در ابتدای این مقاله لازم است بر این نکته تاکید کنم که گفتمان یا دیسکورس به مفهوم اندیشه و بنیانهای فکری است که توسط اندیشمندان به مردم ارایه میشود و زمانیکه توسط بخش گسترده ای از مردم پذیرفته شد به یک گفتمان تبدیل میگردد. متاسفانه میبینیم که درسالهای اخیر، عوام و حتی گاهی اوقات افرادی که در تلویزیون برنامه اجرا میکنند از واژه گفتمان به اشتباه بجای گفتگو یا دیالوگ استفاده میکنند که در زبان فارسی کاملا غلت است و باعث ایجاد سردرگمی در بین مردم میگردد.
گفتمان ازجمله مفاهيم مهم و كليدی است كه در شكل دادن به تفكر فلسفی، اجتماعی و سياسی اروپا در نيمه دوم قرن بيستم، نقش مهمی داشته است. واژه گفتمان برای اولين بار توسط، داريوش آشوری در يكی از مقاله هایش تحت عنوان « نظريه بحران تفكر در ايران » به كار برده شد.
گفتمان های متفاوت، مکتبهای فکری وفلسفی متفاوتی را در یک جامعه می سازند. گفتمان ایرانگرایی نیز توانسته است که یک جنبش گسترده و ریشهدار اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایرانی ایجاد نماید و از این توانایی برخوردار است که عامل همسویی و همکاری نیروهای اجتماعی و سیاسی متفاوت گردد. گفتمان ایران گرایی قادر است در نهایت دستاوردهای بزرگ سیاسی با خود به همراه داشته باشد و منشا تغییراتی بنیادین درهمه ابعاد جامعه گردد.
از نمونه های تاریخی ایرانگرایی میتوان به خیزشهای آزادیخواهانه نهضت شعوبیه برعلیه تجاوز و اشغال ایران بدست خلافت اسلامی در سدههای هشتم و نهم میلادی، که نشانه پایداری ایرانیان در برابر تهاجم نظامی و فرهنگی بیگانگان است اشاره کرد. در آغاز سده بیستم و درعصر حکومت رضاشاه بزرگ، ایرانگرایی همزمان با فرآیند تشکیل دولت - ملت نمود یافته و به روح حاکم بر سیاستهای کلان حکومت پهلوی تبدیل شد و با اتکای به سه محور ملی گرایی و مدرنیته و لائیسیته، باعث یک جهش فوق العاده در تمامی زمینه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در ایران گردید.
در برخی از گفتگوهای سیاسی مخالفین با این گفتمان دیده میشود که ابتدا گفتمان ایران گرایی را به غلت بعنوان یک ایدئولوژی معرفی میکنند و سپس با استناد به اینکه مردم از همه ایدئولوژی ها رویگردان شده اند سعی در کم اهمیت نشان دادن این گفتمان در بین ایرانیان میکنند. در پاسخ به این ادعاهای نادرست باید بگویم که ایران گرایی یک جهان بینی است و نه یک ایدئولوژی و همچنین ایرانیان از ایدئولوژی های ناکارآمد قرن نوزدهم اروپا خسته شده اند و نه از گفتمان ملی و میهنی ایرانگرایی.
اصولا جهان بینى به معناى یک مجموعه اعتقادات و بینشهای کلی هماهنگ درباره جهان هستى و انسان است و پاسخ گوى سؤالات انسان درباره هستی اش میباشد. جهان بینی ها از دیدگاه محتوایى به دو دسته انسانی و فرا انسانی یا فرازمینی تقسیم مى شوند و عناصر آن عبارتند از: ۱- توجیه جهان هستی، ۲- توجیه انسان، ۳- رابطه انسان با هستی.
اما ایدئولوژی ها زاده جهان بینی هستند. ایدئولوژی یعنی نظم عقیدتی که بایدها و نبایدها را مشخص می کند و انسان را دعوت به رسیدن به یک هدف می کند و برای رسیدن به آن هدف راهی را نیز ارائه می دهد. ایدئولوژی انتخابی آگاهانه و آرمان گرایانه میباشد که به افراد جهت و آرمان مشترکی میدهد و ملاک باید و نبایدها را برای او مشخص مینماید.
