در دهههای نخستین قرن بیست و یکم شاهدیم که سرعت تحولات در جهان به مرور بیشتر میشود. مجموعه هایی که توانایی سازگاری خویش با این ضرباهنگ نوین را نداشته باشند در مسیری میافتند که شامل چند مرحله است:
۱. ناتوانی و آشفتگی برای درک و فهم ویژگیهای جدید موقعیت،
۲. مقاومت به خرج دادن، که ناشی از عدم درک روشن در مقابل ضرورت هایی است که این ویژگیها پدید آوردهاند،
۳. پرداخت هزینههای انسانی و مادی سنگین و صدمات و لطمات بسیار، به دلیل مقاومت غیر منطقی،
۴. فروپاشی ناشی از بالارفتن میزان این هزینهها.
مثال کلاسیک این روند را در سرنوست تلخ اتحاد جماهیر شوروی دیدیم. زمانی که سرمایه داری غرب در دههی هشتاد با بهره گیری از تاچریسم و ریگانیسم و نسل جدیدی از فن آوریهای نوین شروع به کاهش هزینههای تولید سرمایه داری کرد و توانست هرگونه رقابتی را از میان بردارد، رهبران شوروی، خشک نگرانه و آشفته، نتوانستند خود را به موقع با این واقعیت جدید انطباق دهند. پس، به مقاومت غیر منطقی پرداختند و هزینهای سنگین دادند. زمانی که، از سر اجبار، اصلاحات و گشایش (پروستریکا و گلاسنوست) را کلید زدند دیگر دیر شده بود و به دلیل بالارفتن هزینههای دوران مقاومت بی خردانهی خویش، چند سال بعد، در ابتدای دههی، فروپاشیدند.
بسیاری از کشورهای بلوک شرق نیز سرنوشتی مشابه داشتند. در خاورمیانه، صدام در عراق به همین صورت نتوانست خود را با واقعیت تغییر پارامترهای منطقهای در ابتدای دههی نود میلادی انطباق دهد و هنوز به نوع دههی هشتادی رفتار میکرد (حملهی نظامی به کویت به مثابه تلاش برای تصرف خاک ایران). تا این که، در ابتدای دههی اول قرن بیست و یکم، فروپاشید و نماد آن، اشغال نظامی عراق بود. بلایی مشابه در سال ۲۰۰۱ برای طالبان در افغانستان رخ داد که میخواستند خلاف عقربههای ساعت تاریخ حرکت کنند. همین بلا بر سر قذافی در لیبی آمد که قدرت انطباق اقتصاد ثروتمند اما تک محصولی لیبی را با اقتصاد جهانی شده نداشت.
در این میان، رژیم جمهوری اسلامی از این شانس برخوردار بود که صاحب کشوری ثروتمند -به نسبت عراق و لیبی و افغانستان- شده بود و توانست بیشتر دوام آورد. اما هزینهی بالای این مقاومت غیرعقلانی اینک در سال ۲۰۲۱ به حدی رسیده است که کشور دیگر قابل پرداخت نیست و نظام به فاز چهارم روند بالا، یعنی فروپاشی، رسیده است.
این در حالیست که میبینیم کشورهایی مانند عربستان و امارات متحدهی عربی با انطباق خویش با این تحولات، حداقل در شرایط فعلی، جایگاه قدرتمند و مطمئنی برای خویش فراهم کردهاند. در همین راستا میتوان به سرنوشت کشورهایی مانند کرهی جنوبی، به نسبت همسایهی شمالی خود و یا به طور مثال، به رونق بی سابقهی سنگاپور و حتی موفقیتهای چشمگیر ویتنام و بنگلادش در کسب کامیابیهای خوب اقتصادی و ثبات سیاسی اشاره کرد.
باید دانست که رژیم جمهوری اسلامی اینک دیگر یک پدیدهی تاریخی نیست، یک موجودیت «برون از تاریخ» (anachronism) محسوب میشود. وجود رژیم آخوندی اینک یک «نابهنجاری تاریخ» برای منطقه و جهان تلقی میگردد. رژیم حاکم بر ایران مجموعهای وامانده است که در گزارههای باطل شدهی تاریخ چهل سالهی پرحماقت و جنایت خویش منجمد شده است و توان برون رفت از آن را نیز از سال ۱۳۸۸، به عنوان آخرین شانس خویش، از دست داد.
اینک اما وقت تعیین تکلیف این حکومت عقب مانده از قطار زمان فرا رسیده است. مردم ایران، نه در عمل که در نظر، سالهاست که علیرغم خواست دولت عقب افتادهی حاکم، به عنوان مسافران قاچاقی سوار قطار تحول جهانی شدهاند و شاخص هایی مانند گرایش به اینترنت، تلفنهای دستی و دنیای مدرن گواه این ادعاست. البته اخلاق در ایران سقوط کرده است، اما جامعه قهر فرهنگی خود را از قدرت سیاسی سالهاست که مسجل و ماده کرده است. اینک نوبت جهان است که با این اختاپوس پیر و بدکار در خاورمیانه تعیین تکلیف کند.
آخرین نماد ذهنیت زدگی افراطی رژیم نسبت به واقعیتها را درهمین قفل شدن آن در مقابل سیاستهای دولت بایدن در این یک ماه گذشته میبینیم. سران جمهوری اسلامی هنوز نتوانستهاند باور کنند که دنیا حتی شبیه پنج سال پیش و عقد قرارداد برجام هم نیست، چه رسد به چهل سال قبل و تحمل بازیهای تروریستی و جنگ طلبانهی آن. آنها در چنبرهی یک دورهی تاریخی ناموجود گیر افتادهاند و نمیتوانند باور کنند دولتی که، طبق محاسبات همیشه غلطشان، قرار بود برای آنها رفع تحریمها و تزریق میلیاردی پول را به همراه آورد درحال بمباران مواضع نیروهای آنها در سوریه است و این، شاید، اول ماجرا باشد.
به نظر میرسد که با چرخش کیفی ناشی از ورود به عصر «پساکرونا» و ضرورت حرکت در یک مسیر تاریخی متفاوت از همین دو سال پیش، پرسش آمریکا و غرب و متحدانش از رژیم جمهوری اسلامی ایران دیگر این نیست که «چه میخواهید بکنید؟» پرسش از این پس این است «چه میخواهید باشید؟». شک نداشته باشیم که هر گونه مقاومت غیر منطقی در مقابل ضرورت منطقی تغییر ساختاری توسط رژیم، نظام و کشور را به محاقی خطرناک سوق خواهد داد. هشیار و آماده باشیم. بر مبنای تفکر «بی نهایت گرایی» برای خروج از این وضعیت راه حلهای بی شمار است، اما فقط برای آنان که به این امر باور دارند و این راهها را فعالانه جستجو میکنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
نازنین! رضا مقصدی