Monday, May 10, 2021

صفحه نخست » پیوند ِ خطرناک: نازیسم ِ اسلامی، چپ اسلامگرا، پِیر آندره تاگِیف، ترجمه علی شبان

Taguieff.jpgیادداشت ِ مترجم :

''در تاریخچه‌ی چپِ اسلامگرا، باید نگاهی به دورترها انداخت. سپتامبر ۱۹۲۰ در باکو، کنگره‌ی انترناسیونالِ کمونیست تشکیل شد و در آن برای اولین بار همگرائیِ کمونیست‌های اسلامگرا ظاهر گردید. این همسوئی بر پایه‌ی تعریفی بود که لنین از اسلام چون مذهب ِ یک «ملیت ِ» ستمدیده و حتی به عنوانِ یک مذهبِ تحت ِ ستم یاد می‌کرد. و در اینجا باید یادآور شد که در ۱۹۷۸-۱۹۷۹، حزب ِ کمونیست ایران ( حزبِ توده) از انقلاب ِ خُمینیسم (انقلابِ اسلامی) پشتیبانی کرد و برای پیروزی و به ثمر رسیدنِ آن، به اسلامیست‌های شیعه برای به‌دست گرفتنِ قدرت یاری رساند. و از سوی دیگر، نخبگان و روشنفکرانِ غربی در آن زمان برای این پیروزی، کف زدند. و افزون براین، در سال‌های ۱۹۹۰، کریس هارمِن تروتسکیستِ انگلیسی، بر اساسِ تئوری مبارزه با کاپیتالیسم و امپریالیسم، از پیمانِ استراتژیک بین ِ مارکسیست‌ها و اسلامیست‌ها حمایت می‌کرد.'' - پِیر آندره تاگِیف

پِیر آندره تاگِیف «۱»، هفتاد و چهار سال ِ پیش از پدری روس و مادری لهستانی به دنیا آمد، فیلسوف، دانشمندِ امور سیاسی و تاریخ نگار فرانسوی است که مدیریتِ مرکزِ ملی پژوهشِ علمی - CNRS - به عهده ی او گذاشته شده و عضو هیئتِ انجمنِ پژوهش های سیاسی در Sciences Po پاریس است . وی نویسنده ی بیش از چهل کتاب در زمینه‌های تاریخِ ِ عقاید و تاریخ سیاسی است.تاگیف آثار گوناگونی روی مسئله ی نژاد پرستی، ایدئولوژی راست افراطی و پوپولیسم نوشته است. او خود را چپِ جمهوری خواه میداند و معتقد است که باید با نژاد پرستی در تمامِ ابعادش مبارزه کرد.

بتازگی -۱۷ مارس ۲۰۲۱- کتابی از پِیر آندره تاگِیف با عنوانِ '' پیوند خطرناک: نازیسم اسلامی، چپِ اسلامگرا'' از انتشاراتِ Hermann در فرانسه منتشر شده است که پرسش ها و پاسخ‌های بسیاری را در خود دارد. تاگِیف می‌گوید : هدفش در این کتاب صرفاً توضیح و روشنگری ِ اصطلاح ها و عنوان های بکار گرفته شده ی چند سال اخیر در میدانِ بحث و گفت وُ گو درباره سیاسی شدنِ اسلام در قرنِ بیستم و سر آغازِ قرنِ بیست وُ یکم است. این مباحث با شکل‌های گوناگونی که دارند، بین ِ راست و چپِ افراطی، ناسیونال-سوسیالیسم و یا فاشیسم وُ کمونیسم در نَوسانند. و افزون بر این، با طرحِ فهرستی از وضعیتِ اسلامِ سیاست زده، به ارزیابی اهمیتِ به هم تنیدگی ایدئولوژیکی - بینِ محافلِ اسلامیست ها و گروه‌های افراطی ِ راست و چپ در غرب - پرداخته ام. و گذشته از این، بر پایه ی پژوهش ها و تجزیه و تحلیل‌های عمیق تر، هر کدام از آن‌ها را از منظر ِ تهدیدی که می‌توانند در دموکراسی های کثرت گرای غرب از خود نشان دهند، ارزیابی کرده ام.

