ایندیپندنت فارسی
پانته آ بهرامی
دورنگی، دو رویی و دو چهره زیستن، ویژگیهایی است که بخش بزرگی از جامعه ایران را به ویژه پس از انقلاب ۵۷، به شدت به خود درگیر کرده است. جامعهای که کودکان آن در نهانخانه والدینشان مشروب مینوشند و نماز نمیخوانند و سوروساتشان برپا است و در مدرسه میگویند که ما درمنزل مشروب نداریم و همه نماز میخوانند و از تلویزیون ماهوارهای خبری نیست. در چنین جامعهای، ستاره مجری «محبوب» تلویزیونیاش، آزاده نامداری (۱۴۰۰-۱۳۶۳) که کاملا محجبه و با چادر مشکی ظاهرمیشد تا تبلیغ حکومت تمامیتخواه (تمامیتخواه) را کمال بخشد، عملا بهعنوان مهرهای در خدمت سازمان صداوسیما قرار داشت.
هانا آرنت (۱۹۷۵-۱۹۰۶)، نظریهپرداز سیاسی آلمانی، چند الگو را در میان فرمانبرداران دولت نازی کشف کرد. یکی از آنها، «مهره یک سازمان» بود. الگوی کسانی که خود را پیچ و مهره یک سازمان میدانستند و مطیع اوامر مافوق بودند... آنها خود را تنها مسئول خانواده خودشان میدانند... حاکم شدن امر خصوصی بر امر عمومی به فرد اجازه میداد تا از قید مسئولیت شخصی اعمال خود یکسره آزاد باشد... همه آن دیگرانی که دستی در امور دولتی داشتند در واقع مهره بودند. آیا به این معنا است که هیچکس دیگری جز پیشوا را نمیتوان دارای مسئولیت شخصی دانست؟
اما نقش زنی که در جامعه ایران در خدمت نظام اسلامی قرار گرفته، بسیار پیچیدهتر از این است. نامداری هرچند در مقابل حقوق خرد شده زنان بسیاری در جمهوری اسلامی سکوت کرد اما در سال ۱۳۹۲، چند ماه پس از ازدواج عاشقانه خود با فرزاد حسنی، مجری تلویزیونی بازهم «محبوب»، چهره شکسته، کتکخورده و کبود خود را دراینستاگرام به نمایش گذاشت. او در اینجا از نقش صرفا قربانی خارج شد؛ سکوت نکرد، طلاق گرفت و با این حرکات، نوعی کنشگری و ایجاد تَرَک در خانواده مقدس مردسالار و خشن در دل حکومت اسلامی را به فضای مجازی پرتاب کرد؛ هرچند همسرش عکس چهره کبود را تکذیب کرد!
در سال ۱۳۹۶، انتشار عکسهایی که او را بدون حجاب و آبجو به دست، در فضای عمومی کشور سوئیس نشان میداد، به چهره و حرفه او که به شدت با چادر سیاه، حجاب برتر را تبلیغ میکرد، ضربهای کاری وارد آورد.
این نمایش دورنگی، دوگانگی و دو چهرهای، داد و خشم دنبالکنندگان و منتقدان در اینستاگرام را درآورد. با این حال، او دوباره در ویدیویی، پریشان و دلشکسته، بازهم با «حجاب برتر» ظاهر شد و ناشر تصاویر «دورویی» خود را مورد خطاب و عتاب قرار دارد که چرا به حریم خصوصی او خدشه وارد کرده است!
حالا دیگر چسباندن خردهشیشههای گوی طلایی شهرت و محبوبیت که رنگ باخته بود، ممکن نبود اما ماجرا خاتمه نیافت. سازمان صداوسیما، بازوی تبلیغاتی جمهوری اسلامی، که از سیمای زیبای او و بدن پیچیده شده در حجاب سیاه و برترش به مدت ۱۶ سال استفاده (بخوانید سوءاستفاده) کرده بود، حالا با افشای این دورویی که خود حکومت از بانیان و مبلغان آن است، بلافاصله مهره خود را به تمامی زیر پا خرد کرد.
نامداری پس از ۱۶ سال فعالیت در صداوسیما، کنار گذاشته و به فعالیتهای تلویزیونی او به کلی پایان داده شد.
