Monday, Apr 19, 2021

صفحه نخست » آیا حمله به نطنز آخرین هشدار اسرائیل به جمهوری اسلامی ایران است؟

nkh.jpg کیهان لندن - حسین آقایی - با «حمله اسرائیل» به تأسیسات اتمی‌ نطنز نبرد در سایه جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل به اوج خود رسیده است، نبردی که از دهه هشتاد میلادی با تأسیس حزب‌الله لبنان آغاز شد و اکنون با ادامه‌ی بلند پروازی‌های منطقه‌ای، اتمی‌ و موشکی تهران در کلیه ابعاد نظامی‌و نیز امنیتی- اطلاعاتی در خاورمیانه در جریان است.

آنچه اهمیت واقعه حمله به نطنز در فروردین ۱۴۰۰ را در نگاه تحلیلگران و ناظران روابط بین‌الملل دو چندان می‌سازد، با فرض اینکه موساد در این عملیات خرابکاری نقش ایفا کرده باشد، این است که بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در تازه‌ترین مرحله از اقدامات گام به گام برای مهار هسته‌ای جمهوری اسلامی، آخرین اهرم فشار تهران برای امتیاز گرفتن از تیم بایدن، یعنی اخاذی هسته‌ای، را هدف قرار داده و می‌کوشد تا جایی که امکان دارد آن را در بحبوحه مذاکرات وین تضعیف کند.

از این رو به نظر می‌رسد بر اساس گفته‌های مقامات اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا به احتمال نزدیک به یقین بخش‌های مهمی‌ از مرکز غنی‌سازی اورانیوم سایت نطنز آسیب جدی دیده و در روند غنی‌سازی در این نیروگاه که از جمله نگرانی‌های جدی قدرت‌های اروپایی، اسرائیل و آمریکا محسوب می‌شود خلل جدی ایجاد شده است. این در حالیست که سخنگوی سازمان انرژی اتمی‌ ایران از آغاز عملیات اجرایی غنی سازی ۶۰ درصدی در واکنش به حادثه نطنز خبر داده است.

اما پرسش کلیدی اینجاست که اگر فرض کنیم در پی آنچه در نظنز رخ داد برنامه غنی‌سازی اورانیوم جمهوری اسلامی در این سایت مختل شده باشد و یا اینکه برعکس، اگر چنین اتفاقی رخ نداده باشد و جمهوری اسلامی ایران غنی‌سازی ۶۰ درصدی را در پیش بگیرد، در هر دو حالت، آیا اسرائیل از سلسله عملیات‌های اطلاعاتی و امنیتی-نظامی‌ خود علیه برنامه اتمی‌ جمهوری اسلامی دست خواهد کشید؟ آیا حمله به نطنز را، با توجه به دسترسی تهران به دانش هسته‌ای بومی، باید به مثابه پایان پروژه باج‌خواهی اتمی‌ یا دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتم دانست؟ روش برخورد اسرائیل با جمهوری اسلامی چگونه خواهد بود؟

از حمله به اوسیراک تا مُدل نطنز

برای پاسخ به این پرسش‌ها باید به زوایای مختلف آنچه در این مقاله از آن به عنوان «دکترین نتانیاهو» در قبال جمهوری اسلامی یاد می‌شود اشاره کرد؛ دکترینی که شباهت‌ها و البته تفاوت‌های بنیادین با «دکترین مناخم بگین» در برخورد اسرائیل با برنامه اتمی‌ عراق در دوران صدام دارد.

نتانیاهو روز دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۰ در کنفرانس خبری مشترک با وزیر دفاع آمریکا که به اسرائیل سفر کرده بود اظهار داشت «به هیچ وجه به ایران اجازه در اختیار داشتن سلاح هسته‌ای را نخواهیم داد» و ایران «بزرگترین تهدید در خاورمیانه» است.

