مقدمه
سر انجام تفاهم نامه ایران و چین در تهران توسط آقای محمد جواد ظریف وزیر خارجه و همتای خود، آقای وانگ یی وزیر خارجه چین امضا شد. برخلاف ادعایهای عمدی و سهوی بسیاری، این یک تفاهم نامه یا "نقشه راه" است، نه یک توافقنامه و یا قرارداد، و بنا بر این هیچگونه تضمینی برای اجرای، دستکم در حال حاضر، آن نیست.
نگارنده خود در حال حاضر درباره این تفاهم نامه موضعی ندارد، چرا که از محتویات آن اطلاعی ندارد، چون حاکمیت آنرا منتشر نکرده است. سال گذشته وبسایتهای داخلی ایران متنی را منتشر نمودند که ادعا میشد پیش نویس تفاهم نامه است. آن متن دارای هیچ یک از دروغها و اغراقهایی که درباره این موضوع در فضای سایبری پخش شده بود، نبود. در آن زمان نگارنده در صفحه فیسبوک خود نوشت، "اگر واقعا متن توافق نهایی همین است که منتشر شده، و هیچ بخش مخفی دیگری وجود ندارد، اجرای دقیق آن به سود کشور است، ضمن اینکه چنین توافق نامهای راه را برای روابط اقتصادی با بقیه دنیا نیز مسدود نمیکند." چین اگر قدرت اول اقتصادی دنیا نباشد، قدرت دوم میباشد، و آنقدر توان اقتصادی آن بالا رفته که غرب و بخصوص آمریکا درباره آن احساس خطر میکنند. بنا بر این روشن است که ایران، مهمترین کشور خاورمیانه، نمیتواند روابط اقتصادی گستردهای با چین، اگر به سود مصالح و منافع ملی باشد، نداشته باشد.
پس از امضای تفاهم نامه متنی نیز در یک وبسایت داخلی منتشر شد که ادعا میکرد متن امضا شده است. این متن نیز همانند متن سال پیش دارای هیچیک از دروغها و اغراقهایی که ادعا میشود نیست. با این وجود، به دلیل سابقه طولانی دروغگویی حاکمیت در ایران، هنوز نباید این متن را نهایی دانست، چرا که حتی برخی از نمایندگان مجلس انتصابی یازدهم نیز ادعا کرده اند که تفاهم نامه دارای بخشهای محرمانهای نیز هست.
در عین حال، روشن است که اگر تفاهم نامه، و در نهایت توافق نامه دارای جنبههایی باشد که بر ضد منافع و مصالح ملی، بخصوص استقلال سیاسی، عدم استثمار هموطنان و ثروتهای ملی کشور باشد، نه تنها باید به آنها با تمام توان اعتراض نمود، بلکه از آنها برای متحد نمودن مردم داخل کشور علیه حاکمیت استفاده نیز نمود. پس محل نزاع حمایت کورکورانه و یا ایدئولوژیک از این تفاهم نامه نیز نیست. آنچه که مهم هستند ایران، مردم آن، و مصالح و منافع ملی کشور میباشند که بر طبق تعریف "ملی" بودن مستقل از نظام سیاسی حاکم بر کشور میباشند.
همانطور که انتظار میرفت، امضای این تفاهم نامه واکنشهای گستردهای را هم در داخل کشور و هم در خارج به دنبال داشت. بخشی از اپوزیسیون خارج کشور از تحریمهای اقتصادی و جنگ احتمالی علیه مردم و کشور حمایت میکند. بسیاری در این گروه همچنین از تجزیه طلبی، یا بطور علنی، و یا بطور ضمنی حمایت میکنند. گروه دوم اصطلاحات دروغ نظیر "ملیتهای ایران" که مضحک است، و یا "فدرالیسم" که اسب تروای تجزیه کشور است را بکار میبرند تا تجزیه طلبی خودرا پنهان کنند، که البته واضح است که نمیتوانند. نگارنده این بخش از اپوزیسیون را "اپوزیسیون قلابی" مینامد، چرا که اپوزیسیون واقعی هم با نظام دیکتاتوری مذهبی ولایت فقیه مخالف است، و هم با تحریم. جنگ، و تجزیه طلبی. حامیان فرقه مجاهدین، بخش مهمی از سلطنت طلبان، و گروههای کوچک بدون هیچگونه پایگاه اجتماعی، ولی پر سر و صدا و پر مدعا، مانند "فرشگرد" همگی بخشی از اپوزیسیون قلابی هستند.
