همه به چشم میبینیم که حواس مردم عموماً و حتی فعالان سیاسی که قاعدتاً باید چند قدم دورتر از جلوی پایشان را هم ببینند، اصولاً متوجه است به اخبار روز و مسائل جنجالی و به وجه کلی و استراتژیک و دراز مدت همین اموری که دائم بر سرش جنگ و جدال میکنند، کمترین توجهی نمیکنند.
بهترین نمونه که همه را به خود مشغول کرده و مایۀ تولید انبوه مطلب و مقاله و اعلامیه شده، مسئلۀ چین است. روشن است که تفاهم نامه اقتصادی است و صحبت پول است و سرمایه گذاری در ایران. انواع ایرادات به این همکاری گرفته میشود که در حقیقت حول یک شعار شکل گرفته، شعاری که اصلاً معلوم نیست پایهاش بر چیست: به این ترتیب ایران شده مستعمرۀ چین و چینیها ایران را صاحب شدهاند، یعنی خلاصه چین امروز جایگزین آمریکای دورۀ شاه شده! مقصود روشن است:
کوبیدن این قرارداد به هر قیمت و ممانعت از اجرایی شدن آن. ترس اصلی از این نزدیکی سیاسی است و ژئوپولیتیک، نه اقتصادی. به همین دلیل به وجه اقتصادی آن که بسیار مهم است و هنوز هم چند و چونش روشن نیست، نمیپردازم، فقط میخواهم یکی دو کلمه راجع به وجه سیاسی آن بگویم که به تصور من، با تمام اهمیت بعد اقتصادی، از آن مهم تر است.
نکته این است که ایران مدت مدیدی است که در محاصرۀ سیاسی و اقتصادی قرار گرفته، این کار همان (blocus) است که قدیم بریتانیا، با استفاده از تفوق دریایی خود، در هنگام جنگ علیه دشمنان خویش به اجرا میگذاشت و امروز آمریکا که وارث بریتانیاست، در زمان صلح هم به اجرا میگذارد. یعنی جنگیست که نامش را پنهان کردهاند و وجه اقتصادی آن مرئی تر از باقی است.
کار در اینجا اسم تحریم گرفته و تحت عنوان مبارزه با ساختن بمب اتمی توجیه میشود که هیچ پایه و اساسی ندارد. برای اینکه تکلیف ساختن بمب اتمی توسط جمهوری اسلامی از سال ۲۰۰۳ روشن است و محروم کردن ایران از دسترسی به تکنولوژی اتمی هیچ توجیهی ندارد، رفتاری است خلاف قوانین و قواعد و عرف بین المللی که با هوچیگری در حق یک کشور معین به اجرا گذاشته شده و با توپخانۀ تبلیغاتی توجیه میشود تا اصلاً کسی به فکر درستی یا نادرستی اساسی آن نیافتد یا اگر سؤالی را مطرح کرد، صدایش به جایی نرسد. این هم که مردم ایران در این میان چه میکشند که اصلاً مطرح نیست.
نکته اینجاست که باید انتخاب کرد: یا ماندن در محاصره و تحمل ضربات روز افزون و یا شکستن حلقۀ محاصره.
راه اول اصرار بر ماندن در برجام است و کوشش در رفع و رجوع آن توسط همان کسانی که این قراداد نحس را وبال گردن ایرانیان کردند. میبینیم که بسیار هم فعالند و هیچ چیز هم به دست نیاوردهاند و کوشش میکنند تا مثل بار اول، این هیچ را دستاورد عظیم جلوه دهند. این هم روشن است که اگر آمریکا بخواهد در این زمینه کوچکترین امتیاز به درد نخوری را هم به طرف ایرانی بدهد، به دلیل ترس از نزدیکی ایران و چین است نه چیز دیگر.
راه دوم همین نزدیکی به چین و روسیه است در اتحادی که باید علیه زورگویی آمریکا تشکیل بشود و بالاخره هم خواهد شد و با مساعی خود آمریکا هم خواهد شد. در اتحاد هایی که برای ایجاد تعادل قوا در سیاست خارجی انجام میپذیرد، چند و چون نظام داخلی کشور هایی که وارد اتحاد میشوند، محلی از اعراب ندارد. مهم این است که قدرت چه اندازه دارید. اگر کافیست، مقاومت میکنید و پیروزید، اگر هم نه که هر که باشید و هر چه باشید، لگدتان میکنند و از رویتان رد میشوند.
شکسته شدن حلقۀ محاصره از طریق مذاکره با کسانی که برقرارش کردهاند و میخواهند به هر قیمت شده میوهاش را بچینند، میسر نخواهد شد. آنچه برجام و ورای آن، تمامی تحمیلات احمقانهای را که متوجه ایران بوده، رفع خواهد کرد، شکسته شدن حلقۀ محاصره است، نه چانه زدن بر سر حد و حدودش. وقتی حلقه شکست، برجام هم بی موضوع خواهد شد و هر کس محاصره کرده بود متوجه خواهد شد که با پافشاری فقط به خودش ضرر خواهد زد. البته منافع کار که ناپدید شد، بهانهها هم از یاد خواهد رفت.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [ایران لیبرال] منتشر شده است
کجاست کاوه؟ مهران رفیعی
فرافکنی سیاسی: بیماری فرهنگی، مسعود نقرهکار