به زبان دیگر، جهان بینى پایه و تکیه گاه فکری ایدئولوژی محصوب میگردد و منطقا ایدئولوژی ها نیز تابع جهان بینی ما خواهند بود. به همین دلیل است که فیلسوفان سیاسی ایدئولوژی را فرزند و زاده جهان بینی معرفی میکنند. در یک مکتب فکری، جهان بینی به منزله زیر بنای فکر و ایدئولوژی به منزله رو بنای فکر عمل میکنند. به زبان ساده تر، میتوان گفت که جهان بینی همان حکمت نظری و ایدئولوژی حکمت عملی است.
در اندیشه ایرانگرایان، گفتمان ایرانگرایی یک جهان بینى است که نگرش کلى ایرانگرایان نسبت به جهان هستى و انسان را بیان میکند. بنابر این، گفتمان ایرانگرایی نقش جهان بینی و حکمت نظری را ایفا میکند و ایران شهری نقش ایدئولوژی و حکمت عملی را بر عهده دارد.
گفتمان ایرانگرایی، خواستههایی را در حوزه انسانی مطرح میکند که گفتمان اسلامی به دلیل محدود بودن به شرع اسلام و سنن اسلامی از برآورده کردن آنها ناتوان است. در اندیشه ایرانگرایان، هرگونه قیود دینی، زبانی و جنسی و مانند اینها، فقط باعث پراکندگی و جدایی ملت میشود و در نفس خود، موجب پیدایش انسان و شهروند درجه یک و دو میگردد که در قرن بیست و یکم نیز متحجرانه و غیرقابل دفاع و پذیرش میباشد.
از سوی دیگر سامانه ایران شهری، با اتکای بر محور ملی گرایی و مطرح کردن دولت-ملت واحد و ایجاد اتحاد ملی و سرزمینی و رعایت اصل مهم منافع ملی ایرانیان، و با اتکای به مدرنیته و مطرح کردن حق و حقوق متساوی شهروندی برای تمام ایرانیان، و با اتکای به لائیسیته و مطرح کردن اصل حذف دین از حکومت و در حوزه سیاسی و اجتماعی و آموزشی باعث بهبودی اقتصادی کشور و افزایش چشمگیر رفاه عمومی میگردد. در حالیکه جهان بینی و گفتمان اسلامی و ایدئولوژی ولایت فقیه به دلیل فرازمینی بودن و محدود بودن به شرع اسلام و سنن اسلامی از برآورده کردن آنها ناتوان است.
مفهوم آپوزیسیون:
در این قسمت از بحث لازم میدانم که پیش از هر چیز یک تعریف مشترک و صحیح از آپوزیسیون را ارایه بدهم. این امر به این دلیل کما بیش ساده است که اکثر ما معمولا واژه های سیاسی را به صورت مبهم ، کلی و تعمیم پذیر به کار میبریم و تعریف مشخصی از این واژه های سیاسی که غالبا از فرهنگ لغات سیاسی در غرب عاریه گرفته ایم را نداریم. در یک تعریف جامع و ساده میتوان گفت که آپوزیسیون (مخالفین) نیرویی است که میخواهد جایگزین پوزیسیون (موافقین) گردد و این عمل را از طریق شیوه هایی گوناگون همچون روشنگری فرهنگی و تاریخی، مبارزات مدنی غیر خشونت آمیز، انتخابات، انقلاب و یا کودتا انجام میدهد. معمولا آپوزیسیون بلافاصله پس از موفقیت در کنار زدن پوزیسیون از قدرت سیاسی مصمم است که یک سیستم حکومتی و حقوقی و آموزشی جدید و کاملا متفاوت از آنچه که در حاکمیت سابق وجود داشته است را به اجرا در آورد.
