در هفتههای اخیر بویژه در خارج از کشور در رادیوها، تلویزیونها و نشریات خارج از کشور بحث تازهای مطرح شده است به نام : نه به جمهوری اسلامی, که طبیعتاً مثل همیشه یک حرکت همگانی است. همگان از آن مطلع میشوند مثل همیشه در خارج از کشور خوشبختانه راههای ارتباط با هموطنان عزیز زیاد است. همه مطلع میشوند و عکسالعملها را میبینند یا به این حرکت میپیوندند نامشان میرود در زیر کسانی که این حرکت را امضاء کرده اند,و یا راجع به آن سخن میگویند. طبیعتاً انتظار کسانی که این حرکت را به راه انداختهاند این است که مطرح شود که فاقد از نوع نگاه ما به ایران عزیز، جدا از جهانبینی و ایمان و علاقهی ما، همین که به هر دلیل موجودیت جمهوری اسلامی را نمیپذیریم، بیاییم و اعلام کنیم و تعداد افراد را بیشتر و بیشتر کنیم مبنی بر این که ما این جمهوری اسلامی بدین شکل، با این قانون اساسی، با این تعبیر قانون اساسی، آنچه که در چهل سال گذشته اتفاق افتاده است را نمیخواهیم.
بحثهایی در این مورد انجام شده که میشود اینطورخلاصه کرد : عدهای می گویند بله، ما شرکت میکنیم. من هم به جمهوری اسلامی نه میگویم و عدهای می گویند چون در این" نه به جمهوری اسلامی" به هر حال نقش چند شخصیت شناخته شده معتبر و بزرگ شده، من هم اگر بگویم نه، در کنار آن افراد قرار خواهم گرفت و این را نخواهم گفت. میبینیم که در اینجا یک مشکل همیشگی داریم و من میخواهم این را بررسی کنم که این مشکل همیشگی است که در بین عزیزان، در بین این چهار میلیون ایرانیان مقیم خارج از کشور، آنهایی که فعال هستند، علاقمند هستند به آیندهی ایران، به آیندهی سرزمینمان، این مشکل همیشه بوده است که اگر گروهی، عدهای، فردی، حرکتی را شروع کند، - حتی اگر حرکتی باشد که بتواند تا حدودی همگان را، همهی مخالفان را، حتی همهی کسانی که میشود گفت نظری نسبت به ایران دارند و علاقهای نسبت به ایران دارند، را دور یک محور به جمع بکند- اولین عکسالعملها این است که چون این شخص مشخص، این فرد مشخص، این گروه، این حزب این حرکت را راه انداختند، ما با این حرکت همراه نمیشویم چرا که مخالف این حرکت، این نفر، این شخص، این گروه و این حزب هستیم.
پاسخ این است که اگر مخالفت شما با جمهوری اسلامی سنگینتر از مخالفت شما با ما یا گروه ما یا حزب ما هست، آنجا اعلام کنید همراه میشویم برای نه گفتن. از طرفی عدهای این بحث را مطرح میکنند که بحثی به جا است که در جمهوری اسلامی هم وقتی مسئله نفی وجود شاه به عنوان نمایندهی نظام شاهنشاهی یا سلطنت و یا دخالت بیش از حد در مسئلهی حکومت مطرح شد، به جای آن در ذهن کسانی که نفی میکردند، که سالها سعی کرده بودند نفی کنند , از خاطرشان رفته بود که نفی میکنند برای اینکه بعدش چه بیاید. آنقدر فضا مشکل داشت که کسی نمیتوانست این را اعلام کند که هم نفی اعلام کنیم یعنی نظام شاهنشاهی را نمیخواهم هم بگوییم به جای آن چه میخواهم. یک پیام من جمهوری میخواهم بود ولی باز هم روشن نبود. بیشتر فکر بر این بود که چگونه نخواستن مطرح بود در آن زمان و خیلی سریع همه دور هم جمع شدند برای نخواستن و طبیعتاً آن گروهی که، عدهای که نهادهای اجتماعی بیشتری، نهادهای جامعهی مدنی بیشتری را حول خودشان داشتند, آنها طبیعتاً موفق شدند و این بحث، بحث مفصلی است و من خیلی خلاصهی آن را اینجا مطرح میکنم که چون همه گفتیم نه به نظام شاهنشاهی و شخص شاه که در واقع عصارهی آن نظام بود همه این را مطرح کردند، طبیعتاً روزی که این خلأ قدرت پیدا میشود، طبیعی است که کسانی که نهادهای جامعهی مدنی وابسته به خود را دارند، اگر افرادی بین آنها باشند که استراتژی سیاسی بدانند, خیلی راحت موفق میشوند. زیاد مشکل نیست فهم اینکه چرا جمهوری اسلامی 40 سال است که موفق شده است. برای اینکه تنها آنها بودند که در سال های 56 و 57، تنها نهادهای جامعهی مدنی همچون مساجد و مدارس معممین شیعه و تکایا و دستههای سینهزنی داشتند.