مطالب بیشتر در کیهان لندن

لازم به یادآوری است که نزدیک به چهل سال پیش برابر با ژوئن سال ۱۹۸۱ درست پس از آنکه جنگنده‌های اف۱۶ اسرائیل رآکتور هسته‌ای اوسیراک عراق را در جریان عملیات «اپرا» منهدم کردند، بگین نخست وزیر وقت اسرائیل در اظهاراتی مشابه تاکید کرد «ما [دولت اسرائیل] به هیچ وجه به دشمن اجازه نخواهیم داد سلاح‌های کشتار جمعی تولید کند و بخواهد علیه مردم اسرائیل به کار ببرد». از آن روز به بعد استراتژی مرحله به مرحله‌ای دولت بگین در برخورد با جاه‌طلبی‌های اتمی‌ صدام به «دکترین بگین» معروف شد.

یادآوری این نکته نیز ضروری می‌نماید که تیم بگین پس از نزدیک به چهار سال رصد تحولات مربوط به برنامه اتمی‌ عراق و تدارکات و اقدامات تخریبی در نهایت تصمیم به انجام حمله پیشگیرانه گرفت. حمله به اوسیراک یک تصمیم آنی نبود. اسرائیل مشابه اقداماتش در رابطه با پرونده اتمی‌ ایران قلب رآکتور هسته‌ای عراق را منفجر کرد و موساد نیز به ترور دانشمندان هسته‌ای و افراد مرتبط با پیشرفت‌های اتمی‌ عراق اقدام کرده بود.

اسرائیل یکبار دیگر در سال ۲۰۰۷ در حمله‌ای که از آن به عنوان «هشدار به ایران» یاد کرد تاسیسات اتمی‌ کُبَر در سوریه را هدف قرار داد.

دکترین نتانیاهو و استراتژی تنگنای هفت وجهی

این روزها نیز به دنبال سلسله اقدامات مرحله‌ای اسرائیل در برخورد با بلندپروازی‌های اتمی‌ جمهوری اسلامی، از کشته شدن محسن فخری‌زاده گرفته تا حمله اخیر به مرکز غنی‌سازی نطنز و نیز با توجه به گمانه‌زنی‌ها درباره احتمال بازگشت تیم بایدن به توافق هسته‌ای با جمهوری اسلامی ایران و تلاش‌های تهران برای ادامه روند غنی‌سازی و سایر تخطی‌های برجامی، این پرسش مهم مطرح است که آیا اسرائیل در حال اجرای «دکترین بگین» در رابطه با برنامه اتمی‌ ایران است؟

همانطور که پیشتر اشاره شد با نگاهی کوتاه به نوع روش و الگوی رفتاری دولتمندان اسرائیل در مواجهه با برنامه سلاح‌های اتمی‌ عراق، سوریه و نیز پرونده هسته‌ای جمهوری اسلامی می‌توان استدلال کرد که بنیامین نتانیاهو تا کنون با همکاری ایالات متحده در حال پیاده کردن نوعی «استراتژی تنگنا» در مواجهه با جمهوری اسلامی در سطوح مختلف از جمله برنامه اتمی‌ آن است. این استراتژی شامل هفت جبهه می‌شود که عبارتند از:

۱-ترور دانشمندان و چهره‌های شاخص مرتبط با برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران
۲-
خرابکاری در تاسیسات اتمی- نظامی‌ ایران
۳-
ربودن محموله‌های مشکوک و حمله به کشتی‌های ایرانی
۴-
فروش تجهیزات خراب یا رخنه‌پذیر به ایران
۵-
جنگ سایبری
۶-
حملات به مواضع شبه‌نظامیان جمهوری اسلامی در سوریه
۷-
توافق معروف به «پیمان ابراهیم» بین اعراب و اسرائیل

جبهه یکم: ترور دانشمندان و چهره‌های شاخص مرتبط با برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران

پژوهش‌ها نشان می‌دهد واحد ویژه ترور موساد موسوم به «کیدون» مسئولیت عملیات‌های ویژه ترور برون‌مرزی اسرائیل را بر عهده دارد و بر اساس گزارش‌ها با احتساب پرونده حذف فیزیکی محسن فخری‌زاده، این واحد احتمالا تا کنون بطور مستقیم یا غیرمستقیم در قتل پنج «دانشمند و یا چهره شاخص اتمی» در ایران دست داشته است. اسامی‌ دانشمندان هسته‌ای که در یک دهه گذشته به شکل‌های مختلف کشته شده‌اند عبارتند از: مسعود علی‌محمدی (ژانویه ۲۰۱۰)، مجید شهریاری (نوامبر ۲۰۱۰)، مصطفی احمدی روشن (ژانویه ۲۰۱۲)، داریوش رضایی‌نژاد (ژوئیه ۲۰۱۱) و محسن فخری‌زاده مهابادی (نوامبر۲۰۲۰).