پذیرش این تعریف از آن جهت مهم است که در حال حاضر درایران بخشی از حکومت جمهوری اسلامی یعنی گروه معروف به اصلاح طلبان مذهبی بسته به شرایط اقتصادی و سیاسی روز و نزدیکی به زمان انتخابات کاملا بسته و کنترل شده حکومتی، برای همراه کردن افکار عمومی و جمع کردن آراٌ، گاهی اوقات خود را آپوزیسیون قلمداد میکنند. از نمونه های بارز آن گروه ائتلاف اصلاح طلبان و یا ائتلاف مردمی اصلاحات است که چون در حال حاضر قوه های اجرایی و قانونگذاری را از دست داده اند اصرار بر آپوزیسیون بودن خود میکنند. باید توجه داشت که ساختار نظام جمهوری اسلامی از ابتدا تا کنون بدین شکل بوده است که هر سه جناح عمده یعنی تکنوکراتها ی مذهبی (دسته راستی ها یی چون رفسنجانی و روحانی) ، رفرمیست ها ی مذهبی (اصلاح طلبانی چون خاتمی و موسوی) و بنیادگرایان محافظه کار مذهبی (دسته چپی هایی چون خامنه ای و احمدی نژاد) در حاکمیت حضور داشته اند، هرچند درمقاطع مختلف سهم آنان از قدرت متفاوت بوده است. در نتیجه بر این اساس که آپوزیسیون آن نیرویی است که در ائتلاف حکومتی شرکت ندارد، بنابر این اصلاح طلبان مذهبی درون نظام جمهوری اسلامی، آپوزیسیون محسوب نمیشوند و روشن است که حامیان آنان در خارج از کشور نیز دربین گروه آپوزیسیون جای نمی گیرند.
آسیب شناسی آپوزیسیون سیاسی ایران:
در سالهای اخیر جمهوری اسلامی نشان داده است که توانمندی و اراده انجام اصلاحات درون خود را ندارد. جوانان کشور دلزده شده اند و به نیروهای معطل جامعه بدل گردیده اند. به این ترتیب مردم اکنون به نوعی دچار بحران هویت شده و در یک خلاء زندگی میکنند و تمام تلاشهای جمهوری اسلامی در یک جهت خلاصه شده است و آن حفظ نظام اسلامی از طریق آشتی گام به گام با سیاست مداران در اروپا و آمریکا و دیگر کشورهای قدرتمند همچون روسیه و چین در ازای ضربه زدن به منافع ملی کشور است.
نخستین مشخصه آسیب شناسی آپوزیسیون سیاسی این است که در فرهنگ سیاسی ایران تمام نیروها اعم از گروه پنج نفره تا گروه پنجاه نفره خود را آلتوناتیو مینامند و معرفی میکنند. این مسٰله به شکل یک بیماری مزمن و رفتاری به شدت بازدارنده در آمده است. یکی از ایرادات اساسی که باعث ناتوانی آپوزیسیون سیاسی ایران میگردد این اندیشه ناصحیح است که تنها مسولیت آپوزیسیون فقط کسب قدرت سیاسی است وعدم توجه و برنامه ریزی ایشان در جهت تبدیل نیروهای مستعد و غیر فعال اجتماعی به نیروهای سیاسی فعال باعث ناتوانی شدید آنان گردیده است. هیچکدام از این نیروهای سیاسی مدافع یک نظام ملی و دمکراسی خواه اصولا پایگاه اجتماعی خود را مخاطب قرار نمیدهند و از این منظر در جایگاه خود قرار ندارند. آنان به جای هدف قرار دادن پایگاه های واقعی دمکراسی در جامعه به دعواهای درون حاکمیت چشم دوخته اند و منتظرند تا از این اصلاح طلب و یا از آن آخوند مخالف حکومت حمایت کنند.
اگر قرار است که نقش آپوزیسیون اینگونه باشد آنوقت اتحاد و یا همکاری و یا هماهنگی با سایر گروه های سیاسی برای چیست؟
این چنین به نظر میرسد که تشکیل یک نیروی متحد از گروه های مختلف سیاسی بر اساس نقاط اشتراک حداقلی، مسیری است در جهت تشکیل یک آلترناتیو یا جایگزین مناسب برای جمهوری اسلامی. اما گروه های مختلف سیاسی همچنان با کوتاه بینی خود نقش اتحاد با جناح های اپوزیسیون داخلی را به حامی بودن با یکی از آنان کاهش داده اند. این همان عاملی است که آسیب اصلی را بر بدنه آپوزیسیون سیاسی وارد کرده است.