در نگاه ِ تاگِیف، انتقاد ِ بدون تعارف از چپِ اسلام گرا، به معنای منع و یا بی‌اعتبار کردنِ پژوهش های نو آور و مبتکرانه بر پسا استعمار گرائی، استعمار زُدائی، وجودِ تفاوت های نژادی و جنسی در یک جامعه و یا « تئوری انتقاد از تبعیض نژادی» نیست. بلکه نشان دادن ِ پِژوهش های غیر ِ علمی با دیدگاه ِ فعالان ِ سیاسی تند رو و ایجاد ِ فضائی از بی مدارائی فزاینده ای است که دامن گیر دانشگاه‌های فرانسه شده است. بر داشتن نقاب ِ فریب کاری از چهره ِ هر جریان ِ سیاسی، سانسور کردن آن جریان نیست، مبارزه با تاریک اندیشی ست.و افزون بر این، نگرانی از اِلقاء عقاید ِ چپ ِ اسلام گرا در دانشگاه ها، هیچگونه ربط وُ رابطه‌ای نمی‌تواند با « اسلام هراسی» داشته باشد و یا « راسیسم ِ ضد ِ مسلمان» خوانده شود. این دلواپسی برای آینده ی آموزش ِ عالی در دانشگاه‌ها و بویژه در بخشِ علوم اجتماعی است.

پِیر آندره تاگِیف می‌گوید : خیل عظیمی از فرانسویان - از چپ و از راست -، اسلامیسم را خطری جدی برای انسجام و همبستگی ملی و اِعمال ِ آزادی به دست آمده در کشورشان میدانند. آیا میتوانیم همه آن‌ها را « اسلام هراس» به شمار آوریم ؟ این برداشت، حاصل ِ بهم ریختگی و سر درگمی عمدی در کاربُرد ِ این مضمون توسط اسلامیست ها و چپ هائی است که با آن‌ها همصدا می شوند. این شهر وندان نه «اسلام هراس» بلکه « اسلامیسم هراس» هستند. و با آنچه که از کشتار های هموطنان خود به دستِ جدائی طلبان ِ سلافیست و جهادیست ها ویا راه بُرد های اِخوان المسلمین برای داشتن ِ قدرت در فرانسه دیده اند، نمی‌توان به آن‌ها حق نداد که چنین باشند.

چپِ ها ی اسلام گرا، اکثراً نا آگاه از آنچه که انجام می دهند، به کمکی های اسلامیست ها بدل شده اند. هر چند که باید در برابرِ آن‌ها هیچگونه ضعفی نشان نداد، ولی در عین حال، باید از دامی که در برابرِ ماست اجتناب کرد : مبارزه ماعلیه اسلامیست هاست نه با اسلام و نه با مسلمانان. زیرا در غیر اینصورت مسلمانان را تشویق به همراهی با اسلامیست ها می کنیم.

کثرت ِ مجامع ِ «غیر ِ مخلوط» (اشاره به جلساتی در فرانسه که در آن تنها سیاه پوستان و یا افرادِ غیر ِ اروپائی می‌توانند راه یابند. مترجم) گواه ِ ابتذال ِ هویت طلبی در میانِ چپِ افراطی در فرانسه است. دور نمای فرهنگی، سیاسی و انقلابی ِ این فعالان، شامل ِ : ساختار شکنی، استعمار زُدائی، مَرد زُدائی، غرب زُدائی و حتی « سفید زُدائی» است. و با آنچه که گفته شد، اگر نگاهی به تاریخ بیاندازیم، خواهیم دید که بُلشویک های یهودی الاصل چون زینوویوُ «۲»، اِسوردُلُو «۳»،کامِنِف «۴» و غیره، از اعتقادات ِ مذهبی شان دست کشیدند و یهود ستیز شدند.و برعکس، مسلمانانِ هم پیمان با چپ ها، از مسلمانان ِ دو آتشه ای هستند که در کنارشان، چپ های شیفته ِ اسلام سیاسی قرار گرفته اند. و از این روست که آن‌ها تبدیل به سردمدارانِ « مبارزه با اسلام هراسی» با برافراشتن پرچمِ ضد ِ نژاد پرستی می شوند.