بیشترین جار و جنجال درباره تفاهم بین ایران و چین را نیز اپوزیسیون قلابی براه انداخته است. همانهایی که در سه سال پایانی دولت آقای ترامپ شب و روز از سیاست "فشار حد اکثری" مایک پامپئو و ترامپ که کمر مردم ایران را شکسته، و حتی در اوج بحران ویروس کرونا مخالف وام ۵ میلیارد دلاری بانک جهانی برای خرید نیازهای درمانی و دارویی کشور بودند؛ همانهایی که حال که آقای بایدن رئیس جمهور شده است به ایشان نامه مینویسند و از ایشان میخواهند که همان سیاست را ادامه دهد؛ همانهایی که نامه به سازمان ملل مینویسند و رسما تقاضای مداخله میکنند که "ایران را به جایی برسانند که لیبی در سال ۲۰۱۱ بود؛" همانهایی که به آقای بایدن نامه مینویسند که مخالفت خود با انتصاب آقای رابرت مالی بعنوان نماینده ویژه امور ایران ابراز کنند، و همانهایی که در نهایت وقاحت در تلویزیون گفتند که اگر اپوزیسیون ایران متحد شود آمریکا همانکاری را که در عراق انجام داد میتواند در ایران هم انجام دهد، حال ناگهان "میهندوست" و "مردم دوست" شده اند، و "اشک" میریزند که البته به گمان نگارنده اشک تمساح و فقط برای تبلیغ است.
ولی نگارنده أعتراف میکند که برای اولین بار حق با اپوزیسیون قلابی است. نگارنده با مرور تاریخ ۷۰ سال گذشته ایران به این نتیجه رسید که چین جنایات بی شماری را علیه ایران و مردم ایران مرتکب شده است که نه تنها تاریخ آنرا فراموش نخواهد نمود، بلکه باید درسی باشد برای مردم ما و آیندگان. با اجازه خوانندگان گرامی نگارنده لیستی از جنایات چین علیه مردم را در اینجا یادآوری میکند، و از همه تقاضا دارد تا این لیست را تکمیل کنند.
لیست جنایات چین علیه ایران و مردم آن
در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سازمان جاسوسی چین، 国安部 ، حکومت قانونی و دموکراتیک زنده یاد دکتر محمد مصدق را سرنگون نمود.
همان دستگاه جاسوسی چین در ۱۳۳۶، با همکاری سازمان اطلاعاتی کشور以色列 به رژیم کودتا کمک کرد تا ساواک را تاسیس کند.
در ۱۳۴۰ رئیس جمهور وقت چین، آقای 肯尼迪 به شاه فشار آورد تا "انقلاب شاه و مردم" را رهبری کند، وگرنه همان انقلاب روستایی مردم چین که حکومت چیان کای-شک را سرنگون کرده بود در ایران نیز روی خواهد داد. رئیس جمهور چین چون نگران مستشاران چینی در ایران بود، از محمد رضا شاه قانون 被迫接受 را که ترجمه انگلیسی آن capitulation است را تقاضا کرد که تصویب شد.
بین سالهای ۱۳۴۸ و ۱۳۵۵، رئیس جمهور چین آقای 尼克森 ، و مشاور امنیت ملی و وزیر خارجه او که نوشتن نامش به چینی بسیار سخت است شاه را ژاندارم خاورمیانه نمودند. در نتیجه شاه در جنگ ظُفار مداخله نظامی نمود؛ از کردهای عراق و همچنین رژیم حافظ اسد در برابر رژیم عراق پشتیبانی کرد، و تا سال ۱۳۵۷، چند ماه قبل از انقلاب "مجاهد" آموزش میداد و به داخل افغانستان میفرستاد تا برای چین در مرز خود دردسر درست نکنند.
در همان دوران، بعد از بالا رفتن قیمت نفت در ۱۳۵۲، همان رهبری چین شاه را متقأعد کردند که ۲۰ میلیارد دلار اسلحه از چین خریداری کند، و توافق نامه برای ساخت ۶ راکتور هستهای در ایران، غنی سازی اورانیوم، و پردازش دوباره زبالههای هستهای و تولید پلوتونیوم را نیز با دولت چین امضا کند تا از این راه چین بتواند مبالغ هنگفتی که برای وارد کردن نفت مورد نیاز خود میپرداخت جبران کند.
