درست مانند زمانهای جنگ، که بسیاری از بخشهای صنعتی و واحدهای تولیدی، که در واقع با تولید محصولات نظامی بیگانه هستند، باید در خدمت نیازهای تسلیحاتی باشند و موظف به تولید مهمات و اسلحه مورد نیاز ارتش درگیر نبرد میشوند، همه تدارکاتچیان و سهامدارانِ اوراق خون اکنون برای حفظ نظام و بقای رژیم، تبدیل به بنگاه تولید محصولِ موردِ نیازِ سهامدار اصلی شدهاند.
این صف کشیدن و نمایشِ تهوع آور ثبتنامِ انتخاباتی، به منظور گرم کردن تنور انتصابات، که همچون ویترینِ سفاهت، همواره با بوق و کرنا در درون، و رقص و پایکوبی ماله کشان در برون، دنبال میشود، بیش از هر چیز تشیعِ جسدِ نیمهجانِ رهبر نظام مذهبی را به تصویر کشیده است که بوی الرحمانش چنان «بد» و «بدتر» را به جان هم انداخته است که همگی قبل از قبض روح کردنش بدنبالِ میراث و سهمخواهی هستند.
در نگاهِ نخست، دم تکانی چنین کسانی، شاید نمایشی از انسجامِ و اعتماد به نفس و پویایی نظام به نظر آید، ولی با نگرشی دقیق به نفس افتادنِ یک حکومت به پایان رسیده را میتوان مشاهده کرد که غرق در تناقضاتِ درونیاش از بحرانی به بحران دیگر سرگردان است.
همگی این مشتریانِ خیابان پاستور که اکنون برای بهبود اوضاع گلو پاره میکنند، خودشان بیش از هر کس دیگری باعث و بانی این همه بحرانهای گوناگون بودهاند و اساساً وجود این فرقهی فاسد، بحران زاست و بودنشان تناقض با اصل آفرینش جهان دارد. از درونِ صفوف چنین «هیچ کسانی» که با آن همه امتیاز و رانت هنوز نتوانستهاند یک اندیشهی با ارزش و یک شخصیت برجسته تولید کنند، «راهی که درو نجات باشد» نمود نخواهد کرد.
خوش رقصی برای اربابان خون و فساد هنگامی مشمئزکننده میشود که موجوداتی درجه چندم، با ورود همدستان جنایت به نمایش روحوضی انتصابات «اشکشان به پنهای صورت جاری میشود». چندش آور تر از آن، دست و پا زدن فرقهی عزاداران سیاهکل است که با چهرهای پریشان و زلفی آشفته، همراه با ادبیاتی سخیف برای بیخردترین حکومتِ جهان یقه درانی میکنند و از مردم ایران انتظار «تعقل» دارند.
پایههای چوبین استدلالهای سستِ مالهکش لندن نشین و مالهکش برلین نشین با اولین وزشِ دلایل منطقی خانم مسیحِ علی نژاد و آقای طبرزدی چنان شکسته شد که برای فرار از تله به افترا و انگ و پریدن میان سخنان مهمانان روی آوردند.
«ملت بزرگ ایران»، چنانکه کنشگران مدنی و سیاسی شجاع در ایران، مردم را مخاطب قرار دادهاند، نیازی به توصیههای مالهکشانِ بدنام ندارد و مردم از خواستههای بهحقِ کنشگرانِ مدنی و سیاسی در راستای «تحریم گسترده انتخابات ساختگی و فرمایشی ریاستجمهوری ۱۴۰۰» و «برکناری علی خامنهای» برای «گذار خشونتپرهیز و صلحجویانه از نظام نابسامان ولایت فقیه و قانون اساسی تحمیلی ضدبشری این نظام» پیروی خواهند کرد.
بهتر است که توصیه گران «تعقل» اندرز بانوی دلاور، فاطمه سپهری فعال مخالف جمهوری اسلامی و از امضا کنندکان بیانیه ۱۴ نفره را آوازه گوششان کنند که نه تنها «کسانی که رأی میدهند شریک جرم جنایات رژیم هستند»، بلکه «شریک قتل نویدها و ستارها و مصطفیها نیز هستند».
با آنکه مشروعیت در نظام اسلامی به حقانیت آسمانی پیوند داده شده و «ظاهراً» رژیم را بینیاز به مقبولیت عمومی کرده است، با این همه، رژیم برای تبدیل قدرت سیاسی خود به اقتدارِ مورد پذیرش همگانی و فروش آن در بازار سیاست جهانی نیاز به «مشروعیت زمینی» از طریق انتخابات نمایشی و حضور مردم در پای صندوقهای رأی دارد. برتری کارزار «تحریم انتخابات» و کمبود منابعِ مشروعیت در رژیمِ وامانده چنان آشکار شده است که سخنگوی شورای نگهبان با اطمینان از مشارکت پایین مردم در انتخابات، میزان مشارکت را از منابعِ مشروعیت نمیداند. او البته نادانتر از آن است که بداند که کارآیی و کارآمدی هر نظام سیاسی جریانی ابزاری و مشروعیت، روندی ارزشی است. به زبان دیگر مشارکتِ پایین مردم در انتخابات مشروعیت حقوقیِ امر انتخابات را خدشه دار نمیکند، اما مشروعیت قانونی و حقانیت حکومت مستقر را از درجه اعتبار ساقط میکند و به مردم نه تنها حق براندازی، بلکه تکلیفِ جایگزینی چنین نظام غیر قانونی را میدهد.