پِیر آندره تاگِیف با وام گیری از جورج اُورول ( « جائی که ادبیات می‌میرد »، ۱۹۴۶ )، هدفش از طرح ِ'' چپ ِ اسلام گرا'' را چنین بیان می کند :

'' آنچه که واقعاً در معرض خطر است، حقِ گزارش ِ وقایع ِ معاصر به نحو ِصادقانه است؛ یا دستِ کم به همان اندازه که جهل، تعصب وُ توهمات به درستی اجازه دهند که هیچ ناظری کاملاً از ابرازِدیدگاه هایش سر باز نزند.'' ع.ش

***

islamo-nazisme-islamo-gauchisme.jpgدر زیر گفت و گوی هفته نامه اکسپرس با پِیر آندره تاگِیف را می‌خوانید که در ۱۸ مارس ۲۰۲۱ منتشر شده است* :

- نخستین بخش از کتابتان به رابطه ِ بین ِ اسلامیسم و نازیسم اختصاص یافته است ، در حالی که در بخشِ دوم، شما به نزدیکی ِ گروه‌های اسلامیست با جنبش های چپِ افراطی علاقه نشان داده‌اید، چرا این دو مضمون را به هم وصل کرده اید؟

* در این کتاب، من پیوند های خطرناکِ دو چهره ی اسلام سیاسی و جریان های ایدئولوژیکی ی افراطی، که خود را انقلابی معرفی میکنند را تجزیه و تحلیل کرده ام. اگر بخواهیم ساده‌ تر بگوئیم از یک سو اسلامی های انقلابی راست ، و از سوی دیگر اسلامگرایان انقلابی چپ قرار می گیرند. آنچه را که من در ترمینولوژی ( واژه شناسی) به کار گرفته ام، نخستین دسته، نازی های اسلامی یا فاشیست های اسلامی به معنای اخصِ کلمه هستند. دسته ی دوم را چپ های اسلام گرا تشکیل می‌دهند که میتوان آن‌ها را در شکل‌های گوناگون ِ « کمونیسمِ اسلام گرا، جهان سومی های اسلام گرا، اسلام گرایان ِ ضدِ فرایندِ جهانی شدن (altermondialiste ) و اسلام گرایانِ ضدِ استعمار»، بر شمرد. ما در گذشته، انگیزه‌های «ضدِ امپریالیستِ» اسلامیست ها، که در سال‌های سی و در دوران ِ جنگِ جهانی دوم، به نازی ها و فاشیست های ایتالیائی پیوسته بودند را به یاد داریم. آن زمان هدفشان از این کار، مبارزه ِ تأثیر گذار علیه ی امپراطوری ِ بریتانیا، فرانسه، و نیز صیهونیسم و کمونیسم بود.

از بهارِ سال ِ ۱۹۳۳، یهود ستیزی نقش ِ پیوند زننده را بین ِ نازی ها و ملی گرایان ِ فلسطینی به خوبی ایفا کرد. این اتحاد به رهبری ِ « مُفتی بزرگ ِ» اورشلیم، حاج امین آلِ حسینی - ضد ِ یهود ِ غضبناک - به ثمر رسید.

۷ اکتبر ۱۹۴۴، در بوسنی Bosnie، برابر ِ حدودِ شصت امام (آخوند) از لشکرِ سیزده ِ وافن- اس اس ( که در آن زمان تقریباً از مسلمانان تشکیل می شد. مترجم)، آل حسینی چنین اعلام می‌کند : « اسلام و ناسیونال سوسیالیسم برای مبارزه علیه ی یهودی گری با هم متحد شدند. و نزدیک به یک سوم از متونِ قرآن به یهودیان می‌ پردازد و به مسلمانان ندا میدهد که از قوم یهود بهراسند و هر جائی که هستند علیه آن‌ها به جنگند.»

من در این کتاب به « نازی شد ن ِ» اسلام و بویژه اسلامی شد ن ِ نازی ها پرداخته ام. و به عنوان ِمثال می‌توان از پناهندگان به خاور میانه بعد از ۱۹۴۵ اشاره کرد که گروه گروه به اسلام گرویدند و یهودی ستیزی شان را با ابراز ِ مبارزه با صیهونیسم پرده پوشی می‌کردند و در‌واقع هدفی جز نابودی ِ اسرائیل در سر نداشتند.