دومین مشخصه آسیب شناسی آپوزیسیون سیاسی ایران این است که نیروهای آپوزیسیون هنوز به این نتیجه لازم نرسیده اند که برای نجات ایران از این رژیم توتالیتر مذهبی هیچ نیرویی به تنهایی قادر به جایگزینی این رژیم با یک نظامی ملی و دمکراتیک و لیبرال نخواهد بود. این به این مفهوم نیست که همه نیروهای آپوزیسیون باید متحد و یک صدا شده و از یک مرامنامه تبعیت کنند. چرا که این نوع از وحدت کلمه چیزی به جز یک سیستم دیکتاتوری با کمی رنگ و لعاب دموکراسی نمی باشد. اما همین آپوزیسیون می تواند به جای هدر دادن وقت و انرژی خود در ایجاد یک اتحاد خیالی و ناکارآمد توجه خود را معطوف به ایجاد یک همکاری و شراکت نماید. و مسلما در نتیجه این شراکت آپوزیسیون قادر خواهد بود تا با یک رهبری جمعی سریعتر به اهداف خود برسد. به نظر میرسد که بهترین راه حل برای این مسٰله ایجاد یک شورای رهبری می تواند باشد.
سومین مشخصه آسیب شناسی آپوزیسیون این است که این نیرو دچار جدایی از مردم گردیده و قادر نبوده است که مفاهیم جدیدی را بیافریند که توسط مردم پذیرفته و درک شده و آنان را به حرکت درآورد. درسال های اخیر شاهد آن بودیم که اصلاح طلبان مذهبی مسٰله مردم سالاری دینی را مطرح کرده و با آن توانستند تا حدودی یک بخشی از جامعه را جذب کرده و فعال کنند. اما مفاهیم مورد توجه گروه های آپوزیسیون خارجی در سطح مفاهیم کلی مثل حقوق بشر، دمکراسی، سیستم فدرالی، جمهوری و ... باقی مانده است. تجربه نشان میدهد که این مفاهیم به تنهایی برای ارتباط برقرار کردن با ایرانیان کافی نیست. اعتقاد من این نیست که این مفاهیم ذکر شده نادرست هستند و یا نباید مورد توجه و یا مورد استفاده قرار بگیرند. اما نکته مهم اینجاست که اصولا نیرویی قادر به جلب بخش هایی از جامعه میشود که بتواند نیاز اصلی جامعه و یا بخشی از آن را تشخیص داده و در ارتباط با آن رابطه مفهوم سازی نماید.
چهارمین مشخصه آسیب شناسی آپوزیسیون عدم حضور فعال چهره های شاخص و شناخته شده و پر سابقه در این گروه ها می باشد. لازم به یادآوری است که هدف از این مسٰله پیشوا طلبی نیست. اما این چهره ها میتوانند به صورت بلقوه به یک نقطه وحدت تبدیل شوند. یکی از آسیب های وارده به آپوزیسیون در خارج کشور، سؤاستفاده جمهوری اسلامی از فضای مجازی و دیگر امکانات رسانه ای برای تخریب این چهره ها و تولید شایعات برعلیه ایشان میباشد.
پنجمین مشخصه آسیب شناسی آپوزیسیون، فقدان فلسفه سیاسی کارا است. واقعیت این است که آپوزیسیون در این عرصه تلاش لازم و کافی را نکرده است. هرچند نیروهای کمونیست و چپ ها همیشه فلسفه مارکسیستی را به صورت آماده ای از قبل داشته اند و تصور میکنند که تنها با اتکا به آن میتوانند به همه مسائل پاسخگو باشند. خمینی و طرفداران او در زمینه فلسفه سیاسی کار کردند و نظریه ولایت فقیه را ارایه نمودند. اصلاح طلبان مذهبی نیز با ارایه مردم سالاری دینی سعی در جبران کمی ها و کاستی های نظریه ولایت فقیه نمودند. نیروهای دست راستی نیز کما بیش با کپی برداری ار نظریات فیلسوفان غربی مفاهیمی را به عاریه گرفته و آن را بعضا با یک رنگ و لعاب ایرانی طرح کرده به محک تجربه سپرده اند. اما این دسته از آپوزیسیون در این زمینه تولیدی فلسفی از خود نداشته اند.