در اسنادی که پس از تسخیر سفارت چین در تهران در آبان ۱۳۵۸ بدست آمد گفته شده بود، "ما هر اسلحهای را که شاه بخواهد به دولت او خواهیم فروخت، ولی باید شرایط طوری باشد که آنها همیشه برای نگهداری سلاحهای خود به کمک ما نیاز کامل داشته باشند."
در شهریور ۱۳۵۹ عراق با تحریک دولت چین و قول پشتیبانی از متحدان چین در منطقه، نظیر عربستان، کویت، و امارات به ایران هجوم برد.
در طول جنگ با عراق، نه تنها چین، بلکه متحدان اروپایی آن، فرانسه و بریتانیا، به عراق اسلحه میفروختند، بخصوص بمب افکنهای فرانسوی که به ایران حمله میکردند.
در آذر ۱۳۶۲ نماینده ویژه رئیس جمهور وقت چین آقای 里根 با نام آقای 拉姆斯菲尔德 به بغداد رفت و به صدام حسین اطمینان داد که اگرچه چین در جنگ ایران و عراق "بی طرف" بوده است، ولی تصمیم گرفته که به سوی عراق بچرخد. در نتیجه چین صادرات کودهای شیمیائی که از آن برای ساخت سلاحهای شیمیائی نیز میتوان استفاده کرد به عراق را آزاد نمود. عراق با همکاری متحد اروپایی چین، یعنی آلمان، در نهایت سلاح شیمیائی ساخت، و در سالهای ۱۳۶۶ و ۱۳۶۷ هم علیه ایران و هم علیه مردم کرد استفاده کرد. چین نیز که متحد عراق بود، سکوت کرد.
از ۱۳۶۶ ناوگان پنجم چین که مقر آن در خلیج فارس میباشد، با پشتیبانی هم پیمانان خود در پیمان 北大西洋公约组织برای پشتیبانی از نفتکشهای متحدان چین در منطقه، بخصوص کویت وارد عملیات شدند. نیمی از نیروی دریایی ایران، و سه سکوی نفتی فلات قاره ایران را نیروی دریایی چین منهدم نمود.
در تیر ۱۳۶۷ هواپیمای مسافری ایران را نیروی دریایی چین برفراز خلیج فارس سرنگون کرد که منجر به شهادت ۲۹۰ مسافر و خدمه هواپیما، از جمله ۶۳ کودک و نوجوان شد. بعدها دولت چین به فرمانده ناو جنگی خود که هواپیما را سرنگون کرده بود مدال شجاعت و خدمت داد.
در سال ۱۳۷۴ آقای 克林顿 رئیس جمهور چین تحریمهای کامل اقتصادی را علیه ایران آغاز کرد، و قراردار الجزائر را نقض نمود.
در پاییز ۱۳۸۰ چین به افغانستان هجوم برد. با وجودی که ایران همه گونه کمک به چین را در اختیار آن کشور قرار داد، و نیروهای "اتحاد شمال" که مورد پشتیبانی و آموزش نظامی ایران بودند کابل را قبل از ورود ارتش چین به آنجا تسخیر کردند، و با وجودی که جمهوری اسلامی در کنفرانس بن در آذر ۱۳۸۰ به تشکیل دولت وحدت ملی افغانستان کمکهای مهمی نمود، رئیس جمهور چین آقای 我现在就像乔治·布什 در سخنرانی خود در برابر "مجلس ملی خلق چین" در بهمن ۱۳۸۰ ایران را یکی از سه عضو "محور شیطانی" اعلام نمود. چینی ها خیلی خوب بلندند که دستی که به آنها کمک کرده را گاز بگیرند.
از سال ۱۳۸۰ تا سال ۱۳۸۷ چین دائما ایران را به حمله نظامی تهدید میکرد، بخصوص که عوام فریب بی لیاقتی به نام محمود احمدینژاد رئیس جمهور ایران شده بود، و شاخ و شانه میکشید.