نکته مهم این است که در دولت دوم نتانیاهو از مارس ۲۰۰۹ تا ژانویه ۲۰۱۳ چهار دانشمند و عامل اتمی‌ جمهوری اسلامی در ایران کشته شدند.

جبهه دوم: خرابکاری در تاسیسات اتمی- نظامی‌ ایران

از جمله اقدامات خرابکارانه منتسب به اسرائیل در این زمینه می‌توان به انفجار در اکتبر ۲۰۱۰ در کارخانه تولید موشک‌های «شهاب» در کوه‌های زاگرس اشاره کرد که بر اثر آن ۱۸ تن کشته شدند. ایران در سال ۲۰۱۱ در مجموع شاهد وقوع چهار انفجار در تاسیسات نظامی- اتمی‌ خود بود، از جمله انفجار «بیدگنه» (آبان۱۳۹۰) که در جریان آن حسن تهرانی مقدم از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ملقب به «پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران» کشته شد.

جبهه سوم: ربودن محموله‌های مشکوک و حمله به کشتی‌های ایرانی

روزنامه «ساندی تایمز» در سال ۲۰۰۹ خبر داد که در ژوئیه همان سال کشتی Arctic Sea در حالی که با پرچم کشور مالت با چندین خدمه روس با «محموله الوار» از فنلاند عازم الجزایر بود در میان راه ربوده شد. ساندی تایمز همچنین مدعی شد بنا بر اعلام برخی منابع، اسرائیل دریافته بود که این کشتی حامل اورانیوم ارسالی از سوی «یک افسر ارتش روسیه» برای جمهوری اسلامی بود. هرچند برخی منابع نیز خبر داده بودند که محموله این کشتی سلاح و تجهیزات نظامی‌ بوده است. روسیه این گزارش را تکذیب کرد.

باید خاطرنشان ساخت که سرقت محرمانه برنامه هسته‌ای ایران در سال ۲۰۱۵ نیز از جمله اقدامات سرویس‌های امنیتی- اطلاعاتی اسرائیل در مقابله با برنامه اتمی‌ایران در این جبهه به شمار می‌رود.

علاوه بر این، اسرائیل از اواخر سال ۲۰۱۹ دست‌کم ۱۲ کشتی ایرانی را نیز که عمدتا حامل نفت برای سوریه بوده‌اند با مین هدف قرار داده و در تازه‌ترین مورد کشتی ایرانی «ساویز» متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دریای سرخ هدف قرار گرفت.

جبهه چهارم: فروش تجهیزات خراب یا رخنه‌پذیر به ایران

واقعیت این است که نهادهای اطلاعاتی غربی و اسرائیلی در برخی مواقع از کمپانی‌های واسطه برای فروش تجهیزاتی معیوب یا رخنه‌پذیر به ایران استفاده کرده‌اند. این قطعات تاسیسات اتمی‌ در ایران را آلوده یا به اصطلاح «مسموم» کرده‌اند بطوری که امکان دسترسی به کُدهای مهم یا هک سیستم‌ها در راستای یک عملیات سایبری را تسهیل می‌بخشد. بطور مثال گزارش‌ها نشان می‌دهد یک خانواده سوئیسی به نام Tinners که با مافیای عبدالقدیرخان «پدر برنامه هسته‌ای» پاکستان، در ارتباط بوده است در یک مقطع زمانی تجهیزات و قطعات ناسالم و رخنه‌پذیر به مقامات هسته‌ای جمهوری اسلامی برای تعبیه در تاسیسات اتمی‌ نطنز فروخته بود. برخی اعضای خانواده تینرز بعدها قضیه فروش این تجهیزات را به مقامات سازمان سیا لو دادند تا از این طریق از محاکمه دادگاه‌های آمریکایی در امان باشند.

گفته می‌شود تجهیزات آنان به ۵۰ سانتریفیوژ سایت نطنز آسیب‌های جدی وارد کرد.

