکاران گذشته سازمان حاضرند آن چه که در خلوت میگویند عیان در نوشته بیان کنند! بنویس و جانب عدالت از هر دو سو را رعایت کن که میکنی.»
میخندم و تشکر میکنم. میگویم:
«وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن»
آرام میخندد و اضافه میکند:
«عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بیعملان واجب است نشنیدن.»
میگوید «رنج میبرم از این فضای سنگین تاختن به تو که به نام نقد صورت میگیرد. بگذار خاطرهای برایت بگویم: سالها قبل بود پسرم کلاس نهم بود در یک مدرسه بسیار خوب سوئدی. که بعد از کلی جستوجو و تلاش بهخاطر نمرات خوبش قبول کردند که آنجا درس بخواند. هنوز چندی نگذشته بود که دیدم معلماش کار تحقیقی زیر عنوان بررسی و دفاع از حزب دمکراتمسیحی سوئد را به او سپرده است. او باید در مقابل یکی دیگر از همکلاسیهای خود که در دفاع از حزب چپ سوسیال دمکرات تخقیق میکرد دفاع مینمود.
سخت عصبانی شدم چرا که معلم پسرم گرایش او به حزب چپ و نظر منفی او نسبت به حزب دمکرات مسیحی را میدانست. خواستم بروم و اعتراض کنم. پسرم گفت "نه بابا جای اعتراضی نیست این یک کار تحقیقی است. اتفاقاً پسری هم که قرار است ما با هم بحث کنیم، سخت طرفدار حزب دمکرات مسیحی است اما باید از نظرات حزب سوسیال دمکرات در مقابل من دفاع کند. کار را شروع کرد. یک ماهی سخت تمام اسناد، تاریخچه و برنامههای حزب دموکرات مسیحی را بررسی کرد و یک جلسه پرشور بین این دو مخالف نقطهنظرات هم در مدرسه برگزار شد.
میدانی بعد از این جلسه پسرم چه گفت؟ گفت: "بابا بسیار آموزنده و جالب بود من به نکات بسیار مثبتی درباره نقطهنظرات حزب دموکرات مسیخی رسیدم که اصلاً فکر نمیکردم. من در این بررسی قادر شدم از موضع یک طرفدار حزب بدون پیشداوری به مسئله نگاه کنم و نقطهقوتها و نقطهضعفهای آن را ببینم. کاری که آن همکلاسی من نیز روی حزب سوسیال دمکرات انجام داد. نمیدانید چه جلسه نقد و گفتوگوی جالبی بود. ما درک کردیم که هرگز بدون بررسی کامل پیشداوری نکنیم و در بررسی خود نکات مثبت را ولو آنکه مخالف باشیم ببینیم و در آرامش و احترام با هم بحث کنیم. بحث ما تمام شد دست دادیم و به احترام هم بلند شدیم. معلممان گفت "بچهها این رمز ماندگاری دمکراسی سوئد و نقطهقوت آن در گوش دادن به نظرات مخالف است."»
به آرامی میخندد میگوید "داستان ما طولانی است! دمکراسی در ایران؟ رعایت حقوق مخالفان؟ گوش دادن بدون پیشداوری به سخنان مخالفان فکری خود؟ تحمل شنیدن انتقاد؟ تشکیل جبهه؟ بسیار فاصله است! این حرفها و نوشتهها درباره دمکراسی در ایران حتی در حد حقوق شهروندی نیز نیست! ما اگر به همین حداقلهای حقوق شهروندی در ایران برسیم، حتی به رعایت آن در همین برخورد با نظر مخالفان خود پایبند باشیم، کاری کردهایم کارستان! مواظب خودت باش! دلگیر نشو، به کارت ادامه بده!»
ابوالفضل محققی