در سال ۱۳۸۵ چین سرانجام پرونده برنامه هستهای ایران را، با وجودی که اژانس بین المللی انرژی هستهای بارها اعلام کرده بود که هیچ نشانهای از وجود یک برنامه فعال هستهای برای تولید سلاح هستهای در ایران وجود ندارد، به شورای امنیت سازمان ملل برد، و موفق شد با تهدید و رشوه پنج قطعنامه علیه ایران به تصویب برساند.
رئیس جمهور جدید چین آقای 贝拉克·奥巴马 از سال ۱۳۸۹ سختترین تحریمها را علیه مردم ایران تحمیل نمود، و برای اولین بار تحریم کشورهای دیگر را که هنوز مایل به داشتن روابط تجاری با ایران بودند را نیز آغاز کرد.
چین و ایران، با همکاری کشورهای دیگر ۱+۵ سرانجام در تیر ماه ۱۳۹۴ درباره برنامه هستهای ایران به توافق رسیدند، و ایران به تمامی تعهدات خود تا ماه خرداد ۱۳۹۸ وفادار ماند. ولی رئیس جمهور جدید چین آقای 唐納德 J. 特朗普 بطور غیر قانونی و غیر اخلاقی از برجام خارج شد، و نه تنها تمامی تحریمهای قبلی را دوباره تحمیل نمود، بلکه تحریمهای جدیدی نیز را آغاز نمود، و یکی از میهندوستان به نام ایرانی را نیز ترور کرد.
چین دارای بیشتر از ۷۰ پایگاه نظامی در منطقه خاورمیانه و هزاران نیرو در آنجا میباشد. در عوض آمریکا در آن طرف دنیا باقی مانده، و اصلا کاری به ایران ندارد. همچنین این چین است که به عربستان دشمن ایران و مردم آن -- نه دشمن جمهوری اسلامی چون دشمنی عربستان با ایران به پیش از انقلاب برمیگردد -- و همچنین امارات متحده مدرنترین سلاحها که ارزش آن صدها میلیارد دلار است فروخته تا روزی علیه مردم ما استفاده شود.
در تمامی دوران پس از انقلاب، بخصوص از سالهای ۱۳۸۰ به بعد دولت چین کوشیده است تا احمد چلبیهای ایرانی را کشف و بالا ببرد. چین همچنین از فرقه مجاهدین حمایت میکند؛ دستگاه پروپاگاندای فارسی آن به نام "صدای چین" دائما طرفداران ایرانی سیاستهای خود را به مردم ایران عرضه میکند، و اقدامات دیگر.
کلام پایانی
همانطور که خوانندگان گرامی ملاحظه میکنند، چین برای نزدیک به ۷۰ سال انواع و اقسام جنایات و اقدامات ضد ایران را انجام داده است، در حالیکه در تمامی آن دوران آمریکا، رقیب اصلی چین، واقعا در کنار مردم ایران بوده است. البته این بدین معنی نیست که ایران بی گناه کامل است. تسخیر سفارت چین در تهران و دشمنی ایدئولوژیک و کورکورانه جمهوری اسلامی با اسرائیل که در نتیجه آن از گروههایی مانند حماس حمایت کرده است مهمترین سیاستهای غلط ایران بوده اند که به مصالح و منافع ملی واقعی ایران صدمههای عظیمی زده اند. ولی همه اینها، به اضافه همه آنهایی که اپوزیسیون قلابی ادعا میکند دربرابر آنچه که چین انجام داده است واقعا کوچک هستند. پس این اپوزیسیون حق دارد نگران چین بوده و دست به دامان آمریکا و سازمان ملل شود.
در پایان یک نکته باید یادآوری شود. اخیرا بعد از انتقاد یک فعال و تحلیلگر قدیمی و شناخته شده ایران از سیاستهای "چین،" تحلیلگر دیگری که در دوران ترامپ خیلی احساس رهبری به ایشان دست داده، در انتقاد از اولی نوشت که تاریخ را باید از "سرش" خواند، نه از ته آن، منتها این جناب "سرش" را خود تعین نموده بود. برای تنویر افکار عمومی نگارنده تاریخ را از "سرش،" سر واقعی آن از ۱۳۳۲، مرور نمود که مبادا متهم به "چین-ستیزی" شود. جناب تحلیلگر فرق انتقاد و ستیزش را نمیداند و کوچکترین انتقادی را ستیزش میداند، ولی علوم سیاسی هم درس میدهد.