در گفتمان های تبلیغاتی چپ ِ اسلام گرای معاصر، نخست مضمون ِ ضد امپریالیسم و ضد ِ صیهونیسم شنیده می‌شود. و آنگاه غربِ کاپیتالیست که استعمار گرو بویژه نژادپرست است و دشمن شماره یک به شمار می‌آید. و به تعبیر ِ آنها، این نژاد پرستی، بر آمده از «جوامع ِ سفید پوستان» است که « راسیسمِ برنامه‌ریزی شده» را در جامعه بوجود می آورند.این است جزمیت و دُگم ِ بنیادی ِ طرفداران ایدئولوژی استعمارزُدائی و هویت طلبی که خود را بلند گوی «ضد نژاد پرستی سیاسی» میدانند، و دچار ِ نوعی نیمه ِ فلجی در ضدیت نشان دادن به سفید پوستان هستند. و افزون بر این، به هیچوجه نمی‌خواهند این ضدیت را بپذیرند.

در تاریخچه ی چپِ اسلام گر، باید نگاهی به دور انداخت. سپتامبر ۱۹۲۰ در باکو، کنگره ی انترناسیونالِ کمونیست تشکیل شد و در آن برای اولین بار همگرائیِ کمونیست های اسلامگرا ظاهر گردید. این همسوئی بر پایه ی تعریفی بود که لنین از اسلام چون مذهبی از یک «ملیت ِ» ستمدیده و حتی مذهبی ی تحت ِ ستم یاد می کرد. ودر اینجا باید یاد آور شد که در ۱۹۷۸-۱۹۷۹، حزب ِ کمونیست ایران ( حزبِ توده) ازانقلاب ِ خُمینیسم (انقلابِ اسلامی) و پیروزی و به ثمر رسیدنِ آن، به اسلامیست های شیعه برای به دست گرفتنِ قدرت پشتیبانی کرد و از سوی دیگر، نخبگان و روشنفکران غربی در آن زمان برای این پیروزی، کف زدند. و افزون براین، در سال‌های ۱۹۹۰، کریس هارمِن تروتسکیستِ انگلیسی، بر اساسِ تئوری مبارزه با کاپیتالیسم و امپریالیسم، از پیمان استرتژیک بین ِ مارکسیست ها و اسلامیست ها حمایت میکرد.

- به نظر می‌رسد شما در تعریف گوناگون از ''چپِ اسلام گرا'' نَوَساناتی از خود نشان می دهید. آیا دلیلش اینست که این پدیده متحول شده و یا تغییر شکل داده است؟

* در‌واقع من، بین ِ دو دوره و دو شکلِ ایدئولوژیک، از آنچه را که بیست سال پیش، چپ ِ اسلام گرا نامیده ام فرق می گذارم. و این به دلیل ِ تحولی ست که در چپ ِ افراطی در اروپای غربی پیش آمده است. در آغازِ سال ِ ۲۰۰۰ جنبش های جدیدی توانستند جای جنبش های کمونیستی را پر کنند و ائتلافی بینِ گروهای مارکسیست و بویژه تروتسکیست ها از یک سو و گرو های اسلامی از سوی دیگر بوجود آورند.وجه مشترک ِ این اتحاد بر پایه ی ضدِ امپریالیسم و ضدِ صیهونیسم بودن بنا شده بود. و افزون بر این، مسأله ی فلسطین ِ قربانی شده، همسوئی ایدئولوژیکی ی این جنبش ها را استوار تر کرد. و پیوستگاه این جریان های فکری یعنی جهان سومی ها و اسلامیست ها، در انقلاب ِ اسلامی ایران متبلور شد و چهره ِ ویژه ِ ''مخالفان ِ فرایندِ جهانی شدن ِ اسلام گرا ''(islamoaltermondialisme ) به خود گرفت.