خوشبختانه گروهی از اندیشمندان و روشنفکران ایرانی در دو دهه اخیر در صدد تاکید و برجسته کردن آداب و فرهنگ اصیل ایرانی برآمدند و آن را بصورت گفتمان ایران گرایی به ایرانیان ارایه نموده اند. مطالعات میدانی حاکی از آن است که نظریه ایران گرایی به صورت عمیق و گسترده در بین جوانان ایرانی پذیرفته شده است و به صورت گفتمان غالب و برتر درآمده است.
ششمین مشخصه آسیب شناسی آپوزیسیون، که بسیار با اهمیت است گریز رهبران نیروهای آپوزیسیون از نقد عملکردهای خود می باشد. تا آنجا که تاریخ نشان می دهد آپوزیسیون ایران نه عملکردهای خود را نقد میکند و نه اجازه نقد به دیگران میدهد و نه تمایلی به شنیدن آن دارد. حتی می توان گفت که آپوزیسیون ایرانی یک کپی تمام عیار از خود حکومت جمهوری اسلامی می باشد. اکثر ایرانیان همواره شاهد این حقیقت بوده اند که در دنیای سیاسی غرب هرگونه اشتباه سیاسی منجر به عزل آن سیاستمدار گردیده و حتی می تواند به زندگی سیاسی آن فرد پایان دهد. اما این چنین فرد خاطی در آپوزیسیون ایران علارغم تمامی اشتباهاتی که مرتکب شده است همچنان رهبر آن گروه سیاسی باقی میماند. این رهبران نه تنها پاسخگوی اشتباهات خود نیستند که حتی تمایلی به پذیرش اشتباه خود و درخواست بخشش از نیروهای خود نیز ندارند. منظور من از پاسخگویی این است که در نتیجه اشتباهات خود که گاه به مرگ حتی یک انسان انجامیده است مسولیت قبول کرده و از جایگاه خود به صورت داوطلبانه کناره بگیرند.
نیروهای آپوزیسیون داخل ایران:
نیروهای اجتماعی و اپوزیسیون در داخل کشور به دلیل سرکوب و خفقان سیستماتیک امکان متشکل شدن را نیافته اند. اصلاح طلبان نیز در یک موضوع اصلی با سایر نیروهای درون حکومت اتفاق نظردارند و آن تقسیم شهروندان ایران به افراد خودی و غیرخودی است. این دیدگاه به گوناگونی فرهنگی و مذهبی جامعه ایران بی توجه است و از این رو نمیتواند موفقیت آمیز باشد.
تحقیقات میدانی و محلی نشان میدهد که نیروهای مخالف واقعی در داخل ایران را می توان به یک آپوزیسیون فرهنگی گسترده وعمیق و یک آپوزیسیون سیاسی کوچک و محدود تقسیم نمود. آپوزیسیون فرهنگی آن بخشی از نیروهای اجتماعی هستند که به دلایل مختلف از جمله اعمال استبداد شدید و همچنین عدم موفقیت نیروهای آپوزیسیون سیاسی راه جدیدی در پیش گرفته اند و تا حد امکان در فرهنگی متفاوت از آنچه جمهوری اسلامی میخواهد و تبلیغ میکند، عمل میکنند. این آپوزیسیون فرهنگی بعد از پایان جنگ هشت ساله وعدم موفقیت جمهوری اسلامی در انکار و یا تغییرهویت و آداب ایرانی به صورت چشمگیری فعالیت های خود را گسترش داده و ازحمایت بخش عظیمی از مردم عادی در سراسر ایران برخوردار گردیدند. این فعالیتها در زمینه های گوناگون فرهنگی همچون تاریخ و ادبیات و تاتر و سینما و روزنامه نگاری آغاز گردید و شایان توجه است که بخش بزرگی از این فعالیتها توسط بانوان ایرانی و به صورت بسیار ماهرانه ای به صورت شاهنامه خوانی و نقالی صورت می گیرد.
فعالیتهای این آپوزیسیون فرهنگی تا بدان جا بر روی مردم ایران تاثیر گذار بوده و هست که باعث وحشت جمهوری اسلامی و سازمانهای امنیتی حکومت شد و به صورت یک واکنش بسیار خشونت آمیزی از سوی حکومت و به شکل قتل های خشونت آمیز در داخل و خارج و آدم ربایی و اعترافات تلویزیونی و تخریب شخصیتی جلوه گر گردید.
