چیزی که تاریخ به ما نشان داده آن است که لذوما سرنوشت کشورها توسط جنشهای مردی وسیع بعضا غیر سازمان یافته رقم نخورده. آنچه که میتواند که آینده سیاسی یک رژیم را رقم یزند به عثیده بنده بر میگردد به شیوه عملکرد آن رژیم در مدیریت کشور. مثال برای این ادعا بسیار است، از آلمان نازی و ژاپن میتوان به عنوان مثال در این مقاله یاد کرد. همه میدانیم که کشور ژآپن بعد از جنگ جهانی دوم و بمباران دو شهر مهم خود چه روزگاری را سپری کرد، منتهی بعد از جنگ جهانی همه شاهد پیشرفت چشم پیر ژاپن در عرصه اقتصاد و سیاست بودیم، طوری که امروز به یکی از ده کشور برتر اقتصادی تبدیل شده است. چرا که مدیریت کشور را طوری پیش برده بود که هدایت و مسیر بخشی به تغییرات کلان سیاسی، نظامی، اقتصادی و... میسر بود.
البته رژیم هایی هم هستند بمانند جمهوری اسلامی، که نیازی به لشگرکشی نیروی بیگانه و انقلابهای میلیون نفری ندارند. آنها را اگر به حال خود هم رها کنید، قادر به اداره و مدیریت کشور نخواهند بود. این چنین رژیمها آنقدر دایره خودی و ناخودی را تنگ کردهاند که نیروهای فن حریف خودی هم جایی برای عرضه توانایی و مثمر ثمر بودن پیدا نمیکنند. نمونه بارز و واضح آن را در ترکیب بندی و روابط خانوادگی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ میتوان دید.
در واقع ویژگی همیشگی این رژیم از بدو تولد یعنی بهمن ۱۳۵۷ تا به همین امروز که مقاله نوشته میشود، عدو پذیرش و استفاده از نیروهای دانش ورز و دارای صلاحیت بوده است. همانطور که در پارگراف بالا اشاره شد، قدرت در حلقهی بستهی هزار درتوی روابط فامیلی باقی مانده و دست بر قضا شرایط طوری بوده که حتی محض رضای خدا یک نفر نابغه هم از بین این افراد بیرون نیامده که بتواند کشور را بحرانهای درگیر در آن نجات داده و دستی بر سر و روی اسن کشور بکشد. هر چه در طول عمر ۴۲ ساله این رژیم دیدهایم مشتی ادم مفت خور، بی شواد، تنگ اندیش، فاقد مهارت و تخصص بوده. از جمله بزرگان این افراد میتوان به خمینی، خامنهای و اهل بیتش، رفسنجانی، روحانی و فرماندهان مغز فندوقی سپاه اشاره داشت.
جامعه ایرانی از تخبگان تخلیه شد، هر دهه ایران که درگیر موضوعاتی از قبیل جنگ، اعتراضات سراسری و درگیریهای مردم با رژیم به هر دلیلی بود، تخبگان زیادی فضای حاکم را تنگ و ترک وطن را به ماندگان ترجیح دادند. در نتیجه با تخلیه شدن کشور از نخبگان، تمامیه نیروهایی که توان کمی و کیفی لازم برای مدیریت را داشتند فرصت لازم برای خدمت نیافتند و دقیقا زمانی که کشورهای دنیا بدنیال پیشرفت علمی، صنعتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بودند، شاید بتوان گفت کشور ایران حتی از جایی هم که بود به دههها عقب تر پرتاب شد. جایی که قبل از انقلاب از بسیاری کشورها پیشی گرفته بودیم، حال و با وقوع انقلاب اسلامی در ایران از بسیاری لحاظ به نسبت اکثریت کشورها در آخرین رده بندیها قرار گرفتیم.
البته هر کشوری که دست به حذف فیزیکی - فکری دگراندیشان زنده، با چنین اتفاقی رو برو شده است. یکی از روشهای فروبردن جامعه در باتلاق روزمرگی و ابتذال زندگی تخلیه جامعه از اندیشه ورزی است. رژیم اسلامی ایران در طول عمر خود همواره دو انتخاب داشته است: یا میبایست سطح فکری خود را به اندازه اندیشه فرهیختگان و نخبگان بالا ببرد و یا اینکه سطح عمومی فرهنگ و اندیشه جامعه را به اندازه سطح حماقت و جهل خویش پایین بیاورد. آنچه که واضح است رژیم اسلامی ایران انتخاب دوم را برگزید. البته چنین رخدادی در تاریخ خود کشور ایران بارها دیده شده است که میتوان برای مثال به اسکندر مقدونی و اعراب اشاره کرد. سران سپاه مقدونیه که همراه با اسکندر جنگ طلب و آدمکش ایران را به تصرف درآورند چارهای ندیدند جز این که پس از مرگ او خود را با تمدن برتری که از حیث نظامی بر آن فائق شده بودند انطباق دهند. آنها به نوعی در گستره غنای فرهنگ ایرانی حل شدند. و بعدها اعراب نیز با ایران چنین کردند. اعراب هرچند دیرتر منتهی در نهایت به این مورد تن دادند و در بسیاری از زمینهها از جمله ادبیات، مدیریت کشور داری، هنر، برتری فرهنگ سرزمین تصرف شده را بر فرهنگ صحرا نشینی پذیرفتند. اما تنها یک قوم ضد این عمل را انجام داد و آن هم مغولان بودند.