و سپس، چپ ِ افراطی و تندرو، قالبِ ایدئولوژیکی (عقیدتی) خود را تغییر داد. طی سال‌های ۲۰۰۵-۲۰۱۰ شعار اصلی و قربانی واقعی آنها، مسلمانان شدند. آنهائی که با اطاعت از مذهبی ستمگر، تحمل ِ ستم دیدگی، تبعیض نژادی و محرومیتِ اجتماعی را به جان می خرند و جای خالی ی پرولتاریا ی ره گم‌ کرده را پر میکنند. و گذشته از این، مهاجران مسلمانی که میراث دارانِ استعمار و ستمدیدگانِ و قربانیان « نژاد زدگی » racisé می شوند.

قربانیان ِ فلسطینی با پیوستن ِ به ستمدیدگان ِ هوادارِ اسلام، دامنه ی پُر گسترده ای پیدا می کنند. در این هنگام، چپِ اسلام گرا وارد ِ دومین مرحله از زندگی ِ سیاسی خود می‌شود و مسلمانان را قربانی ی نژاد پرستی درفرانسه معرفی می‌کند. و در میانه ی سالِ ۲۰۰۰ این امر را چنان برجسته جلوه میدهد تا بتواند مبارزه خود علیه ی اسلام هراسی (islamophobie) را توجیه کند. و تمامِ تلاششان در جهت ِ به اثبات رساندنِ وجودِ « راسیسمِ روشمند» و « راسیسمِ حکومتی» در فرانسه است که بی‌اساس وُ تخیلی است. و این فرصتی شد تا آن‌ها بتوانند از ترکیبِ تازه‌ای که همانا استعمار زُدائی ِ اسلام گرایانه است، حرف به میان آورند و « تئوریِ انتقادِ نژاد » را مطرح کنند. از این زمان، چه در ستونِ روزنامه‌ها و جه در تظاهرات علیه ِ '' اسلام هراسی ''، مبارزانِ چپ ِ افراطی، شانه ِ به شانه ی فعالان ِ اِخوان المسلمین و یا سلافیست ها، ظاهر می شوند.

- از آن هنگام که شما مضمون ِ ''چپِ اسلام گرا '' را به کار گرفته‌اید، هر کس بنوعی که خواسته از آن استفاده نموده است. و حتی خودِ شما امروزه از آن، مفهومِ گسترده‌تری از آنچه را که در آغاز بوده، بر داشت می کنید. راستی چرا این انتخاب را کرده اید؟

* از آن هنگام که یک مضمون ِ سیاسی محبوبیت ِ رسانه ای پیدا میکند، گنگ تر و پیچیده‌ تر می شود. و از این جاست که باید با فراست ِ بیشتری آن را توضیح داد. و افزون بر این، در هر مرحله‌ از به کارگیریش، لزوماً باید به پدیده ی اجتماعی-سیاسی آن که تغییر پذیر است، توجه نمود. در ۱۹۸۳-۱۹۸۴ که عبارت ِ « پوپولیسمِ ملی» را بکار بردم و یا در۱۹۸۵ از اصطلاح « راسیسمِ تمایز دهنده» استفاده کردم، از پیش نمی‌دانستم که از آنها در کاربرد های سیاسی و یا رسانه ای، چه برداشتی خواهد شد. و از آن پس، در کتاب‌هایم تلاش کرده‌ام تا آن‌ها را مشخصاً تعریف و یا تصحیح کنم. چرا باید از به کارگیری ی مضمونی که یک پدیده ی نمایان ِ جامعه را بیان می‌کند دست کشید، اگر در آن کژ فهمی هائی بروز کند؟ و من بسیار خوشحالم که این مضمون ها مورد ِ بحث و جدل و گفتگوی بسیاری از ویژه کاران، تاریخ نگاران و جامعه شناسان قرار می گیرند، بی آنکه از بازتاب‌های سیاسی آن غافل شوم.و همان طوری که به کار گیری ِ مضامین ِ «پوپولیسم»، « جامعه گرائی مذهبی، قبیله‌ای و..» و یا « جدائی طلبی» از این قاعده مستثنی نیستند . آنچه به روشنی دیده می‌شود این است که از این پس، کشمکشی با چپ ِ اسلام گرا به وجود آمده که من در آن فعالانه در گیرم و همه ی تلاشم این است که بتوانم به موازات آن، یک فراکاوی علمی را به سامان برسانم.