شاید یکی از بزرگترین آسیبهایی که آپوزیسیون سیاسی خارج از ایران با آن روبرو است ، بدرستی عدم همکاری و هماهنگی لازم و کافی آنان از مجموعه آپوزیسیون فرهنگی در داخل و خارج ایران میباشد. غالبا همکاری نزدیک بین این دو آپوزیسیون بسیار محدود بوده و معمولا زمانی صورت می گیرد که یکی از فعالین فرهنگی توسط نیروهای امنیتی حکومت دستگیر و یا محاکمه میگردند. نکته بسیار مهم در ارتباط با این کم کاری این است که بیشتر مردم در شهرهای متوسط و کوچک ایران یا از آپوزیسیون سیاسی بیخبرو یا اصولا نسبت به آن بی اعتنا و بی اعتماد هستند. اما همین مردم از اکثر فعالیتهای آپوزیسیون فرهنگی باخبر بوده و آن را از نزدیک دنبال می کنند.
بعنوان مثال تحقیقات نشان میدهد که تعداد زیادی از مردم در ایران ازبینندگان تلویزیونهای خارج از کشورهستند. اکثر ما وقتی که در ایران بودیم شاهد این واقعیت انکار ناپذیر بوده ایم. اما نکته مهم اینجاست که این امر با نفوذ آپوزیسیون سیاسی تفاوت اساسی دارد. این استفاده از رسانه های برون مرزی تا حدود زیادی با پر کردن اوقات فراغت مردم توضیح داده میشود. مردم اکثر برنامه های هنری و فرهنگی مورد علاقه خود را دنبال میکنند درحالی که نسبت به بیانیه های سیاسی در این تلویزیونهای خارجی به همان اندازه توجه نمی کنند و تقریبا بی اعتنا هستند.
آپوزیسیون فرهنگی خارج از کشور:
آپوزیسیون فرهنگی خارج از کشور به فاصله کوتاهی بعد از آغاز جمهوری اسلامی شکل گرفت و علارغم محدودیهای فراوان شروع به فعالیت نمود. در سال های اخير مهاجرت اجباری نویسندگان و روزنامهنگاران و هنرمندان افزایش بیشتری یافته که به جای خود دارای محاسن و معايب گوناگونی میباشد. یکی از امتیازات اين مهاجرتها در اين است که این فعالین فرهنگی میتوانند فضای رسانهای خارج از ايران را نسبت به آپوزيسيونی که قبلا مهاجرت کرده بود، به روزتر کنند زيرا تحليلهای جديد تری با خود به بيرون از ايران آورده و پرسشهای تازه تری مطرح می کنند. اما نقطه ضعف عمده آنان اين است که عمدتا این تحليلها مبتنی بر تفسير خبر هستند و در شرايط کنونی، تا حدودی جای تحليلهای استراتژيک را گرفته است. هر چند تحليل خبرهای روز لازم است، ولی کافی نيست. این روزمرگی و روزانه ديدن نشان دهنده آن است که اکثر این فعالین فرهنگی مهاجرعموما به صورت فردی عمل کرده وبه دلایل مختلف مایل و یا قادر به ارایه دیدگاه های بلند مدت و استراتژیک بر علیه جمهوری اسلامی نیستند.
لازم به ذکر است که هرچند آپوزيسيون فرهنگی خارج از کشور يکدست نبوده و تا حدودی نیز مسٰول این کم کاری با خود فعالین آپوزيسيون فرهنگی می باشد اما اگر بخواهيم منصفانه به اين موضوع نگاه کنيم، مهمترين ويژگی آپوزيسيون فرهنگی خارج از کشوراين است که آنان نه تنها نقش وجدان بیدار ايران را ایفا نموده اند، بلکه مشعل فروزان آرمان های دموکراتیک و انسان دوستانه مردم ایران می باشند و هر وقت صدا در داخل کشور ضعيف يا کوتاه بين شده است، این اپوزيسيون فرهنگی بوده است که اين صدا را بلندتر کرده و نگاه را عمیق تر گردانده است.