فرقهای که در سال ۱۳۵۷ توانست برتری را کسب کند و با توصل به جهل اجتماعی سوار بر قدرت شود، بمانند مغولان خواهان تسلیم در برابر نخبگان ایرانی نبودند. به همین دلیل هم از بدو قدرت گیری اعدام نخبگان ایرانی را شروع کردند و مبدانیم این قرثه تا روزی که بر صندلی قدرت تکیه زده دست از اعدام و کشتار این قشر از جامعه نخواهد کشید. ترکیب سنتی حکومت که تشکیل شده از بیت رهبری- پاسداران سپاهی و بازاریهای موئتلفه است، همه دانش آموخته سیستم چنگیزی بودهاند. این اقراد را نه قدرت و نه ثروت تغییر داد و نه پیشروی فناوری. چارچوب این قشر سنت گونه بوده و هست و در تحکیم قدرت خود، همیشه غارتگرانه، فاسد و هرزه گونه پیش رفته است.
عملکرد اعدام گونه و سرکوبگرانه رژیم ایران سبب شده تا قشر فعال فرصت بروز یک جنبش اجتماعی رهبری پذیر را گرفته. آخرین تلاش برای چنین جنبشی را در سال ۸۸ شاهد بودیم که در نهایت با اعدام، شکنجه و کهریزک پاسخ داده شد. از آن وقت به بعد حرکتهای ایران به سمت نوعی شورش و رادیکالیسم سمت و سو گرفت. البته این نوع از رادیکالیسم، جواب وحشی گری رژیم ایران بود که در دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ خود را نمایان کرد و خبر از حرکت هایی به مراتب رادیکال تر در آیندهای نزدیک داد. که البته جواب رژیم به این حرکات موجب شد تا خود را بیشتر از پیش در باتلاقهای بحرانهای خوود ساخته فرو ببرد و از سال ۱۳۹۸ به بعد این باتلاق برای رژیم عمیق تر شد.
البته در سال ۱۴۰۰ شرایط به گونی است که گمان میرود رزیم با یک حسابرسی داخلی روبرو است. با نگاه و انالیز بحران هایی که رژیم با آن روبرو است میتوان اینطور گمانه زنی کرد که عاقب سخت در انتظار حکومتیان است. من در این مطلب و این قسمت از مقاله سعی دارم تا اشارهای به این دست از مشکلات لاینحل و احتمالات آن داشته باشم.
• چیزی که پر واضح است انسجام در درون رژیم از بین رفته است و این زمانی حاد میشود که این اسنجام فعلی به مرگ رهبر آن به عنوان ستونی که مافیای درون قدرت را از به جان هم افتادن دور نگه میداشت، بستگی دارد. جنگ درون حکومت بین باندهای مافیایی آن با توجه به سفره خاله خزانه میتواند وارد فاز جدید شود.
• در حال حاضر رژیم با شکاف امینی نیز دست و پنجه نرم میکند، این سکاف زمانی نمایان میشود که میبینیم اسرائیل توانسته گستره نفوذ خوود به ردههای بالای رژیم را گسترش دهد. چیزی که مشخص بود اینست که از بیت رهبری تا تمام ارکان حیاتی و سری رژیم، تمام حرکات و راز و رمزهای رژیم به صورت مشترک در اختیار رژیم ایران و اسرائیل قرار دادرد و هر حرکت رژیم میتواند شناسایی و به انحراف کشیده شود. اسرائیل کشوری است که از سال ۱۳۵۴ تلاش کرد برای بر سر کار آمدن رژیم اسلامی و واضح است که چیزی نیست که بیت رهبری بداند و اسرائیل از آن بی خبر باشد. امروز نیز آشکار است که آدمهای گوش به فرمان اسرائیل در تمام نهادها و ارگانهای سرنوشت ساز ؤزیم ورود دارند، طوری که محمد نوری زاد افشا کرد که اسرائیل در روزنامه کیهان، در قلب بیت رهبری و بیش از صدها اتاق بازرگانی رژیم نفوذ کامل دارد.
• ورشکستگی اقتصادی غیر مولدی کاملا مشهود اما اعلام نشده است، که این کار را مردم گرسنه و مالباخته با اعتراضات هر روزه خود نمایان میکنند. به دلیل ورشکستگی و نبود بودجه لازم برای اداره کشور، رژیم از بالا دستور آتش به اختیار داده و نیروهای سرکوبگر به جان مردم در شهرها افتادهاند. که همین امر میتواند جرقه اعتراضاتی به مرابت رادیکال تر از سال ۹۸ و ۹۶ باشد.
