اعتماد آنلاین
بنفشه سام گیس
علاقهمندان ژانر جنايي، حتما فيلم Seven را ديدهاند. اين فيلم، صرفنظر از جاذبههاي هنري و هيجاني بيشمار و تكرارنشدني، روايتي ملموس از روانشناختي قاتلان امضادار است. در اين فيلم 127 دقيقهاي، قاتل سريالي، بنا به تعصبات خود، راوي، قاضي و مجري احكام كليساي كاتوليك ميشود و مرتكبان هفت گناه كبيره؛ شهوت، شكمپرستي، طمع، تنبلي، خشم، حسادت و غرور را شناسايي كرده و آنها را وا ميدارد كه در محضر «او» مرتكب رفتار گناهآلود خود شوند و سپس در حين ارتكاب به گناه، آنها را ميكشد.
هنر سينما، بازتابي از زندگي روزمره ماست؛ بازتابي از زشتيها و زيباييها، قساوتها و مهرجوييها، سياه و سفيد، نيك و شر. Seven مصداقي از واقعيتهاي اين كره خاكي است. هنوز، كارآگاهان جنايي سراسر دنيا، پروندههاي حل نشده از قتلهاي سريالي دارند كه قاتل، با وجود امضاهاي پررنگي كه در صحنه جرم برجا گذاشته، يك علامت سوال سرگردان در خيابانهاي شهر است. وجه مشترك تمام پروندههاي حل نشده، شتاب قدمهاي قاتل است. وجه مشترك تمام قتلهاي سريالي، ميل سيرابنشدني قاتل به آرام كردن شهوت انتقام يا خودفروشي است. وجه مشترك تمام قاتلان سريالي، اختلال رواني حاد در عمق لايههاي مغزشان است كه در بزنگاهي نامعين، مثل ساعتي كوك شده، زنگ ميزند و آنها را از خواب «شهروند بيآزار» بيدار ميكند.
سالها پيش از ساخته شدن فيلم Seven، در سالهاي پاياني دهه 60 ميلادي، ترومن كاپوتي؛ نويسنده امريكايي، پس از ساعتها مصاحبه با «ريچارد هيكاك» و «پري ادوارد اسميت» كه تحت تاثير القائات مربي معنوي خود؛ چارلز منسن، يك خانواده 4 نفره را در ايالت «كانزاس» به قتل رسانده بودند، اولين داستان مستند را به ادبيات جهان تقديم كرد؛ «در كمال خونسردي».
منسن، سالها بعد، بعد از اعدام شاگردانش؛ هيكاك و اسميت، در چند جملهاي كه با يك كارآگاه رد و بدل كرد، جواب همه سوالها درباره علت به راه انداختن حمام خون در آن تابستان لعنتي دهه 60 ميلادي را داد: «كودكاني كه با چاقو به سمت شما ميآيند، فرزندان شما هستند. شما به آنها آموختيد. من به آنها ياد ندادم. من فقط سعي كردم به آنها كمك كنم تا بلند شوند... من، آن چيزي هستم كه شما ساختهايد. من، بازتاب شما هستم...»
هفته گذشته، اسرار يك قتل و جزييات شناسايي تكههاي بدن يك مقتول به صفحه اول رسانهها رسيد. متهم به قتل؛ پدري بود كه با قرائت شخصي خود از اصول زندگي، راوي و قاضي و مجري روش زيستن در دنيا شد و چون هندسه زيست فرزندانش و خواهرزادهاش را با اين روايتها همسو نديد، سر حوصله و با خرج صبر بسيار، سه نفر را به قتل رساند. آنچه در طول اين هفته از زبان پدر منتشر شد، چيزي نيست جز فوران دردي خفته و بهبود نيافته. ساطوري كه ابزار كار پدر بود وقتي با يك ضرب، اتصال گوشت و استخوان بابك و آرزو و فرامرز را ميگسست، همان درد خفته و بهبود نيافتهاي بود كه 8 دهه مثل رگ و نسج و عصب، زير پوست ممتد شد و در اين هياهوي بيتفاوتي كه جامعه مدرن به آن مفتخر است، نه مهم بود و نه اهميت دادند كه آيا پشت و روي اين مرد آرامي كه پرخاش نميكند و آزاري نميرساند و مودب است و جاي گلايهاي باقي نميگذارد؛ يك رنگ دارد؟
فريد براتيسده؛ روانشناس در گفتوگو با «اعتماد»، ساعتهاي حيات جامعه بعد از افشاي اسرار اين جنايت سريالي را تحليل ميكند.