گذشته از این، هر گونه تفسیر و تعبیری از مفهوم ِ «چپ ِ اسلام گرا»، که هدفش ایجاد مشاجره و مجادله برای بی‌اعتبار کردن ِ آن باشد را، رد می کنم. آن‌ها عمداً و یا سهواً چنین وانمود می‌کنند که بُرِش « اسلام گرا» در این عبارت معنای طرفداری از جهادیسم و یا تروریسم اسلامی را به ذهن متبادر می کند. در حالی که به هیچوجه منظورم بیان این معنا نبوده است. البته نباید نا گفته گذاشت که مدافعان ِ جهادیسم مثل ِ اخوان المسلمین و یا سلافیست ها میتوانند در تظاهرات و گرد هم آئی های چپ هائی که از آن‌ها دفاع می کنند، حضور داشته باشند. از آن جمله میتوان از تظاهرات و اعتراضات برای دفاع از مسأله فلسطین، « مبارزه با اسلام هراسی»و یا نبرد علیه ِ «امپریالیسم» و یا «نئو لیبرالیسم» نام برد.

- شما به «چپِ اسلامگرا»، داشتنِ اراده ی ویرانی ِ اسرائیل و ضدِ صیهونیسم را نسبت می دهید. در حالی که این مضمون در گفتمان های حزب های چپِ فرانسه چون «فرانسه تسلیم ناپذیر» و یا گرو های حزب سبز دیده نمی شود. فکر نمی‌کنید که باید بین ِ گروه‌های علیه ِ اسرائیل و آن‌ها ئی که هیچگونه نشانه ای از آن ندارند، فرق گذاشت؟

* گویی شما می‌خواهید مسأله را کم‌رنگ جلوه دهید! در اعلامیه های رهبرانِ حزبِ « فرانسه تسلیم ناپذیر» و نمایندگانِ منتخب ِ حزب سبز و یا حزب های دیگر چپِ افراطی، اهریمنی دانستنِ اسرائیل و جنایت کار شمردن صیهونیسم، که نتیجتاً به حذف ِ اسرائیل اشاره دارد، دیده می شود.

مثالی بزنیم. ۲ آوریل ۲۰۱۸، ژان لوک مِلانشون رهبر حزب ِ « فرانسه تسلیم ناپذیر» در وبلاگ خود به نامِ (l'ère du people )«عصرِ خلق»، در مقاله ی تندی، به کنایه از قربانیان ِ کشته شده ی فلسطینی توسط ارتشِ اسرائیل اشاره می‌کند و این واقعیت روشن را کتمان می نماید که عامل اصلی این کشتار حماس بوده است. و تمام سعی خود را به کار می‌گیرد تا با «شهید» نامیدنِ فلسطینی ها، خوراک تبلیغاتیش را هر چه بیشتر پُر ملاط جلوه دهد : '' [....] ارتش ِ قاتل اسرائیلی به روی جمعیت بی‌دفاع ِ فلسطینی تیراندازی می کرد.'' و او در ادامه بدونِ اشاره به کشتارِ کودکانِ اسرائیلی توسطِ حماس، شعارِ تبلیغاتی حماس را این چنین تکرار می کند : '' جمعیتِ صلح جو'' که حقِ قانونی خود را طلب می کردند، توسط قاتلان ِ حرفه‌ای یهودی لت و پار شدند. تاکنون سابقه نداشته است که سیاستمداری - جز ملانشون - به ارتش ِ ملی و قانونی ی یک کشورِ به رسمیت شناخته شده، '' ارتش ِ آدم کُش'' اطلاق کند و جراتِ رفتاری این چنانی داشته باشد و انرا جنایتکار بنامد. و افزون بر این، با انتخاب ِ این نوع گفتمان ها و شعار ِ «صیهونیست های آدمکُش» که در خاطره ها و در زمان های دور، مرگ طلبی برای یهودیان را به یاد می آوَرَد، بار دیگر در افکار عمومی، تخیلات ضدِ صیهونیستی را زنده می کند.