هیچ نهاد جامعه مدنی دیگری مستقل و روی پای خود وجود نداشت. نمیتوانست به وجود بیاید. امکان آن نبود. حتی دو حزب وابسته هم اواخر یک حزب شدند. حزب رستاخیز و اگر کسی هم نمیخواهد عضو آن بشود بیاید پاسپورت بگیرد و از ایران برود, اینطور مطرح شد. خب این را باید دید, واقعیت است. نمیشود واقعیتهای تاریخی را به دلیل اینکه امروز بدتر از آن روز است ندیده گرفت. اگر تحلیلها و در واقع بررسیهایمان را امروز بر اساس مبانی تاریخی دقیق و روشن نگذاریم باز هم ممکن است نتوانیم به نتیجهی ای مثبت و درست و واقعی برسیم. این است که خیلی روشن نهادی به نام معممین حتی یک پارهی آنها ولی آمادهتر، نهادی به نام معممین و امکاناتشان در جامعه مدنی وجود داشت توانستند خیلی سریع با تمام امکانات قدرت را به دست بیاورند.
کافی است که در یک دانشکده چهار نفر باشند و اینها عضو همان نهاد جامعه مدنی باشند شاید مثلاً حول یک معلم در مسجد همدیگر را پیدا کنند, فردا با یک فکر مشخص میآیند ولی بقیهی دانشجوها که امکان تجمع را ندارند که انجمن دانشجویانی ندارد, به آن شکل که بتواند دور هم جمع شوند و بگویند فردا در دانشکدهی ما چه باید کرد. پس آنجایی که جامعهی مدنی مختصری وجود داشت، نهادش وجود داشت توانستند تمام قدرت را به دست بگیرند. پس یک بار ما این تجربهی نه را به شکل خیلی روشن داریم. حالا ممکن است که عزیزانی که آن موقع پانزده سال، بیست سالشان بوده خاطرشان نباشد یعنی در واقع عزیزانی که کمتر از پنجاه، پنجاه و پنج سال دارند باید در تاریخ بخوانند ولی افرادی که بیشتر از 55 و 60 سال دارند، این حادثه را زندگی کردهاند.
من این را نمیخواهم ولی "چه میخواهم" آن معلق میماند. پاسخ خیلی عادی و روشنی همیشه به این پرسش هست که حالا بگذاریم این نه بگیرد، بعد به کجا میخواهیم برویم را پیدا میکنیم. حالا وقت آن نیست. بگذارید جلو برویم، وقتی که این نه گرفت و توانستیم حرکتی را انجام دهیم که این نظام مورد حمله قرار بگیرد، ضعیف شود و از بین برود، آن وقت نگاه میکنیم چه میخواهیم. رشد سریعتر وقتی میتواند باشد که ما یک پروژه ی خواستنی را مطرح کنیم. آن است که میتواند ما را هدایت کند، ما را به جلو ببرد. یعنی نه به هر حال سنبل نفرت است. وقتی میگویید نه، سنبل بد آمدن و نفرت و اینکه برای ما این چهل سال از دید ما، از دید من که میگویم نه, مناسب نیست. پس در واقع نه به یک نوع نفرتی هست. طبیعتاً هم هر کسی که این اعلامیه را امضاء کند یا بیاید در خیابان بگوید نه، این هم آن نفرت را دارد و جمهوری اسلامی هم در این چهل سال نفرت برانگیخته است. همهی اینها درست ولی حرکت بر اساس یک نفرت امید به آینده را مطرح نمیکند، فردای روشن را مطرح نمیکند. این مسئلهی بد و بدتر را جلو میبرد.
