از اواسط قرن نوزدهم تا کنون داستان کوتاه از پرخواننده ترین نوشتههای ادبی است وکتاب رویای یک عشق چهارمین کتاب منتشرشده از ناهید کشاورز که چند ماهی است به بازار آمده هم یک مجموعه داستان کوتاه است. کتاب پنج داستان بلند دارد که هرکدام از آنها نموداری از پختگی و تسلط نویسنده در داستان نویسی است.
طرح کلی داستانها از نظر ساختار و محتوا جالب و پرکشش است، در شخصیت پردازی و فضاسازی نویسنده با نثری روان و دلنشین همچون در دو مجموعه داستان قبلیش بسیار مسئولانه عمل میکند.
در اولین مجموعه داستان کوتاه «کافه پناهندها» نویسنده بیشتر موضوع مهاجرت را روایت میکند و اساسا به نمایاندن امتیاز و ایراد مهاجرت یا تبعید از منظری جامعه شناسانه میپردازد، اما درکتاب «میان
دو تاریکی»، مجموعه دوم داستان ناهید کشاورز از روایت موضوعات مهاجرت کمی فاصله میگیرد. این کتاب آغاز دغدغههای روانکاوانه نویسنده درهمه هشت داستان آن است که بیشتر درگیر معضلات درونی شخصیتهای داستانش شده و در این کنکاش تصویری راستین از آنها به دستمان میدهد. این نگاه در کتاب «رویای یک عشق» ادامه مییابد و ملموستر می شود، چنانکه ما خوانندگان از همان ابتدا خطر عواقب وخیم تصمیمگیریهای اغلب ذهن گرایانه این انسانها را حدس میزنیم اما کمکی موثر به راه نجاتشان نیستیم.
در بازنگری دقیق تر کتاب «رویای یک عشق» به وضوح حضور نویسندهای تحلیل گر را میبینیم که بدون جهت گیری و به دور از هرگونه قضاوت و صدور حکم محکومیت برای کسی، با آدمهای داستانش همراه و همدل است و تلاش میکند علل رفتار و برخوردهایشان را بدون ارزش گذاری برایمان توضیح دهد.
در داستان اول که نام کتاب از آن گرفته شده، حکایت شخصیتی است که برای گریز از واقعیت تلخ زندگیش به مخفی گاهی به نام تخیل پناه میبرد که از کودکی همراهش بوده است. احسان شخصیت اصلی داستان در روایت تخیلیاش چنان غرق میشود و آن را با واقعیت درهم میآمیزد که مرز میان واقعیت و تخیل برای شنوندگانش هم نامعلوم میشود و وقتی زندگیش در پایان داستان تغییر می کند تخیل هم رنگ میبازد.
داستان «اینترنت لعنتی» با استفاده از نقش تکنولوژی در زندگی امروزی همه ما، اختلافات فاحش فرهنگی میان نسلها را نشان میدهد. نسلی که در این داستان هسته اصلی زندگیش آغشته به دروغ بوده و نسلی که میخواهد بر ترس هایش غلبه و بدون پنهانکاری زندگی کند و الگوی بزرگترها که میخواهند خود را به زندگیش تحمیل کنند نفی میکند.
داستان «یک عکس» داستان زیبایی است از آرزوهای تحقق نیافته، از رابطههای بی حضور همدلی، از انتظاراتی بی عملکرد متناسب با شرایط موجود انسانها. شخصیتهای این داستان همگی اسیر دنیاهای خود هستند. صحنه خواب دیدن در این داستان تلفیق لطیفی است از به یاد ماندنیترین فیلمهای سینمای قرن بیستم پدرخوانده و صبحانه درتیفانی. تلفیقی از شخصیتهای داستان و بازیگران این دو فیلم.
هراس انگیزترین داستان کتاب «زمان میایستد» است. در پست و بلند زندگی بسیار دیدهایم و میبینیم و میآموزیم که از اتفاقات و حوادث زندگی شوکه نشویم اما همواره شرایطی پیش میآید که تصوری ازآن نداشتیم و سخت میتوانیم رنجی را که مترجم در این داستان متحمل میشود را درک کنیم. همینطور دشواری وضعیت مرد جوان آلمانی که آرمانهای دیگری در سر داشته و حالا بخاطرانتخاب شغلش و آرمانی که از آن فاصله گرفته شرمنده است. در این داستان او در وضعیتی گرفتار می آید که به سرعت از کنترلش خارج شده و او میان گذشته آرمانش و سرنوشت شکنجه گری که بدست او سپرده شده سرگردان میماند.
ناهید کشاورز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کسی تا حضور و تجربهای لحظه به لحظه در این دادگاهها که داستان در آنجا اتفاق میافتد را نداشته باشد و دلیلی برای تامل بر آنها را نبیند سخت میتواند دریابد که چه کار دشواری برای مترجم بخصوص در این داستان است. موضوع داستانهایی ازاین دست از نتایج سهمگین انقلابها و جنگها و حاکمیت ظلم است.
داستان بمبی منفجر نشده اوج هنر نویسنده در طنزپردازی است. ناهید کشاورز با این داستان ما را به روزگاران پرعذاب گذشته میبرد و کمک میکند تا داستان را به صورت دیگری در ذهنمان بازسازی کنیم. در این داستان سه نسل، سه ملیت در زمانهای مختلف کنار هم رویدادهایی جدا ولی درعین حال مشابه هم را از دید خود تعریف میکنند.
جای یک ویراستاری خوب در کتابها خالی است.
وقتی قصابان گریه میکنند! ابوالفضل محققی
زهـرخندِ تـاریخ، ابراهیم هرندی