او یک سال و اندی پس از انتشار خبر طلاقش، در سال ۹۴ با گذاشتن عکس یک دستهگل در اینستاگرام، ازدواج دوم خود با سجاد عبادی، از افراد نزدیک به هرم قدرت و با دو شغل رانتی را علنی کرد.
در نوروز ۱۴۰۰ او برای آخرین بار و این بار بدون چادر سیاه، با لباس رنگی و روسری و با دخترش گندم، در ویدیویی سال جدید را تبریک گفت و روز پنجم فروردین، جسد بیجان او همراه با قرصهای ضدافسردگی، در آپارتمانش یافت شد.
آرنت در مورد کسانی که حاضر به همکاری با ستمگران نشدند میگوید که پیششرط این نوع داوری، هوشمندی بسیار پیشرفته با کسب کمالات در موضوعات اخلاقی نیست، بلکه تمایل به یکرنگی با خویشتن است. رابطه با خود، یعنی پرداختن به آن گفتوگوی خاموش میان خود و خویشتن که از زمان سقراط و افلاطون آن را «اندیشیدن» نامیدهاند.
این که این ستاره سابق به دلیل افسردگی قرصهای ضدافسردگی استفاده میکرد، اکنون روشن شده است ولی این که او به گفتوگویی میان خود و خویشتن رسیده باشد، بر ما روشن نیست. آزاده نامداری تنها ستاره «بداقبالی» نیست که از نظام تبلیغاتی و فرهنگی کشور به بیرون پرتاب و زیر پا، له و دچار افسردگی شده است؛ اما چون با حجاب سیاه و برتر خود، یک نظام تمامیتخواه را تبلیغ میکرد، واکاوی پرونده او برای کسانی که با کار در نظام به مسئولیت شخصی خود هرگز نمیاندیشند، واجب است.
حریم خصوصی و شبکههای اجتماعی
در برخی از کشورهای غربی از جمله آلمان، اگر شما عکسی بگیرید که افراد ناشناس در آن هستند، نمیتوانید آن را منتشر کنید، زیرا تجاوز به حریم خصوصی آن افراد به حساب میآید، اما انتشار عکس ستارههای معروف در فضای عمومی جرم نیست.
کاوه راد، وکیل دادگستری، در اینستاگرام خود نوشته است: «چهره عمومی به واسطه عمومی بودنش، منافعی را کسب کرده، شهرت، ثروت و قدرت به چنگ آورده است و درغیاب روشنفکران، بر صندلی کنشگری اجتماعی نشسته است و نظام ارزشی اخلاقی را جهت میدهد. حداقلش آن است در مقابل این میزان از امتیازات و مواهب، پذیرش رصد شدن و زندگی در خانهای با دیوارهای شیشه را داشته باشد.»
در دنیای امروز ما، شبکههای اجتماعی، هم ستارگان را درمعرض دید عموم قرار میدهد و هم قدرت افشای آنان را دارد. نوشیدن مشروب در پارکی در سوئیس نه برای آزاده نامداری و نه هیچ کس دیگری جرم و عملی قبیح نیست. مشکل آنجا آغاز میشود که در چالش با ارزشهای یک نظام تمامیتخواه و مذهبی که مهرههایش مجبور به تابعیت از آن هستند، قرار میگیرد.
در اینستاگرام فرد آن خودی از خویشتن را به نمایش میگذارد که با ارزشهایی که در تطابق با ارکان قدرت است منطبق باشد؛ حتی اگر این خود، واقعی نباشد و نقابی آن را پوشانده باشد. در دنیای مجازی، دیالوگی اتفاق نمیافتد؛ فرد، چهره تحریفشده، شاد و خوشبختی از خود به نمایش میگذارد و دنبالکنندگان محروم، مسحور این زیبایی و خوشبختی هستند و در رسیدن به این آرزو، به تداوم دیده شدن صورت تحریفشده فرد، یاری میرسانند.
سرگردان میان زن مدرن و سنتی
آزاده نامداری فوقلیسانس روانشناسی خانواده درمانی بود. او در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمد. از سن ۱۷ سالگی فعالیت خود را در شبکه زاگرس کرمانشاه که زادگاهش هم بود آغاز کرد؛ همه مشخصات یک زندگی مدرن. اما او بین سنت و مدرنیته سرگردان بود. خودش در مصاحبهای در پیوند با علنی نکردن خبر طلاقش میگوید: «من یک زن کاملا سنتی ایرانی هستم و در مرام و ادبیات خود و خانوادهام نیست که بروم جار بزنم من جدا شدهام.»