- شما چندین بار در کتابتان از کلمه ی ''collabo'' (کسانی که در زمان اِشغال فرانسه با دولت نازی همکاری می کردند. مترجم) برای مبارزانی که به دفاع از اسلامیسم بر می خیزند، نام برده اید. چرا این کلمه را به کار گرفته اید که قطعاً بحث را به طور نمادین به سوی سبک و سیاقی هیجان بر انگیز هدایت می کند؟

* این به روشنی بیان کننده ی خشم من در برابر ِ رفتارِ آنهائی است که جزء راهروان ِ تازه به دوران رسیده ی فناتیک های(متعصبین ِ) مذهبی شده اند. و علیه ی آزادی‌ها و ارزش‌های دموکراتیک به پا بر می خیزند، در حالی که خود از آن بهره مندند. چرا که این فعالان ِ چپ ِ افراطی اکثراً دچار ِ نفی واقعیت شده اند و به شکلی پنهان و آشکاربه خوش خدمتی و حتی تبانی و همدستی ی فکری با اسلامیست های سیاسی مشغولند. این بخش از گفتارم که نشان دهنده ی هیجان و خشمم نسبت به این پدیده هاست، مانع ِ کارِ علمی و تحلیلی ام در باره آن‌ها در جامعهء فرانسه نمی شود.

در کتابم که نه یک جزوه بلکه یک رساله است، من با شهروندی که میخواهد اولویت ها و بیزاری هایش را نشان دهد، نزدیک می شوم. و به عنوان یک پژوهشگر، تمام ِ تلاشم این است که این رویداد، نخست بررسی و سپس با داده‌های علمی، واقعیت‌ها را به او به شناساند. تَنِش بین ِ دانستن و شناختن؛ و میل ِ به دخالت در حوزه ی سیاسی، اجتناب نا پذیر است. باید به وجود ِ در گیری بین ِ ارزش‌ها و هنجار ها اذعان کرد. و در این میان نباید به مسأله ی اخلاق خِرد ورز، بی اعتنا بود. آنچه را که از اهمیت ِ فراوان برخوردار است، پی بردن به هم سوئی بین ِ اسلام ِ سیاسی و چپ ِ افراطی از یک سو و اسلامیست ها و آنهائی که خود را مدافعان ِ استعمار زُدائی می‌دانند از سوی دیگر است . و در این مورد نباید از هیچ پژوهش ِ علمی و پایه دار دریغ کرد. و نشان دادن ِ اینکه چگونه همگرائی ِ چپ ِ اسلام گرا با اسلام سیاسی، تهدیدی برای آزادی بیان و آزادی اکادمی ها و فرهنگستان های فرانسه به شمار می رود. و در عین حال، نباید فراموش کرد که برای اسلامیست ها و چپ رادیکال، لائیسیته به مثابه ِ یک دشمن است و یکی از جبهه های مبارزاتیِ آن‌ها یعنی ''ضدیت با جمهوریت'' را تشکیل می دهد.

- آیا ما باید رو در روئی بین ِ ضد اسلام گرایان و ضد اسلام هراسان را به عنوان نبرد ِ (عقاید) تا سر حدِ مرگ، و بین دو اردوگاه، یکپارچه تصور کنیم ، بدون هیچ تفاوت ظریف در آنها؟ و این در در حالی است که می دانیم بخش ِ عمده ی افکار ِ عمومی در فرانسه خود را در بینِ این دو محور پیدا نمی کنند؟

* در هر اردوگاه ِ ایدئولوژیک همیشه اختلاف‌های جزئی وجود دارد. این یک واقع گرائی است. و ستیز ِ دیگر میان ِ مخالفانِ اسلامیست ها و مخالفان ِ اسلام هراسی، لزوماً در پهنه ِ بحث و گفتگوی سیاسی- فکری معنا پیدا میکند که اکثریتِ مردم فرانسه نسبتِ به آن بیگانه و یا بی‌تفاوت به نظر می رسند. آنچه را که من می‌خواستم برجسته و تحلیل کنم در گیری بین ِ دو «ضدِ » است و نه بینِ اسلامیست و ضدِ اسلامیست.این در گیری، موافقان و مخالفان را به دو دسته متمایز می‌کند : چپِ جمهوری خواه/جهانشمول (ضدِ اسلامیست) و چپِ هویت طلب/ مدافعِ استعمار زُدائی که به نام ِ ضدِ راسیسم، شدیداً ضدِ اسلام هراسی است.

