از روشنفکران نمیتوان انتظار داشت که از جامعهٔ خویش، بسیار جلوتر باشند و از منظر خدا و با علم غیب به جهان نظر کنند، اما عقب افتادنِ ایشان از عوام الناسِ کوچه و بازار، به هیچ وجه قابل توجیه نیست. در میانِ مردمی که از نسلِ انقلاب ۵٧ هنوز زندهاند، ما عبارتِ «غلط کردم که در انقلاب ۵٧ شرکت کردم [و جامعه را از چالهٔ استبداد غیر دینی به چاهِ ویل استبداد دینی انداختم]» را زیاد میشنویم، اما دریغا که در میان روشنفکرانِ آن نسل، نادراَند افرادی چون داریوش شایگان که قبل از رخ در نقاب خاک کشیدن، به خطاهای بزرگ خویش خودآگاهی یابند و با شجاعت و قدرت و به صراحت، نقش خویش را در «گند زدن به سرنوشت چند نسل» بپذیرند و به جهالت خویش اذعان کنند. ما آدمیان، معمولاً خطاهای کوچک را میپذیریم، لکن قدرت و شجاعتِ قبولِ خطاهای بزرگ را نداریم؛ مخصوصاً وقتی ابعاد فاجعه در حد انقلاب ۵٧ باشد. شاید از همین روست که عبدالکریم سروش در بیانی پارادوکسیکال و حتی پس از چهل سال تجربهٔ عینی و پسینی، ابتدا میگوید که «استبداد دینی، بسی شنیعتر و کریهتر و خسارتبارتر و خطرناکتر از استبداد غیر دینی است و روح الله خمینی ادامهٔ نواب صفویِ تروریست و داعشی است و بضاعتِ تئوریکش برای مملکتداری، در حد فقه صفوی است» و چند دقیقهٔ بعد، میگوید که «اگر در یک آزمونِ فرضی و در یک دوگانهٔ خیالی، بین محمد رضا پهلوی [یا شاید حتی رضا پهلوی] و روح الله خمینی، مخیر به گزینش باشد، روح الله خمینی را انتخاب میکند»؛ یعنی خودش متوجه نمیشود که چه میگوید و صدر و ذیل سخنش، متناقض است. البته در این میان، صادق زیبا کلام نیز از جمله معدود روشنفکرانی است که از «غلط کردم» گفتن نمیهراسد و پیش از داریوش شایگان از نقشش در انقلاب ۵٧ توبه کرد و چندی پیش نیز از اینکه مردم را به شرکت در انتخابات دعوت نمودهاست، ابراز شرمساری کرد.
۲- صادق زیبا کلام، اما ظاهراً واکنشی احساسی و هیجانی دارد؛ زیرا در فقرهٔ مدنظر گفتهاست که به لحاظ اصولی از کار خود پشیمان نیست و اگر دوباره به گذشته برگردد، از مشارکت در انتخاباتِ این نظام سیاسی دفاع می کند؛ منتها به خاطرِ حجم خشونت و کشتارِ معترضین در آبان ماه ١٣٩٨ و به خاطر ناکارآمدیِ دولتِ شیخ حسن روحانی، دست و دلش به کار نمیرود. استدلال ایشان نیز در واقع تکرار یک مدعاست و آن اینکه، مشارکت در انتخابات، تنها راه اصلاح و تغییر امور و تنها راه نیل به دموکراسی و حقوق بشر است و اگر در انتخابات شرکت کنیم، احتمال تغییر و اصلاح امور، بیشتر است. حال، باید از ایشان پرسید که دلیل شما برای این مدعا چیست؟ در این چهل سال تجربهٔ عینی و پسینی، جمهوری اسلامی در کجا به واسطهٔ مشارکت مردم در انتخابات، رفتارش را تغییر داد و اصلاح شد؟