جبهه پنجم: جنگ سایبری

در این جبهه طراحی و اجرای حملات سایبری بر عهده واحد۸۲۰۰ اطلاعات نظامیاسرائیل (آمان) است؛ نهادی که برخی معتقدند نقشی شبیه آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) دارد. اسرائیل در سال ۲۰۰۷ ویروس استاکس‌نت Stuxnet را وارد سامانه نرم‌افزاری تاسیسات نطنز کرد. در ژوئن ۲۰۱۰ تأسیسات هسته‌ای نطنز مورد حمله این ویروس قرار گرفت که در نتیجه آن حدود هزار سانتریفیوژ این سایت نابود و بدین ترتیب ضربه بزرگی به برنامه اتمی‌ جمهوری اسلامی وارد شد.

جنگ سایبری بین جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل در ماه‌های اخیر به اوج خود رسیده است.

جبهه ششم: حملات به مواضع شبه‌نظامیان جمهوری اسلامی در سوریه

اسرائیل برای ضربه زدن به «عمق استراتژیک» رو به افول جمهوری اسلامی ایران در منطقه، مواضع نیروهای وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را از مرز عراق و سوریه گرفته تا نزدیکی بلندی‌های جولان هدف حملات موشکی و جنگنده‌های اف۳۵ قرار داده و می‌دهد.

جبهه هفتم: توافق معروف به «پیمان ابراهیم» بین اعراب و اسرائیل

اسرائیل با میانجیگری آمریکا در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ توانسته است برخی کشورهای عربی شامل امارات، بحرین ومراکش را وارد نوعی همگرایی استراتژیک در تقابل با «محور مقاومت» به رهبری جمهوری اسلامی در منطقه کند. به نظر می‌رسد «پیمان ابراهیم» حتا در دوران بایدن نیز پایدار باشد.

«جنگ در سایه» یا «جنگ تمام‌عیار»؟

همانطور که مشاهده می‌شود اسرائیل در این هفت جبهه موفق شده است به جمهوری اسلامی در رابطه با برنامه اتمی‌ و نیز مداخلات منطقه‌ای این حکومت لطمات مالی، انسانی و حیثیتی جدی و گاه جبران‌ناپذیر وارد کند؛ لطماتی که ابعاد آنها خارج از چارچوب صرفا یک «جنگ در سایه» میان جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل است.

با گذشت سه ماه از روی کار آمدن دولت جو بایدن در ایالات متحده و با توجه به تمایل تهران برای مذاکره با قدرت‌های اروپایی و آمریکا به منظور احیای برجام با هدف لغو تحریم‌ها، دولت نتانیاهو همچنان بیم دارد که حکام تهران بخواهند با بازی غنی‌سازی فزاینده و یا دست زدن به اقدامات پرخطر در برنامه اتمی‌ خود به طرفین غربی برای برداشته شدن تحریم‌ها فشار بیاورند.

در این میان، نگرانی‌های کشورهای عربی (به ویژه عربستان- امارات) و اسرائیل نسبت به سه‌گانه مداخلات منطقه‌ای، برنامه موشک‌های بالستیک و خطر دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته‌ای چنان جدیست که اگر تیم بایدن به این کشورها در این حوزه‌های مشخص ضمانت امنیتی ندهد بعید نیست اسرائیل در ادامه به اقدامات نظامی- سایبری- اطلاعاتی گسترده‌تر علیه جمهوری اسلامی دست بزند.

به نظر می‌رسد آگاهی اسرائیل از سیاست تنش‌زایی هسته‌ای و منطقه‌ای جمهوری اسلامی منجر به آن شده است که مقامات اسرائیل برای حذف محسن فخری‌زاده اقدام کنند تا به تهران و تیم بایدن هشدار داده باشد.

حمله به نطنز نیز در راستای دکترین نتانیاهو برای هشدار به تیم بایدن و رهبران جمهوری اسلامی است که چنانچه اهمیت امنیت و موجودیت اسرائیل نادیده گرفته شود و راه تهران برای دستیابی به بمب اتم در نتیجه توافق آمریکا با جمهوری اسلامی ایران در وین هموار شود، آنگاه جنگ بین جمهوری اسلامی و اسرائیل به احتمال زیاد دیگر در سایه باقی نخواهد ماند.


*حسین آقایی پژوهشگر روابط بین‌الملل و امور استراتژیک



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy