در حالی که حکومت وطن فروش در محاصرهای از چالشها و بحرانها قرار گرفته است و نشانههای از هم پاشیدگی رژیم بیشتر نمایان میشود، پروژه ماست مالیزاسیون خیزش آبانماه با کاهش تعداد جانباختگان و رفع مسئولیت و تبرئه رهبر حقیر و رژیم منفورش کلید خورده است.
از هفتههای گذشته جنبش براندازی و مبارزات مردم ایران همزمان در دو پهنه، یکی آمارسازی و دیگری تقلیل سازی نشانه رفته است. از یک سو وزارتخانه امور خارجه آمریکا با مشورت ماله کشان بدنام با کاستن از تعداد جانباختگان اعتراضهای سراسری آبان ماه از ۱۵۰۰ به ۳۰۴ تن در گزارش سالانه حقوق بشر خود در پی دلجویی از رژیم برآمده است، بدون ذکر دلایل این کاهش ۸۰ درصدی، از سوی دیگر آدمکشان ولایتمدار با بازی تکراری و از رونق افتاده «من نبودم تو بودی» همراه با سخنان ضد و نقیض در تلاش هستند تا با تقلیل گرایی مسئولیت کشتار مردم بی دفاع در «آبان خونین» را به یکی دو تن کاهش دهند.
اگر آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا و وزارتخانهاش با چنین گزارشی بیشتر به مصلحتهای سیاسی و سوداگری اقتصادی برای اروپاییان نظر دارد تا به ثباتی پایدار در منطقه و یک جهان صلح آمیز، چنین سیاستی تنها یک بیاعتباری دیگر بر دستگاه دیپلماسی آمریکا میافزاید تا چرخه دنبالهدار سیاستهای باطل و نااستوار آمریکا در قبال مردم کشورهای منطقه دوباره ادامه یابد. هدف جمهوری وطن فروشان با چنین تقلیل گرایی ناشیانه و بی ثمری، رفع هرگونه مسئولیت از رهبر حقیرشان و شستن دستان خونین او و زدودن جنایت از چهره نظامشان است تا دگر بار بتوانند با دستکاری ذهنها، افکار عمومی را برای امری ضروری تر آماده سازند.
تقلیل دادن مسئولیت کشتار مردم به چند «سرایدار حکومتی» آنهم در جنبشی که با عملیات کربلای چهار و میدان جنگ جهانی مقایسه میشد؛ علامه علوم قرآنیاش کشته شدن معترضان را لازم ولی ناکافی میدانست و به استناد آیات قرآن خواستار قطع دست و پا و زجرکش کردن آنان پیش از اعدام بود؛ و موج اعتراضات آنچنان گسترده بود که سبب قطع سراسری اینترنت در کشور شد، نمیتواند کار یکی دو تن باشد. گویا فراموش کردهاند که رهبر درمانده حکومت فاسدشان هر روز برای روحیه دادن به سرکوبگران ولایت و جلوگیری از گسیختگی صفوف خودیها سخنرانی میکرد و آنان را به کشتن مردم تشویق میکرد. دست همه این جانیان به خون مردم آلوده است و مسئول اصلی تمامی جنایات، کشتار و سرکوب سیستماتیک مردم شخص رهبر و جمهوری اسلامی است.
این ترفندها دستپخت دستگاههای امنیتی و اتاقهای فکر رژیم است، زیرا چنان فضای تنفسیشان تنگ، دستانشان تهی و میدان مانورشان محدود گشته است که در تلاش هستند با گشودن زمین بازی تازهای به کنترل ذهنها دست یابند تا هم جانی دوباره به روحیه نیروهای سرکوبگر بدمند و هم ذهنها را از عدم شرکت در اتنخابات، که اینک رنگ و ابعاد ملی و همگانی بخود گرفته است، پاک کنند. حتی مصاحبهای هم که بعنوان «اظهارات بی سابقه برادر خامنهای علیه رهبر» منتشر شده است نمایشنامهای بیش نیست و تنها در راستای انحراف افکار عمومی برای رسیدن به هدف مورد نظر رسانهای شده است. فریب این نیرنگها را نباید خورد، هیچکس در این نظام، در هر مقامی که میخواهد باشد، نمیتواند خودسرانه خارج از نقشی که بعهدهاش گذاشتهاند عمل کند. نمایشنامه نویسان رژیم در کارشان بسیار با مهارت هستند و نباید وارد این بازیها شد.