وقتی بخش اعظم قدرت سیاسی، دست شخص ولی امر مسلمین جهان و نایب امام زمان است و ایشان طی حدود سی سال زعامت، حتی یک مرتبه مصاحبهٔ مطبوعاتی و پاسخگویی مستقیم به افکار عمومی در کارنامهاش وجود ندارد و با مهندسی شورای نگهبان، مجلس خبرگان را از «ناظر» به «ناصر» و به یک آسایشگاهِ سالمندان و حمامِ بی بخار بدل کردهاست و یا وقتی محمد خاتمی، رسماً اذعان میکند که در مقام رئیس جمهور، در حد یک تدارکاتچی است و یا وقتی با مهندسیِ شورای نگهبان و فشارِ دستگاههای امنیتیِ تحتِ امر نمایندهٔ الله (ولی فقیه) و با حکم حکومتی، مجلس شورای اسلامی نیز توان و اختیار و امکانی برای اصلاحِ اساسیِ امور ندارد و یا وقتی بعد از انتخابات، مقام رهبری مشارکت مردم را رأی به مشروعیتِ حکومت دینیِ خویش (یعنی استبداد دینی) مینامد و مآلاً به بخش مدرن و اصلاح طلب جامعه، سر سوزنی نیز امتیاز نمیدهد و یا وقتی قوهٔ قضاییهاش، ۲۴ سال حکم زندان به دختر مردم برای مطالبهٔ حق خویش و برای تعقیبِ لغو حجاب اجباری که به نحو مسالمت آمیز و بدون خشونت ابراز شده میدهد و یا وقتی مقام رهبری، شیخ محمد یزدیِ بی سواد و همیشه عصبانی را ده سال بر ریاستِ قوهٔ قضاییه میگمارد و ریاست بعدی، رسماً اعلام میکند که یک ویرانه تحویل گرفتهاست، اما باز ولی امر مسلمین جهان، مسئولیت قبول نمیکند و یا وقتی دهها نفر به خاطر مصرفِ مشروبِ الکلیِ مسموم، فوت میکنند و بعد، دادستانش چون شمر بن ذی الجوشن و با شقاوت و عتاب، میگوید که چرا با مقتولان همدردی میکنید و یا وقتی حتی امر سادهای چون گشتِ گشتاپویِ ارشاد و نشان دادن سازهایِ موسیقیِ سنتی از تلویزیون، هنوز طی حدود نیم قرن حکومت اسلامی و استبداد دینی، اصلاح نشدهاست و یا وقتی یک مطالبهٔ ساده و ابتدایی چون ورود زنان به استادیوم نیز بر اثر فشار خارجی و فشار جامعه بودهاست و یا وقتی، اسلام و حکومت اسلامی، با حقوق بشر و دموکراسی، تضاد اساسی و بنیادین دارد و قس علی هذا، باید پرسید که به چه دلیل، مشارکتِ مخالفانِ حکومت اسلامی و استبداد دینی در انتخابات، در جهت بسط دموکراسی و حقوق بشر و اصلاحات، سودمندتر از تحریم انتخابات است؟ مگر تحریم انتخابات و استفاده از این ابزار مدنی و خشونتپرهیز و تن ندادن به انتخاب بین بد و بدتر، بر خلاف مغالطهٔ مصطفی ملکیان، راه دیگری نیست که در مغایرت و تضاد با «انقلاب و شورش و کودتا و حملهٔ نظامیِ خارجی» میباشد؟ آیا تجربهٔ پسینی، نشان نداد که در حکومت نایب امام زمان، قدرت جایِ دیگریست و تدارکاتچیِ بدتر با تدارکاتچیِ بد، چندان تفاوتی ندارد؟ در ذیلِ حکومت اسلامی و استبداد دینی که ظلم و تبعیضِ ساختاری دارد و طبقِ اسلام، حقوق مسلمان با نامسلمان و حقوق زن با مرد، برابر نیست و یک فرقهٔ مذهبی (شیعیان ۱۲ امامی) و نیز آخوندها، حق پیشینی و انحصاری برای حکومت کردن دارند، اساساً چگونه نیل به دموکراسی و حقوق بشر و عدالت از مجرایِ صندوقِ انتخاباتِ چنین حکومتی ممکن است؟
۳- به نظر میرسد که تحریم انتخابات، اگر به تدریج، فراگیر و گسترده شود، بسیار سودمند است؛ زیرا اولاً) در جهان جدید که ماهوارهها و موبایلها، چون چشم خدا همه جا را رصد میکنند، حکومت فعلی بر خلاف تصور عامه، نمیتواند با آمارسازی، میزانِ مشارکت کنندگان در انتخابات را افزایشِ چشمگیر دهد و ثانیاً) نظام ولایت مطلقهٔ فقیه، بدون مشروعیت و مقبولیت عمومی، نمیتواند در جهان جدید، در دراز مدت، با سیاق فعلی در حکمرانی، دوام بیاورد و ثالثاً) حکومتِ «اسلامی-آخوندی» وقتی از یک طرف، بخشِ مدرنِ جامعه را تحقیر میکند و با توسری، بر سرشان روسری میکشد و کثیری از حقوقشان را تضییع میکند و از طرف دیگر، آن مردم مثل بی غیرتها، در شب انتخابات، با وعده و وعیدهای واهی و با جنگ روانی، به سمت صندوقهای رأی هجوم میآورند، نظام سیاسیِ فعلی و استبداد دینی، چه انگیزهای برای امتیاز دادن دارد؟ مخالفان و معترضان، حق تجمع و تشکل و تظاهرات و سازماندهی که ندارند؛ حال، اگر بدون گرفتن امتیاز، مثل بز اخفش به پای صندوق رأی بدوند و بین چهار کبریتِ بی خطر و تدارکاتچیِ بی قدرت و بی اختیار، به یکی رأی بدهند و نظام ولایت مطلقهٔ فقیه نیز بدون ذرهای امتیاز، از فردایش با رأی مردم پُز دهد، برای چه امتیاز بدهد؟ خر برای خر سواری از این بهتر؟ از یک طرف، ظالمانه توی سرمان میزند و از طرف دیگر، با پای خودمان در لحظات موعود، میدویم و میرویم و به مشروعیت نظامش رأی میدهیم و در زمینش بازی میکنیم و به او و یا به عقبهٔ اجتماعی و سیاسیِ او، فرصت میدهیم تا یک سری تدارکاتچی را روی کار بیاورند و در وهلهٔ بعد، مسئولیتِ تمام مشکلات را تقصیر خودمان بیاندازند؛ یعنی تقصیر مسئولینِ به اصطلاح انتخابی. البته این سیاستِ نایب امام زمان و نمایندهٔ الله، در امتدادِ سیاستِ خودِ شخصِ شخیصِ الله (یعنی تصور قرآن از خدا) و این سلطانِ مستبد و مذکر و توتالیتر است که با وجودِ قدرتِ مطلق، رسماً میگوید: «فقط خوبیها از من است و بدیها از خودتان و از شیطان است» و مآلاً هیچ مسئولیتی در شرور عالم قبول نمیکند (نساء: ٧٩ و یا شورا: ٣٠).
۴- در فرهنگ ما، متأسفانه، یکسری امور چون حقوق بشر و نظم و اخلاق و عقلانیت و آزادی و توجه به محیط زیست، مقدس نمیشود، اما یکسری امور دیگر چون صندوق رأی، مقدس میشود. به نظر راقم این سطور، عبدالکریم سروش و بیژن عبدالکریمی و مصطفی ملکیان و دیگرانی که تاکنون، مردم را به مشارکت در انتخاباتِ نظام استبداد دینی دعوت کردهاند، در اختهتر و سترونتر و بی غیرتتر کردن آن بخش از جامعه که حقوقش تضییع و سبک زندگیش تحقیر میشود، اما بدونِ اخذِ سر سوزنی امتیاز، مجدداً به امید شفا و شفاعت، به ضریحِ امام زاده و الههٔ صندوق رأی در ذیل «استبداد دینی و اسلام و حکومت اسلامی» دخیل میبندد، نقش مهمی دارند. البته بگذریم از فرومایگانی که از یک طرف، اسیرِ ترسِ خود ساخته و متوهمانهٔ «مُهر نخوردنِ شناسنامه» هستند و از طرف دیگر، با این حد از ذلالت و بضاعت و با این حد از عدم آمادگی برای حتی استشمامِ بویِ حداقلی از هزینه، میخواهند شخصی که برخي بردگانش برایش جان میدهند (یعنی نایب امام زمان و نمایندهٔ الله) را به تغییر و اصلاح و کرنش وادارند.
تمدید فلاکت و جنایت با باتلاق انتخابات، امیر امیری
ظریف، سیاستمدار بی سیاست! کورش مختاری