پاسخ دیگری نیز مطرح می شود: همهی این حرفهای شما درست ولی اگر جمهوری اسلامی نه، پس هرج و مرج و پشت آن عدم امنیت و همین امنیتی هم که داریم چه در سطح مرزها و چه در داخل، از بین خواهد رفت. تقریباً تنها پاسخی است که امروزه میشود شنید , برای اینکه هیچ کس نمیتواند با قاطعیت بگوید که ما از نظرهای دیگر غیر از امنیت مردم ایران نسبت به قبل زندگی مناسبتری داریم . چون این را نمیشود گفت طبیعتاً مدافعین روی مسئلهی امنیت تأکید میکنند. در منطقهی قدرت محسوب میشویم به همین دلیل به ما نمیتوانند تجاوز کنند، نمیتوانند ما را ببرند در حطیهی کشورهایی که دچار مشکل امنیتی هستند مثل افغانستان، مثل ترکیه، عراق و غیره. اگر کمی به صحنه ای که من تلاش کردم آن را ترسیم کنم، نگاه کنیم , اینجاست که میگویم حیف است. حیف است که ما یا با آری شروع نکنیم یا با آری ختم نکنیم . از همینجا این پیشنهاد را مطرح میکنم که قبلاً هم مطرح کرده ام. چه اشکالی دارد بگوییم که آری به سازندگی ایران عزیز، نه به جمهوری اسلامی. ایران عزیز را با هم بسازیم لذا نه به جمهوری اسلامی. چه اشکالی دارد کسانی که میآیند اینجا نه میگویند بر زبانشان جاری شود که این نه برای این است که ما فردا میخواهیم ایران عزیزمان را بسازیم، میخواهیم این هشتاد و سه چهار میلیون را حرکت دهیم به سمت یک سازندگی. امروزه مطمئن هستیم با یک نسل کار صادقانه و درست و یک سازماندهی اساسی که با فرهنگ ما تطبیق داشته باشد ما میتوانیم به یک سازندگی مناسب برسیم. بنگلادش امروزه به رشد هفت درصدی رسیده است. ببینید چه کردهاند. هند, هر هفت سال صد میلیون نفر را از زیر خط فقر بیرون میآورد
ما امکانات بسیار زیادی داریم . من بارها و بارها راجع به امکانات فرهنگی، زبانی، سوق الجیشی-مرکز ارتباط سه قاره - امکانات طبیعی، ذخایر معدنی و وجود فرهنگ امکانات ارتباطی با همسایگانمان سخن گفته ام. خوشبختانه ما در دور تا دور ایران عزیز امکان داریم که از عزیزانی که زبان مشترکشان پارسی است و زبان مادریشان غیر فارسی، از این عزیزان سود بجوییم. نعمت بزرگی در اینجا است که این عزیزان به نمایندگان ما، وکلای ما، برای ارتباط حتی ارتباط تجاری با آن طرف مرز, تبدیل شوند. ببینید که در چه حد ما در واقع این امکان بزرگ را تا به حال ندیده گرفتیم. تا کنون فشار آورده ایم که از مرکز همه چیز را کنترل کنیم. به جایی نمیرسیم ولی به جایی خواهیم رسید اگر ما این را بپذیریم که زبان مادری و فرهنگ مادری قابل احترام است، زبان مشترک هم که فارسی است قابل احترام است. ما را به دور هم جمع میکند و به ما قدرت میدهد. این نمونهای بود، کاری بود، حرکتی بود که پیشنهاد کردم برای همان سازندگی ایران عزیز. یعنی با یک حرکت مثبت ما نیازمند این هستیم که سرمان را زیر بیندازیم و بسازیم و کار کنیم. نمیدانم شما در عرض چهل پنجاه سال اخیر اگر در اروپا بودید تا در همین چند وقتی پیش، ژاپنیهای که میآمدند اولاً خیلی کم میآمدند. وقتی هم که میآمدند مرتب عکس میگرفتند و وقتی از آنها پرسیده میشد که چرا شما انقدر عکس میگیرید، میگفتند در سال ما سه روز مرخصی داریم. عکس میگیریم که بعد فرصت داریم دقیق به آنها نگاه کنیم. این یک حالت طنز گونه هم دارد ولی واقعیت این است که تعداد روزهای تعطیل خیلی خیلی کم است در ژاپن.
میدانید یک نسل در 1945 انتهای جنگ دوم جهانی چه کشوری را به ارث بردند، چه سرزمینی را به ارث بردند و چگونه از 1946 شروع کردند خودشان را زیر سؤال بردند و توانستند در واقع در فاصله سی سال، چهل سال اقتصاد دوم دنیا شوند. حالا هم از نظر وضع اقتصادی بسیار وضع مناسب و مستقلی دارند. این برای ما هم امکان دارد. ما میتوانیم بگوییم سازندگی ایران عزیز بر اساس آنچه که هست: فرهنگ ما و اقلیمهای ما , بر روی این گفته سوار شویم و به سمت سازندگی برویم. سازندگی دیگر جهانبینی نمیخواهد، سازندگی چند شاخص روشن دار. خودمان را زیاد نپیچانیم. مفهوم سازندگی روشن است، شاخصهای آن هم روشن اند. یک سری شاخصهایی که به رفاه فردی و رفاه اجتماعی برمیگردند. اینها هم روشن هستند. حداقل شاخصهای رشد در سازمان ملل تعریف شده است. اوایل هزاره سوم به نام شاخصهای هزاره سوم معروف شده اند. اینها را بگذاریم جلویمان شروع به سازندگی کنیم. بسازیم و طبیعتاً کسانی که علاقمند به دفاع از حق نیروی کار هستند آنها طبیعتاً باید این کار را بکنند. وظیفهی آنها هست. خیلی هم مناسب است. با آنها بیاییم در راه دفاع از نیروی کار. خود نیروی کار وقتی که شاد باشد، سرحال باشد، خوشحال باشد، حرکت سازندگی بهتر صورت میگیرد. از طرفی در نه به جنگ همه میتوانند توافق کنند.