آنها ابتدا با آماده سازی ذهنها از طریق منحرف کردن افکار عمومی و با روش ضد و نقیض گویی و پاس دادن مسئولیتها و وظایف (اسم دیگر جنایات) به یکدیگر و تقصیرها را به گردن دیگری انداختن، ذهنها را برای پذیرش امر تازهای مهیا میکنند. برای آنکه تفسیر سوژه مورد نظر فهم پذیر و قابل درک شود، از صافی سنجشهای طبقه بندی شده گذرانده میشود تا بازیگران بتوانند با نقشهایی که بعهده گرفتهاند ادراک جمعی را مستعد آگاهی کاذب کنند. سپس با مهندسی آگاهی کاذب و کنترل ذهن، سوژه مورد نظر از نظام تصفیه سازی گذرانده میشود و با وارد کردن یک عمل غافلگیرانه، شوک لازم را برای هضم همگانی سوژه فراهم میکنند تا بتوانند هر «اشتباهی» را «درست»، هر «بی اهمیتی» را «مهم»، هر «مبتذلی» را «شایسته» و هر «غیر عادی» را به «عادی» وانمود کنند. تا سرانجام تصور مردم از یک «نیاز و ضرورت» به یک «آرزو و رؤیای» دست نیافتنی مبدل گردد.
تمام این سناریوها زمانی که نیروهای سیاسی مشغول انجام امور دیگری هستند با به خدمت گرفتن ماله کشان حرفهای و با انتشار گسترده اطلاعات تحریف شده بمنظور معکوس سازی حقایق در جریان است.
قدرت رژیمهای اقتدارگرا و استبدادی مانند نظام دینی روضه خوانها بر سه اصل و پایه استوار است: سرکوب، مشروعیت کاذب و همکاری خودفروختگان و ماله کشان. این سه ستون به هم وابسته هستند و تا زمانیکه متعادل باقی بمانند، رژیم اقتدارگرا میتواند با خیالی آسوده و نه الزاماً راحت، همچنان سوار بر اسب قدرت به حکومت استبدادی خود ادامه دهد و قدرت نمایی کند.
اکنون هر سه ستون اما سست و فرسوده شدهاند و ترک برداشتهاند: نه سرکوب مانند گذشته شدنی است و یقین داشته باشند که واکنش مردم در مقابل سرکوب همانند گذشته نخواهد بود، و اگر اتفاق افتد ریزش نیروهای سرکوبگر را بدنبال دارد که به سرعت به ضد خودش بدل میشود؛ نه قالب کردن دوگانههای بد و بدتر انتخاباتی دیگر خریداری دارد تا به مشروعیت کاذب منتهی گردد، و نه دیگر ماله کشان بدنام و خودفروختگان فرومایه توانایی و اثرگذاری گذشته را دارند، زیرا مشتریان کالاهای رودست مانده «اصولگرا و اصلاع طلب» کمتر و میدان فروش «دولت تند رو و میانه رو» محدودتر گشته است.
فروشندگان خاک و آب وطن آشفته تر از آن هستند که دیگر تسلطی بر تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه داشته باشند و با تمام دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و همه ادعاها و لاف زدنها و «انرژی هستهای حق مسلم ماست» دیگر حتی هیچ کنترلی بر تاسیسات هستهای و مراکز غنیسازی اورانیوم ندارند و با پیچیده شدن شرایط مذاکرات برجام، تنها برگ چانه زنی هر روز
بیاهمیتتر میشود و شیشه عمرشان چنان ترک برداشته است که دیگر با هیچ نرمش قهرمانانهای پیوند زدنی نیست.
بدلیل جنبههای ذهنی و روانی ترس و احساس خطر دایمی که در همه جا حضور دارد و بویژه حس نزدیکی سقوط، اکنون مناسبترین و بهترین زمان برای ضربه زدن به رژیم و شتاب بخشیدن به امر براندازی از سوی نیروهای مخالف است، اگر مایلند سهمی در مبارزات رهایی مردم و آزادی میهن از بختک رژیم اسلامی داشته باشند، اگر میخواهند بعنوان یک بازیگر فعال میدان سیاست جدی گرفته شوند تا هم بر روند جریانات سیاسی کارساز باشند و هم مدیریت حوادثی که بزودی رخ خواهند داد را داشته باشند. در غیر اینصورت نارضایتی و خشم مردم بزودی در شکل خیزش هایی بمراتب گستردهتر از گذشته میتواند همه محاسبات را به گونهای بر هم زند که دیگر پندهای گاندی وار و اندرزهای ماندلایی بکار نخواهد آمد. ابتکار عمل را در دست گیرید؛ بر روی اسبی که در میدان نیست کسی شرط بندی نمیکند.
مهاجرت و مهاجران در ایران، شیرین سمیعی