Tuesday, Feb 2, 2021

صفحه نخست » زهـرخندِ تـاریخ، ابراهیم هرندی

Ebrahim_Harandi_3.jpg

آمد
از آنســـوی زمـــان
از آنســـوی جـــهان
با نگاهی که گردن می‌زد
و خطابه‌ای از افسانه و اسطرلاب
برآتش ریخت
با فوت و فنی عتیق
از ترفند و تباهی و تکرار.
*
چه تیرها و تبرهایی در نگاهش بود!
چه فرداهایی در صدایش!
وما، چه تکبیرگویان
در ماه نگریستیم و گریستیم!
*
اکنون
دریاها از دشت‌ها
و دشت‌ها از رودها
و رودها از چشمه‌ها
و چشمه‌ها از کرشمه‌ها بریده‌اند.
*
و پرندگان
از شاخسارِ رویاها پریده‌اند
و جای خالی بالهایشان
در آسمانِ آبیِ البرز
حفره‌های درهمِ زوزه‌ها‌ی گرگان گرسنه است.
*
کودکانِ کالِ زمان
سیلابِ‌های خیابان‌های جهان‌اند
برخیان راه‌های هماره در راه
راهیان موج‌های رونده در چاه
و گل‌های صدپر
زهرخندِ تاریخ بر گورهایشان.
*
اکنون دیگر هیچ
دیگر هـیــــــچ موجـی، اوجـــی
دلی را هوایی نمی‌کند.
و هیـچ چیز
به هیـچ چیز نمی‌ماند!
*
*



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy