بابک مجیدی، انصاف نیوز: مسعود پزشکیان نماینده مردم در مجلس میگوید تقوا یعنی باید تصمیم درست گرفته شود و آن تصمیم درست را به درستی اجرا کنید. آنهایی که حرفهای دروغ و غیرکارشناسانه را غالب کردند ظلم کردند و بعد اسم اسلام، دین، اصول و اصلاح روی آن گذاشتند.
پزشکیان که از چند ماه پیش در معرض کاندیداتوری برای انتخابات ریاست جمهوری آتی قرار دارد، هفته گذشته در چندین دیدار با اشخاص و گروهها به تشریح دیدگاه خود دربارهی ادارهی کشور پرداخت از جمله هفتهی گذشته با تعدادی از فعالان سیاسی آذری زبان در تهران دیدار کرد. متن کامل سخنان دکتر پزشکیان در این جلسه در پی میآید:
از لطف و نظر شما و تصوری که از من دارید تشکر میکنم. امیدوارم خداوند کمک کند که همهیما خدمتگزار مردم کشورمان شویم.
یکبار به ژاپن رفتیم. رئیس دانشگاهها بودند و ما را در این تورها بردند. گفتند این ساختمان مشاور انگلیس است و این هم آمریکا. گفتند مشاور فرانسوی این بود و مشاور کانادایی فلان بود. هربار با خودم سوال کردم ژاپن که آنقدر از نظر تکنولوژیک جلو است، مشاور آمریکایی، آلمانی و فرانسوی را برای چه میخواهد؟ بعدا به خودم جواب دادم. بعد که به اعتقاد خودم نگاه میکنم، آن اعتقاد می گوید هرکس با تصور و فکر خودش میخواهد برود، هلاک میشود. این آن چیزی است که ادبیات و نگاه و رفتار ما دارد.
من با هیچکس مسئلهای ندارم. با هیچ حرف درستی هم مسئلهای ندارم. با هر حرف خلافی مسئله دارم. از زبان هرکس که میخواهد بیرون بیاید. یعنی هرکسی بخواهد حرف غیرعلمی و غیرکارشناسی به من بزند، هرکس که میخواهد باشد، نخواهم پذیرفت.
شما اگر راهی بیاورید که ببینید آن راه براساس شواهد، بهتر از این یکی راه است، بنده خواهم پذیرفت. بنده هیچ اجبار و اصراری بر اینکه حتما باید حرف ما را گوش بدهید ندارم و از هیچکس هم حرف اینجوری نمیپذیرم. الا و بلا نمیپذیرم. تو هم نپذیر. مشکلی نیست!
راه است و چاه و دیده بینا و آفتاب / تا آدمی نظر کند به زیر پای خویش
چندین چراغ دارد و بیراه میرود / بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
برود به من چه؟ من میگویم نرو. خب می روی، برو تا هر چه بلاست به سر تو بیاید. پیشنهاد بنده این است، یک تیم درست شود و این حرکت را انجام دهد، همین تیمی که شما درست کردید این کارها را انجام دهید. ولی خب اگر بخواهیم همهی مخاطبان را ببینیم باید همهی طبقات جامعه را ببینیم. دانشجویان، بازاریان، کشاورزان و غیره. هرچقدر بتوانیم عمیقتر، جامعتر و کاملتر ببینیم و با انشراح صدر ببینیم و تنگ نظریها را کنار بگذاریم. فقط گروه من و دستهی من نباشد. برای اینکه ما میخواهیم برای مملکت فکر کنیم نه برای یک گروه و دسته خاص. این گروه و دسته خاص تصورشان این است که میخواهند مملکت را درست کنند. پس همان گروه و دسته باید همهی مملکت را ببیند. همهی جناحها و دستهها، اصولگرا، اصلاح طلب و ضدانقلاب. اگر برنامهای برای ضدانقلاب وجود نداشته باشد و به آن بیتفاوتی کنیم، بدتر میشود. باید کاری کنیم که آنها را هم برگردانیم. آنها را هم به انقلاب خوش بین کنیم. نه اینکه بگوییم پدر ما را درخواهید آورد. من قرار نیست پدر کسی را دربیاورم. این مملکت ما هستیم و باید کاری کنیم که در صلح، امنیت و آرامش در کنار هم زندگی کنیم. این تیم و طبقات درست کنیم. خودمان را نبندیم و بگوییم این است و جز این نمی تواند باشد.