هر چند که هنوز مدافعانِ استعمار زُدائی و طرفدارانِ ضدِ اسلام هراسی در صحنه ی دانشگاه‌ها و اکادمی های پزوهشی در اقلیت هستند، ولی به طور بیرحمانه ای نقشِ پلیسِ سیاسی را بازی می‌کنند و از لودادن و سانسور کردن نیز اِبائی ندارند. افزون بر این، چون شاگردی که از آموزگارش حرف شنوی داشته باشد،آنها نیز از تارتوف «۵» و رفیق استالین آموخته اند تا همه آنهائی که به انتقادشان می پردازند، و یا در برابرشان ایستادگی میکنند، با الهام از روش مکارتیسم «۶»، تصفیه کنند و منتقدانشان را ''اسلام هراس'' بنامند. همان‌گونه که به ساموئل پاتی، معلم تاریخ انگ ِ اسلام هراسی زدند و این کارشان به بهای سر بریدن او تمام شد. و صرفاً دروغی بود که یکی از شاگردانش به کمک سایرِ انجمن‌های اسلامی طرح ریزی کرده بود. و در این جاست که چپ های ضدِ اسلام هراسی، به طورِ غیر مستقیم، همدستِ جهادیست ها می شوند.

چپِ اسلام گرا، به مثابه ِ اسلامیست ها، و در برابرِ نگاهِ مهربانِ چپِ ''درست اندیش'' که می‌خواهد همان سمت و سوی آن‌ها را تائید کند، با نشانه گیری هدفِ خود، اسلامیست ها را به سوی جنایتی سوق می‌دهد که نمونه‌اش را در بالا ذکر کرده ام .

و سپس می‌بینیم که روز نامه نگارانِ شارلی هبدو و یا یکی از استادان ِ دانشگاه، پژوهشگر سرشناس و از ویژه کاران نامدارِ فرانسوی در زمینه ی اسلام، به نام ژیل کِپِل «۷» سال هاست که تحت محافظت ِ پلیس قرار دارند.

امروزه، اگر موضوعِ ِ جُست وُ جو و پژوهش، روی اسلام و یا مسلمانان باشد، آزادی پژوهش و تدریس به دو شرط قابلِ اجراست : خود سانسوری و یا تحتِ محافظتِ پلیس قرار گرفتن. در این میان آنهائی در امانند که خود را در صفِ اُرتودکسی ِ اسلام ِ استعمار زُدا و یا ضدِ راسیسمِ هویت طلب قرار می دهند؛ این دو ستونی که روشنفکرانِ چپِ نوین به آن تکیه داده اند.

پانویس ها :

[۱] Pierre André Taguieff

[۲] Zinoviev

[۳] Sverdlov

[۴] Kamenef

[۵] Tartuffe یا حقه باز، کُمدی از مولیردر پنج پرده که برای اولین بار در۱۹۶۹ در تاتر پاله رویال ِ پاریس به نمایش گذاشته شد. اشاره به دو روئی و بویژه ریا کاری و تزویر در مذهب است که می‌تواند خطرناک باشد . تارتوف متدین و زاهدی که مذهب را دست آویزِ انجامِ مقاصدش کرده بود.

[۶] Maccarthysme سناتورِ جمهوری خواه، به نامِ ژوزف مکارتی (۱۹۰۸-۱۹۵۷) که سیاستِ ضدِ کمونیست داشت و به تصفیه کردن ِ گروه زیادی پرداخت. این اصطلاح برای بهانه تراشی برای رسیدن به هدفی به کار گرفته می شود.

[۷] Giles Kepel دانشمندِ فرانسوی در امور سیاسی و ویژه کار اسلام و جهان عرب، پروفسور دانشگاه‌های پاریس و دارای کرسی امور خاورمیانه و کشورهای مدیترانه در یکی از نام دارترین مجموعه علمی-Ecole normale supérieure - در پاریس است.او ده‌ها پژوهش و آثارِ علمی را در کار نامه ی پر بارِ دانشگاهی خود دارد.

*https://www.lexpress.fr/actualite/idees-et-debats/pierre-andre-taguieff-il-y-a-des-islamo-revolutionnaires-de-droite-et-de-gauche_2146909.html



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy