در هر دوره از انتخابات استصوابی و نزدیک شدن زمان رأیگیری و فصل رنگین کردن انگشتان، پدیدهای که در نوع خودش منحصر بهفرد است، دوباره رخنمایی میکند: تشویق مردم به شرکت در انتخابات از راه دور.
این رویه که به عادت و روالی دل به هم زن تبدیل شده است بخشی از زندگی سیاسی کسانی است که نه خودشان در ایران زندگی میکنند و نه خانوادههایشان، و نه ابداً شهروند ایران محسوب میشوند و نه حتی هرگز مایلند در ایران زندگی کنند. با این وجود، با ژستهای حقوق بشری و فرمولهای کلیشهای، همواره سعی دارند با تقسیم رژیم به جناحهای اصلاح طلب و اصولگرا، و نامزدهای انتخاباتی به بد و بدتر، نوعی بازار گرمی کنند تا با ایجاد فضای تنفسی برای رژیم، جنایت تداوم یابد و فلاکت مردم تمدید گردد.
هدایت این پروژه برای گشودن پنجرههای فرصت به منظور کندسازی سرنگونی حکومت اسلامی، همواره بهعهده کسانی سپرده میشود که معیارِ حقیقت برایشان سود شخصی و رسالتشان همیشه قربانی کردن منافع ملی به پای مصلحت رژیم بوده است تا بتوانند با وجدانی آسوده بر اساس روشهای نخنما شده و با رویکردی فریبکارانه، مردم را به شرکت فعالانه در انتخابات دعوت کنند.
این دلالان سیاسی که جهل و جزمیت را یکجا دارا هستند، آمادهاند با شبیهسازی و جابجایی جعل با واقعیت، برای استمرار حجرهداران ولایت، چنان به یک مدل مصنوعی بنام «مهندسی انتخابات» اعتبار بخشند تا با مشروعیت سازی، شرایط لازم را برای ادامه حیات رژیم جنایتکار کسب کنند. برای پیشبرد این برنامه، حبابهای گفتاری و عبارات پوچ بصورتی نظاممند در زرورقی از استعارههای بیپایه پیچیده میشود تا نیت گویندگان این سخنانِ بیمغز فاش نگردد.
اساس هر انتخاباتی با پاسخگویی در ارتباط است. در حکومتی که کسی پاسخگو نیست، انتخابات نه به روند دموکراتیک سازی جامعه و نهادینه کردن حقوق اساسی و آزادی کمکی میکند و نه به حاکمیت قانون و انتقال مسالمتآمیزِ قدرت میانجامد. بدون یک سیستم کارآمد حزبی و نهادینه شده و در نبود نهادهای مدنی و سازمانهای مردم نهاد و سایر نهادهای ضروری و لازم، مهندسی سیاستهای انتخاباتی رژیم فاسد، میتواند زاینده و سازنده همه چیز باشد، غیر از قانون و آزادی و دموکراسی، و البته بیشترین تأثیر را تنها در حفظ قدرت یک رهبرِ دیکتاتور و حفاظت از یک رژیمِ دزدسالار دارد.
بدونِ زنجیرهای از نهادهای مدنی و بدون وجود احزاب دموکراتیک، اهداف توسعه سیاسی دستنیافتنی میگردد و مشارکت سیاسی شهروندان نمیتواند کارآیی لازم را بدست آورد تا در متن آن سیاست انتخاباتی کارساز واقع شود. دموکراسی فراتر از رأی دادن است و تقلیل آن به عمل انتخاباتی پیش از هر چیز به گسست بیشتر از فرهنگ دموکراتیک میانجامد که موجب زیان جامعه مدنی خواهد شد که خود را در شکل تناقضها و مطالبات چندگانه نشان خواهد داد.
چنین تصور تنگ و محدودی از دموکراسی، که تنها تضمینکننده انتخابِ مجددِ حاکمان فاسد و دزد و سهامدارانِ سفرهی انقلاب باشد، تنها به بقای استبداد کمک میکند. حضور گهگاهیِ مردم در بطن سیاست، آنهم تنها در روزهای انتخاباتی، به دموکراسی نمیانجامد و نامش مشارکت سیاسی نیست. دموکراسی و نگهداری از آن، تنها در یک فرایند طولانی، که مستلزمِ تلاش بی وقفه و همگانی است، دستیافتنی است. در بسترِ این فرایند و با رفع تنگناهای موجود و درک دقیق مفاهیم دموکراتیک، مردم خود به مجریان دموکراسی ارتقا مییابند و حلقه رابط میان جامعه و نظام سیاسی میگردند.
مشکل «بنیادگرایان انتخاباتی» (با وام گیری از دیوید ون ریبوک) این است که «انتخابات» و «دموکراسی» را یکی فرض کردهاند و حاکمیت مردم را تنها به صندوقهای رأی وابسته کردهاند و بیش از اندازه برایشان ظاهر از باطن مهمتر شده است.
فرایند گذار به دموکراسی پیچیدهتر از آن است که توجیهگرانِ استبداد و وکلای خودکامگان تصور کردهاند. انتخابات تنها فرصت تعیین کننده برای تأثیر بر روند سیاست نیست، بلکه منابع و حوزههای دیگر و دیدگاهها و ارزشهای دیگری اغلب بسیار تعیین کنندهتر هستند.
درام القرایِ فساد که فاصله شکاف طبقاتی غیر قابل اندازهگیری، سعادت مردم تنها در فقر کمتر، معیشت شهروندان در گران نشدن پوست مرغ، و کرامت انسانی در رهایی از جوخه اعدام، خلاصه شده است، مدافعان انتصابات و انتخاب میان «بد و بدتر»، بویژه آن دسته از «نصفه حقوقیان» که از ناقصان نیمه حقوقشان دفاع میکنند، باید خجالت بکشند و شرمنده باشند و بدانند که راهکارشان سرابی بیش نیست و تنها مصداقِ خاک پاشیدن به چشم مردم را دارد.
موافقانِ تحریم انتخابات و کارزار «#رای_بی_رای» باید هشیار باشند و ناخواسته به زمین بازی دلالان سیاسی و مبلغان انتصابات استصوابی کشیده نشوند، آنجا فضای تنفسیشان نیست و بزودی وارد بحثهای اثباتی میشوند و با مفروضات کلیشهای و دوگانهسازیهایِ مبتذل در نهایت بدون استدلال و برهان، گفتگوها به اصلاحِ تدریجی امور از طریق صندوق رأی ختم داده میشود.
حتی نباید با آنها وارد مناظرههای تصویری شد، زیرا تحریم این نمایشِ خیمه شب بازی تنها یک راهکار در خدمت هدف بزرگتر، یعنی «#نه_به_جمهوری_اسلامی» است و کمپین «رای_بی_رای» تنها یک ابزار برای رسیدن به این هدف است.
انتخابات معانی خودش را دارد و در هر سیستمِ حکومتی دارای اهداف سیاسی خاص خودش است. رژیمهای استبدادی و اقتدارگرا نیز به انتخابات نیاز دارند و از آن برای کسب مشروعیت در برابر افکار عمومی بهره میگیرند. در رژیم فاسد اسلامی که نامزدِ موردِ نظر از پیش گزینش شده است، انتصابات تنها وسیلهای برای مشروعیتسازی جعلی در محافل جهانی، بقا و ادامه حیات است، که نه به اجرای شرایط دموکراتیک و حاکمیت قانون منجر خواهد شد، چنانکه دلالان سیاسی بی آبرو معتقدند، و نه به اصلاح تدریجی امور منجر خواهد شد، آن گونه که مالهکشانِ بدنام تصور میکنند. در آلمان شرقی هم که در همه زمینهها بسیار پیشرفتهتر از رژیمِ نکبت بود، انتخابات به ایجاد یک جامعه دموکراتیک منجر نشد. اکنون که با سخنان رهبرِ درماندهی رژیمِ وامانده مشخص و آشکار شده است که همهکاره اوست و دیگران یا تدارکاتچی هستند و یا مجری و یا آفتابهدارِ ولایت، دیگر قرار است چه چیز با انتخابات تغییر کند؟!
شناختِ ما از ماهیت پدیدههای سیاسی، درک ما را از واقعیتِ تحولاتِ سیاسی تقویت میکند. کیفیت انتظارات ما از دنیای سیاست باید تفاوتهایش را با سطحهای نازل تفکراتِ دلالانِ سیاسی برجسته کند و با صدای بلند اعلام شود. هدف ما از تحریم انتخابات، نه نشان دادن اصلاح ناپذیر بودن رژیم، بلکه براندازی و نابودی جمهوری وطن فروش و دزدسالار در همه ابعاد آن است، به زبانی دیگر میخواهیم سر به تن جمهوری اسلامی نباشد: #نه_به_جمهوری_اسلامی، #رای_بی_رای.