شما خودتان تیم هستید. اجرا کنید. آن چیزی که به ذهنم میرسد این است. من به عنوان یک فرد هر مقامی که امروز نماینده هستم و در آینده رئیس جمهور شوم، داشته باشم و نداشته باشم، همین هستم که هستم. مطمئن باشید پست، مقام و جایگاه من در رفتار من نسبت به آدمها تغییری ایجاد نخواهد کرد. کسانی که من را میشناسند میدانند. زمانی که دانشجو بودیم همین بودیم. چه زمانی که رئیس دانشگاه شدیم. چه زمانی که وزیر بودیم. چه زمانی که هیئت علمی شدیم. همان بودیم. هیچ تغییری در رفتار بنده نسبت به اینکه فردا تصور کنم که اگر فلان شدم قیافه بگیرم، من همان آدمی هستم که هستم و این جایگاهی است که بتواند کاری برای مردمش انجام ندهد وگرنه چیزی در آن نیست.
دل آدم برای این است که وقتی ما هستیم چرا باید در مملکت رانت، دزدی، فساد و فقر باشد و ادعا هم بکنیم که ما مسلمان هستیم. گیر از خودمان است. دنبال کی میگردیم؟ من یکبار به دوستان خودم میگفتم. ۳ تا دانشجو در زمان شاه بودیم و همه چیز در دانشگاه را به هم میریختیم. نه پول نه تخصص و نه پشتوانه داشتیم. الان در این مملکت من و دوستم فوق تخصص شدیم. پول، علم و اعتبار داریم و گند زدیم به مملکت. چه اتفاقی افتاد که اینجوری شد؟ آن موقع با ۳ تا آدم این کار را میکردیم. الان اینهمه آدمیم و کلی هم قدرت و پول داریم. مردم از ما ناراضیاند. مشکل من هستم، نه مردم. مقصر من هستم که باعث شدم مردم از من ناراضی باشند. الان اگر راحت به مردم خدمات بدهم، الان میگویم پول نگیرم و خدمت بدهم. همان پولی که بیمه به من میدهد ماهی ۳۰۰-۴۰۰ میلیون کاسبم. بابا بس است لامذهب مگر میخواهی چقدر پول دربیاوری؟ سرت را بینداز پائین و کارت را بکن. تازه اگر کل آن را هم ندهند هیچ اتفاقی نمیافتد. حقوق میگیرم و کفایت هم میکند. دیگران با دومیلیون و سه میلیون پول میگیرند و من حقوقم الان ۲۵ میلیون است. در خواب هم نمیدیدم آنقدر به من پول بدهند! بس است.
این است که باعث میشود مردم از دست ما عصبانی شوند. از اینور ادعا میکنیم و از آن طرف هیچی. به دوستم میگفتم چند به تو بدهم که سرت را بندازی پائین عمل کنی و دیگر حرف نزنی؟ آن موقع به من گفت ۳۰۰ میلیون بده. بندهی خدا بیشتر مردم ۱ میلیون یا ۵۰۰ هزار تومان هم نمیگیرند و زندگی میکنند. تو به من میگویی ۳۰۰ میلیون بده و بعد ادعای انقلابی بودن و ادعای فلان اصل و فلان اصلاح برای من میکنی؟
در این لحظه فردی گفت ۲۵ میلیون درآمد داریم و فقط ۵ میلیون آن سهم ماست که دکتر پزشکیان گفت: «اشکال ندارد. سهم شما باشد ولی در قبال آن سهمی که میگیرید پاسخگو باشید.» نمیشود ما اعتبار بگیریم ولی پاسخگویی نداشته باشیم. شما بگیرید ولی جواب بدهید. اسلام یا باید زکات و خمس بگیرد و یا باید مالیات بگیرد. ما همهاش را می گیریم و هیچکدام هم جوابی نمیدهیم. ما حق نداریم از مردم پول بگیریم و جوابی به آنها ندهیم. از مردم پول میگیریم خب جوابشان را بدهیم.
اگر اینها ما را بپذیرند در ساز و کار قرار میگیریم ولی اگر نپذیرند قرار نمیگیریم. من برای اینکه من را بپذیرند منت هیچ کسی را نخواهم کشید و در مقابل هیچکس سر خم نخواهم کرد. شاید شاخصهای فردی از من بهتر بود به آن رای دادند. خودم را در مقابل هیچکس کوچک نمیکنم. در مقابل هیچ کس، هرکسی میخواهد باشد، همانطور که کسی هم حاضر نیست خودش را در مقابل من کوچک کند. یعنی در حقیقت انسان به عنوان کسی که اشرف مخلوقات است پذیرفتهاند. همان احترامی که برای آقای فلانی قائلم به خودم هم قائل هستم. خودم را هم از ایشان بالاتر نمیدانم.