اما او عملا خلاف این ادعا را ثابت کرد. اقدام به انتشار چهره کتک خورده در فضای مجازی از یک زن سنتی برنمیآید؛ هرچند آن را به فاصله کوتاهی حذف کرد. او زیر عکس صورت کبودش نوشته بود: «...این عکس تلخه... برای هوادارانی میگم که از ایشون بت ساختند، بتی که به هیچ مسلکی پایبند نیست... آقای حسنی! میدونم دهنت باز میشه به هر تهمتی اما من واگذارت میکنم به خدا... امروز به لطف دروغگویی ایشون، مستند من پخش نشد.»
این که نامداری کتک خوردنش را پنهان نکرد و به نهاد خانواده مقدس تلنگر زد و به بتشکنی در پیوند با همسر سابق پرداخت، چهره زن مدرن وی را به نمایش میگذارد، اما او دوباره به پوشش سنت میرود؛ آنجا که شکایت نمیکند و عدالت را به خدا میسپارد. هنوز به آسمان نظر دارد و عدالت را نه در دست انسان بلکه در دستان آسمان میجوید. انسان مدرن فاعلیت دارد و دیگر به توهماتی مثل این که چیزی خارج از اراده انسان امکانپذیر است باور ندارد.
وقتی مینویسد: «من واگذارت میکنم به خدا» هنوز در بین دستان سنت و دین گیر کرده است و اراده آسمان را به جای اراده خود و جامعه، بهعنوان فاعل، میپذیرد. بیدلیل نیست که کارل هاینریش مارکس، فیلسوف آلمانی (۱۸۸۳-۱۸۱۸) شرط نقد جامعه را نقد دین میداند. جامعهای که فاعل نباشد و نقد دین نکند، در جا خواهد زد و نمیتواند شرایط خود را متحول کند.
حتی پوشش نامداری هم تناقض بین سنت و مدرنیته را با خود حمل میکند: از یک سو پوشش رویی، چادر مشکی است و از سوی دیگر پوشش زیر چادر، روسری با رنگهای شاد است و حتی با شلوار جین هم ظاهر میشود. برای زنی که در دهه سوم زندگی خود به سر میبرد و در دنیایی که با تکنولوژی به راحتی میتواند به مد لباس جهانی وصل شود، با مد پیش رفتن طبیعی است. این ریزبینی تا آنجا پیش میرود که رنگ روسری عروس با پیراهن داماد و لباس زیر چادر عروس، با کت داماد همرنگ است. این پوشش با این که با توجه به چادر مشکی، سنتی مینماید ولی در بنمایه خود رگههای مد مدرن را دارد و با ارزشهای تعریف شده و تبلیغ شده حکومت تمامیتخواه مذهبی-اسلامی در تضاد است.
او وقتی در معرض فضای آزاد سوئیس قرار گرفت، مثل هر انسان آزادی بدون حجاب ظاهر شد اما وقتی عکسهای بیحجابش منتشر شد، نتوانست مثل یک انسان مدرن پوشش آزاد را حق خود بداند و از آن دفاع کند و چون نمیتوانست از امکانات رانتخواری چشمپوشی کند، دوباره در پیکری پوشیده از سیاهی ظاهر شد.
این سرگردانی بین سنت و مدرنیته، تنها مختص او نیست. آنا هارنت معتقد است وقتی یک نظام سیاسی را وصف میکنیم، ناچار از تمامی اشخاصی سخن میگوییم که به صورت پیچ و مهره در خدمت این نظام بودهاند. هر مهره، بدون نیاز به تغییر، باید قابل تعویض باشد. با این دیدگاه، این پرسشها مطرح است که آیا مهرههای حکومت، قدرت انتخاب همکاری نکردن دارند؟ آیا به مسئولیت شخصی خویش میاندیشند؟ آیا در آینده پاسخگوی همکاری با جنایات حکومت تمامیتخواه مذهبی و یا سکوت همراه با همکاری خواهند بود؟