بخشی از این آپوزیسیون فرهنگی با تلاش بسیار موفق شده است که علارغم هجمه عظیم تبلیغات مذهبی جمهوری اسلامی با هدف انکار و یا تغییرهویت ایرانی واسلامیزه کردن آن، به فعالیتهای روشنگرانه خود در راستای آشنا سازی نسل جوان ادامه داده و خواسته های این بخش از جامعه را با استفاده از تاریخ و شخصیت های مهم ایران مفهوم سازی نماید. مراسم سخنرانی و انتشار مقالات و برنامه های گرامیداشت زادروز کوروش بزرگ، بابک خرمدین، مرداویج زیاری، فردوسی، خیام و رضاشاه بزرگ و محمد رضا شاه پهلوی از جمله این فعالیتهای فرهنگی میباشند که مورد استقبال و پذیرش بخش بزرگی از جوانان و مردم ایران قرار گرفته است و با شور و شوق فراوان دنبال می کنند.
نظریه ایرانگرایی و همبستگی ملی:
با توجه به مطالبی که به صورت خلاصه بیان شد می توان به این نتیجه رسید که آپوزیسیون ایران علارغم گذشت زمانی نزدیک به چهار دهه، راهی طولانی اما امکان پذیر و دست یافتنی را برای پیروزی خود در پیش دارد. چنانچه نیروهای مختلف آپوزیسیون ایران بتوانند آسیب شناسی عملکرد خود را بپذیرند و از راه حل های آن آگاهی یابند،همواره میتوان این امید را داشت که در آینده نزدیک شاهد تغییرات همه جانبه اساسی و ریشه ای در آینده ایران باشیم.
به نظرنویسنده بهترین راه عملی و کم هرینه برای برون رفت از این انسداد سیاسی موجود در آپوزیسیون سیاسی ایران و تشویق ایرانیان به جمع شدن بر حول یک اندیشه و نه یک فرد، ایجاد یک همبستگی ملی بر اساس ایران گرایی و اعتقاد به سیاست همزیستی مسالمت آمیز در داخل و خارج از مرزها است. نظریه همبستگی ملی بر اساس ایران گرایی حتی از سوی متخصصان خارجی نیز مورد بررسی و تایید قرار گرفته و به عنوان یک راه حل اساسی به آپوزیسیون ایرانی توصیه شده است. بعنوان مثال می توان از ریچارد رورتی نام برد که از مهمترین فیلسوفان تحلیلگر معاصر و بهعقیدهٔ برخی بزرگترین فیلسوف معاصر آمریکا بود.
این فیلسوف مشهور آمریکایی، بعد از آخرین دیدارش از ایران و در یکی از آخرین گفت و گوهایش که در روزنامه کوریره دلاسرای ایتالیا انتشار یافت، ایران گرایی را تنها پاد زهر در مقابل اسلام گرایی سیاسی در ایران دانسته و می گوید که: فکر می کنم که نظرات من از این جهت برای برخی از روشنفکران ایرانی جالب توجه است که با عقاید یورگن هابرماس همخوانی دارد و بدنبال تایید طرح وی بر مبنای دموکراسی میهن پرستانه هست. (رادیو فردا- ۴ تیر ۱۳۸۶)
بنابر این گفتمان ایرانگرایی در چهارچوب دلبستگی و ذهنی آگاه نسبت به فرهنگ ها و سنت ها و زبان های ایرانی و دستیابی به یک خودآگاهی از هویت ایرانی که در منابعی همچون منشور کوروش و سنگ نبشته های داریوش و شاهنامه فردوسی و بهمن نامه تبلور یافته است ریشه ای تاریخی و استوار در تار و پود و نقشه قالی مردم ایران دارد.
ایران گرایی به عنوان یک گفتمان ایرانی و نیرومند و کارآمد قادر است باعث همگامی و همسویی نیروهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی گردیده و بخش بزرگی از نیروهای اجتماعی را از این سیاست گریزی و بی تفاوتی نسبت به سرنوشت آینده خود بیرون آورد. ایران گرایی به مثابه یک جنبش گسترده و ریشه دار تاریخی و اجتماعی و فرهنگی می تواند دستاوردهای بزرگ سیاسی با خود به همراه داشته باشد و با ایجاد جنبشی نیرومند و فراگیر، منشا تغییرات بنیادین و اساسی برای گذار از این انسداد سیاسی در ایران شود.
با سپاس
پاینده باد ایران و ایرانی
بهمن جلدی