انتخابات در حکومت هایی مانند رژیم اسلامی، تنها کاربرد تثبیت کننده استبداد در داخل و ترفندی برای موجه نشان دادن حکومت در مراجع بینالمللی را دارد. تداوم روند تحکیم پس از پایانِ خیمه شب بازی انتخابات تنها با سرکوب مردم و اقتدار سرنیزهای ممکن، و دوام ترفند موجه سازی در محافلِ جهانی، تنها با باج دادن و کشور فروشی و تروریسم دولتی و جنگهای نیابتی مقدور است.
با این حال، رژیم اسلامی به انتخابات این دوره نه بعنوان روالی مشروعیت ساز در مجامع جهانی مینگردد، که در این دوران بیماری همه گیر میتوان مشارکت پایین مردم را در انتخابات با محدودیتهای کرونایی توجیه کرد، و نه بدنبال کسب مشروعیت مردمی همانند دورههای پیشین است. در این دوره انتخاباتی، حاکمان دزد و فاسد بیشتر در پی گزینش نقشها و انتصاب مقامها هستند، تا پس از مرگ رهبر کنونی، انتقال رهبری و خلاء قدرت، رژیم جنایت پیشگان را دچار فروپاشی نکند، تا شرایط تبعیت از رهبر جدید را فراهم سازند. تدارکاتچی بعدی که نقشی فراتر از تدارکاتچیان گذشته خواهد داشت، پیشاپیش انتصاب شده است.
رهبر آینده رژیم اسلامی نه بر مبنای «انتخاب» از طریق مجلس خبرگان تعیین میگردد و نه به صورت «توافق» میان سهامداران اوراق خون انجام خواهد شد، بلکه بیشتر برپایه «تحمیل» ناگزیر خواهد شد. هر چند مجلس خبرگان در نمایشی آنرا «کشف» خواهد کرد.
با این همه، هدایتِ کنترل شده جانشین رهبری و مجبورسازی دیگران به تبعیت، در نبود شخص تاثیرگذار و قدرتمندی در میان حلقه قدرت، مانند هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۸، در کنار یک جنبش نیرومند و رو به رشد، مردمی در خیابانها و آماده خیزش سراسری و شرایط و جو جامعه و جهانی که هیچ شباهتی با آن سالها ندارد، انتقال مسالمت آمیز اقتدار به رهبر بعدی را دچار مشکل خواهد کرد و دامنه تنشها به گسست نهادها و ریزش بازیگران سیاسی و اختلاف میان نیروهای نظامی خواهد انجامید و با اختلال در راهکارهای از پیش طراحی شده، بروندادها، مسأله ساز میشوند و آسیبپذیری رژیم بی رهبر را افزایش خواهد داد.
در این روزگاری که جنبش تحریم انتخابات به مهمترین ابزار مبارزه مدنی مردم تبدیل شده است و هر روز نیرومندتر میگردد، و مردمی که به قانونی بودن و حقانیت رژیم ایمان ندارند و خواهان سرنگونی آن هستند، فضاسازی برای تمدید عمر حکومتی که با انباشت بحرانها از یک سو، و افزایش جمعیتِ زیرِ خطِ فقرِ مطلق و گسترش شدید و فاحش شکاف و اختلاف طبقاتی از سوی دیگر روبروست، غیرممکن است.
سلسله رویدادهای بالقوهای که هماکنون در جامعه در جریان است، ناگزیر روند بالفعل شدن انحطاط را تقویت و شیب سرنگونی رژیم دزدسالار را تندتر خواهد کرد. برای رژیم اسلامی اکنون ادامه حیات با خشونت آفرینی و جلوگیری از سرنگونی با سرکوب عریان مردم مهمتر از تأمین نیازهای ضروری جامعه و بهبود معیشت مردم شده است.
سرکوب اما، «وسیلهای» برای ادامه بقا نیست و با «ابزارهای» نگه دارنده و شاخصهای ثباتِ سیاسی یک حکومت تفاوت دارد و هرگز ضمانتی برای ادامه و پایداری یک نظام سیاسی، بویژه نظام پوسیده و فرسودهای مانند رژیم اسلامی، نیست.
ما اکنون با مرده متحرکی روبرو هستیم که هنوز چنگ میاندازد و بوی گندیده لاشهاش دیگر غیر قابل تحمل شده است. باید راه گورستان و زباله دان تاریخ را به او نشان داد.
درس فلسفی رویدادهای اخیر خاورمیانه، کورش عرفانی