من در رشتهی خودم یکسری مزیتها دارم، آقای فلانی هم در رشتهی خودش. حاج آقا هم در رشتهی خودش. هرکس جای خودش است. ممکن است آن کارگر پیش خدا ارزشش خیلی بالاتر از من باشد. حالا من تصور میکنم چون جراح قلب هستم، استادم و هزارتا از این لقبها پشت سرم است به جایی رسیدم. نه! ما باید همدیگر را بپذیریم و براساس شواهد و اویدنس باهم کار کنیم. من خودم را عرضه کردم. خواستید رای بدهید و خواستید هم رای ندهید. هیچ ناراحت هم نخواهم شد اگر آنها من را نپذیرند.
قطعا براساس اصولی که خدمت شما عرض کردم، تا آخر همین راه را خواهم رفت. کسانی که من را در تبریز با هرجای دیگر میشناسند، من حرفی نزدم که خلاف آن را عمل کنم. یا حرف نمیزنم و یا آن حرف براساس اعتقاد و باورم است. یعنی باور دارم که این حرف را میزنم. من نمیتوانم مقالاتی را بخوانم که باور ندارم. اگر نوشتهای بدهند و ببینم نمیفهمم، قاطی میکنم. اصلا بلد نیستم حرف بزنم. حرف دلم را میزنم. هر اتفاقی بیافتد همین است. اینطور نیست که چیزی را از کسی پنهان کنم.
مثلا من امروز یک چیزی به شما بگویم و شما را گول بزنم و فردا وقتی خرم از پل رد شد شما را نشناسم. همینی است که هست. فردا هم هرجا که باشم همین هستم. اینکه فردا اگر یک پستی به من دادند قیافهام عوض شود و این آدمها را نشناسم، چنین چیزی را در خوابم هم نمیبینم. من وقتی وزیر بودم اصلاحاتیها در مجلس ششم استیضاحم کردند. حرفشان این بود که باید فلان کس و فلان کس را عوض کنی. نکردم. گفتند استیضاح میکنیم. این دوستی برایم میماند اما پست برایم نمیماند. من دوستم را به خاطر پست نمیفروشم. اصلا پست را نخواستم چه کسی را باید ببینم؟ نمیخواهم و دوستم را نمیفروشم و نامردی نمیکنم.
چیزی که هست این است که به خاطر جایگاه و روندی یک روز یک جور قیافه بگیرم و فردا عوض شوم، نه اینطور نیست. حالا هرکه خوشش میآید با ما دوست شود، ما تا آخر با او دوستیم. هرکس نمیخواهد با ما دوست شود، من با ریا با کسی دوست نمیشوم. آن که دارد با شما صحبت میکند روبرویتان همان است و پشت سرتان هم همان است که میبینید.
من خیلی از آدمهایی بدم میآید که در روی آدم میخندند و پشت سر آدم فحش میدهند. نامرد، صادق باش! اگر خوشت نمیآید بگو خوشم نمیآید کاری ندارد . چرا دروغ میگویی؟ من از هیچکدام از این قانونها و از این چیزها رد نمیشوم. من به احترامهایی هم که سرشان را پایین بندازند ارزش قائل نیستم. فردا نماینده باشم تحویلم نمیگیرند. اصلا از اول نمیآیم که تو تحویلم نگیری. من از راهی میروم که مردم میروند. الان الکی دلم را خوش کنم که تو احترام بگذاری؟ نمیخواهم که احترام بگذاری! همان راهی را میروم که تحویلم نمیگیرند.
سوال من از اصولگرایان این است که آنهایی که از اصولگرایی حرف میزنند کدام اصول است؟ ما یک اصول دین و فروع دین را داریم. من اصول دین را پذیرفتم و برای فروع دین هم هر روز برای آن نماز میخوانم و هر روز برای آن روزه میگیرم. اصلی که شما از آن حرف میزنید بفرمایید چیست؟ از نظر علمی، هدف کلی و اهداف اختصاصی که وجود دارد. بعد یکسری استراژی و تاکتیک و اصول فرعی و اصلی وجود دارد ما از نظر اعتقادی اصل دین داریم فرع دین داریم آن چیزی که شما میگویید چیست؟ بنده با تمام وجود به اصول دین معتقد هستم و فروع دین را با اعتقادات قلبیام اجرا میکنم. من ۱۰۰ بار این موضوع را گفتم کسی که دو روزش با هم برابر باشد زیانکار است.