• بحران حساتی تری که رژیم با آن روبرو است موضوع محیط زیست است که میتواند تیر خلاصی باشد بر پیکره نیمه جان رژیم ایران. بحران و کمبود آب و دزدی آن از شهری و انقالش به شهر دیگر به عنوان تنها راه کار رژیم برای مدیریت کم آبی میرود تا جرقه نفرت پراکنی را دل مردم ایران بزند. که این جنگ آب پیش بینی میشود به کل کشور ایران کشیده شود که همین امر میتواند ماجرهایی به مانند برجام دو، احتمال جنگ با اسرائیل، انتخابات ریاست جمهوری و... به حاشیه بکشاند. تمام اخبار محیط زیستی و در صدر آنها بحران آب تماما نشانه هایی از پایان حیات در بخشهای بزرگی از ایران میدهد و میتواند سناریو آغاز پایان ایران که رژیم بر ما تحمیل کرده است را کلید بزند.
• بحران تازه و جدیدی که همه کشورها به خصوص کشورهای فقیر و ناکارآمد از نظر مدیریتی با آن روبرو هستند، بحران کرونا است. این ویروس که طبق گفته سازمان بهداشت جهانی متغیرهای جهش یافتهای دارد، میتواند کشورهای فقیر از جمله ایران را با بحران حل نشدنی روبرو کند. برای مثال در کشور هند نزدیک به ۷۰۰ نوع متغییر از این ویروس یافت شده است. در کشور ایران با نبود منابع مالی در ساختارهای بهداشتی و نبود عقلانیت در مدیریت کشور به خوبی از ایندهای فاجعه بار خبر میدهد. در طول تاریخ و بین سالهای ۱۹۱۷ - ۱۹۱۹ به دلیل قحطی ایران نیمی از جمعیت خود را از دست داد، منتهی این بار این بیماری ترکیب شده با قحطی و بی آبی تا بحران جانی دیگری را نصیب ایرانیان کند.
• با بی ارزش شدن جایگاه ایران و بی ثباتی بازار کشور، باعث شده تا هیچ سرمایه گذاری ریسک سرمایه گذاری در کشور ایران را نپذیرد. به همین دلیل ایران به کشوری رها شده تبدیل شده است که در بین بده بستانهای نه کلان کشورها که در بین کشورهای صغیری چون ترکیه، عربستان و اسرائیل تعیین تکلیف شود. البته نه در زمان حال، بلکه زمانی که کشور با بحرانهای لیت شده در این مقاله کاملا تار و پود آن به سمت نابودی کشیده شود.
• رژیم ایران با وجود بحرانهای ریز و درشت خود ساخته خود چارهای جز حراج و واگذاری منابع، تاسیسات و ثروت کشور ندارد، تا بتواند از این طریق عمر منحوس خود را چند صباحی بیشتر کند. برای مثال برجام دو که در مثالههای گذشته به آن مفصلا پرداختهام، تفاهم نامهای خواهد بود بر سر ویران تر کردن کشور ایران که نه برای امریکا و نه برای دیگر کشورهای سرنوشت ساز خاورمیانه اهمتی دارد. دعوای زرگری حال حاضر تنها جنبه نمادین و تعریف دوباره قدرت در خاورمیانه دارد که قدرتهای منطقهای بتوانند جای قدرتهای جهانی را در حوزه جغرافیای سیاسی بگیرند.
• همانطور که در بالا اشاره شد، اعتراضات مردم گرسته شروع شده است. منتهی نه سازمان دهی و نه رهبری پذیر است، منتهی انگیزه محکمی پشت آن استوار است. گرسنگی، قحطی و بی آبی. همانطور که پیش بینی شد، این اعتراضات در آینده رادیکالیسم شدت و حدت داری به خود میگیرد که اگر رژیم دست به سرکوب آنها بزند، میتواند اعتراضات را به سوی واکنشهای قهرآمیز از سوی مردم ببرد. جنگ تاریخ جنگ نان بوده و هست. مردمی که گرسنه باشند و نان به آنها نرسد، تنها راه مقابله برای حیات خود را تنها دست به اسلحه بردن میداند.
در پایان باید اشاره کنم، کشورها الزاما بین توسعه و عدم توسعه دو انتخاب دارند. رژیم اسلامی ایران با توجه به فاکتهای حال حاضر مورد دوم یعنی عدم توسعه را انتخاب کرده است و هزینه این انتخاب را رژیم به نوبه خود و مردم به نوبه دیگری پرداخت خواهند کرد. چیزی که مشهود است فروپاشی در راه است منتهی شاید بتوان بر روی شکل و مدت آن بحث کرد. منتهی معلوم نیست بعد از این فروپاشی چیزی به نام ایران باقی میماند یا خیر. اما میتوان امید داشت تا چیزی باقی بماند که بتوان مبنای بازسازی قرار گیرد. بهتر است امید خود را نگه داشته و هر زمان این فروپاشی آغاز شد، بتوانیم آن را در جهت منافع ملی به پیش ببریم.
به امید آن روز
رضا وضعی