اگر بگوییم که اسلام باید برچیده شود، شیعهی 12 امامی باید برچیده شود، این درخواست عملی نیست، نمیشود. حداقل در یک نسل در طول 30 سال نمیشود این کار را انجام داد. شمایی که به این مسئله علاقمند هستید بیایید در سازندگی ایران عزیز شرکت کنید و روی قسمت علمی آن فشار بیاورید. هر چه علم جلو برود بخش خرافات آن کمتر میشود. بیایید با هم بگوییم که در ده سال یا در بیست سال تعداد افرادی که زیر دیپلم یا متوسطه هستند اینها را میرسانیم به زیر 10 درصد. این شاخص خیلی خوبی است. تلاش میکنیم آنها را به علم آشنا کنیم، به دانش آشنا کنیم، به روابط علت و معلولی آشنا کنیم. جامعه از خرافات بیرون میآید. بعد با بیرون آوردن هموطنان عزیز از خرافات و دیدن اینکه ایران دارد ساخته میشود، برای بیست میلیونی که در حلبیآباد هستند خانه بسازیم، شهر بسازیم، شهرک بسازیم. همین کاری که همه جای دنیا کردند و میکنند. واقعاً نمونهی بنگلادش نمونهی عجیب و غریبی است. اگر خاطرتان باشد هر از چند سال، سیلهایی میآمدند که نصف بنگلادش را آب فرا میگرفت. فقر بیداد میکرد. ما خوشبختانه شرایط فوق العاده جالب و یگانه و یکتایی داریم. تنها شرطش این است که یکبار برای همیشه دور هم جمع شویم و مسئلهی سازندگی را مطرح کنیم. یک مقدار آن مطلوب گرایی، ایدهآلهای مطلق را آرام کنیم بعد مملکت را بسازیم. در مسیر سازندگی بیفتیم. بعد هر کسی به هر نوع جهانبینیای که اعتقاد دارد جهانبینی خودش را منتشر کند و آموزش بدهد. خیلی هم خوب است. کثرت پیدا میشود. کثرت هم برای مردم سالاری عالی است. ولی در سازندگی ما احتیاج به جامعهی مدنی داریم، نهاد جامعهی مدنی داریم. آن وقت است که از جامعهی مدنی به دموکراسی میتوانیم برسیم. یعنی نمیشود دموکراسی خواست و جامعهی مدنی و سازندگی نداشت. روی فقر که نمیشود دموکراسی بنیان گذاشت. روی نداشتن که دموکراسی نمیشود بنیان گذاشت. نداشتن که نمیتواند جامعهی مدنی و نهاد جامعهی مدنی به وجود بیاورد.
روی داشتن است که این مطلب ها میتوانند سوار شوند. اول باید دنبال داشتن برویم، ساختن، سازندگی. برویم به دنبال آنچه که دلمان را جلا می دهد. تصویرهای زیبای سازندگی آینده را جلو میآورد که نقش مواد مخدر تا این حد ما را تخریب نکند، که نقش در واقع افسوس و خستگی و نادانی و افسردگی مزمن ما را دچار نکند. که راه بیفتیم برویم به سمت جلو.
بله. آری به این. چون آری به این سازندگی در 40 سال گذشته رخ نداده است، می گوییم : نه به جمهوری اسلامی. پس اینجا نهای است که جهتدار است. نهای نیست که روی هوا باشد. بگوییم نه ما براندازیم و بعد میبینیم چکار کنیم. چرا از حالا با مثبت به جلو نرویم، چرا با امید به جلو نرویم، چرا با نمونههایی که امید زا هستند به جلو نرویم. بیاییم برای مردم و خودمان روشن کنیم سازندگی چیست؟ چگونه بسازیم؟ با شرایط فرهنگی و اقلیمی خودمان آری: استراتژی سیاسی توسعهی پایدار و فرهنگ محور و اقلیمنگر. این آری به شکل طبیعی خود در پیرویش نه به جمهوری اسلامی بیرون میآید. آن را هم میتوانیم بگوییم دوست داریم ولی با آری شروع کنیم. بحث من این است تا توجهی بدهم، یک بازنگریای در این مسئله انجام دهیم که همگان بیایند داخل و بدانند برای چه میخواهند بگویند نه.
در همین روشنی است که با هم در مورد سازندگی ایران عزیز سخن خواهیم گفت و چون سخن میگوییم به دنبال راه حل هستیم و چون به دنبال راه حل هستیم در ذهن ما زنده است.
نوروز از آن انقلابیون است، مریم سلطانی
سمفونی پر شور مشروطه ی نوین! هوشنگ اسدی