اكبر خرمدين؛ متهم به قتل بابك؛ پسر ارشد خود، روز چهارشنبه در اعترافات جديدي گفت كه طي سالهاي 90 و 97، داماد و دختر خود را هم ابتدا با داروي خوابآور بيهوش كرده و سپس، با ضربات چاقو به قتل رسانده و اجساد را مثله كرده و در اطراف شهر دفن كرده است. به گفته بازپرس پرونده و بنا به اعترافات متهم، داماد خانواده، خواهرزاده متهم بوده كه متهم، در پاسخ به خانواده مقتول، مدعي شده كه مقتول، در كار قاچاق انسان بوده و احتمالا متواري شده است. متهم، 4 فرزند داشته كه حالا در ظاهر، 2 فرزند زندهاند با وجود آنكه شايعاتي هم از خودكشي پسر كوچكتر متهم خبر ميدهد. اطلاع اعضاي خانواده و وابستگان يك متهم به قتل از راز نهفته جنايات او؛ جناياتي كه سالها پنهان مانده، چه تاثيرات رواني براي آنها دارد؟
اولين تاثير، ناباوري و شوك و گيجي و ضربههاي شديد رواني است؛ بازماندگان اين خانواده، در واكنش به اين آگاهي و به دنبال اطلاع از اين اتفاق بسيار بهتآور؛ صرفنظر از اينكه چگونه مطلع شدهاند (خودشان متوجه شوند يا به ايشان خبر داده شود) كل اتفاق را انكار ميكنند و ممكن است هنوز هم در مرحله انكار كل اين اتفاقات باشند اما به تدريج، خود را با آنچه رخ داده، تطبيق ميدهند. در مرحله بعد و بعد از پذيرش آنچه اتفاق افتاده و باور واقعيت شدت اختلالات رواني پدر و مادر، متاسفانه دچار افسردگي ميشوند و بايد انتظار بروز افسردگي بسيار شديد در فرزندان را داشته باشيم، علاوه بر اينكه بعد از آگاهي از آنچه والدين مرتكب شدهاند و بعد از بروز افسردگي شديد ناشي از اين آگاهي، در معرض خطر اقدام به خودكشي و مبادرت به رفتارهاي خودتخريبي هم هستند حتي اگر پيش از اين، دچار اختلال رواني نباشند كه البته به نظر ميرسد اين خانواده، درگير با اختلالات رواني بودهاند. در گزارشها به نقل از همسايهها آمده بود كه مادر، گاهي با خودش حرف ميزده و همين رفتار، از جمله نشانههاي بيماري رواني است.
به عنوان يك روانشناس، در يك نگاه بيروني وضعيت رواني متهمان را چگونه تحليل ميكنيد؟
اين پدر و مادر، اگر علائم روانپزشكي داشته باشند كه بنا به شواهد موجود، اين علائم را دارند، دچار جنون مشترك يا جنون القايي Folie e deux هستند. جنون القايي، از اختلالات نادر روانپزشكي بوده و در واقع، يك نظام هذياني مشترك بين دو يا چند بيمار رواني است كه دلبستگي يا وابستگي شديد عاطفي به يكديگر دارند در حالي كه يكي از بيماران، سلطهپذير و وابسته و ديگري، غالب است و بيمار غالب، علائم بيماري را به ديگري القا ميكند. مبتلايان اين نوع از اختلال رواني، تحت تاثير پذيرش كوركورانه هذياني، همه كارها را با همكاري يكديگر انجام ميدهند؛ با همكاري يكديگر پرخاشگري ميكنند، با همكاري يكديگر مرتكب قتل ميشوند و حتي ممكن است براي خودكشي هم با يكديگر توافق كنند. در اغلب موارد، بيماران دچار اين اختلال، اعضاي يك خانواده هستند و ساير اعضاي خانواده بيماران، در معرض خطر ابتلا به اختلالات شديد و از جمله اسكيزوفرني قرار دارند. در مواجهه با اين بيماران و در شرايطي مشابه پرونده قتل مرحوم بابك خرمدين، اولين اقدام درماني، جدا كردن اين بيماران از يكديگر است و البته، اين جداسازي در حدي تاثير دارد كه ممكن است باعث خودكشي بيمار سلطهپذير شود. در پرونده قتل مرحوم خرمدين هم، به نظر ميرسد كه مادر خانواده، دچار شدت كمتري از بيماري باشد و جداسازي او از همسر، خطر خودكشي او را افزايش خواهد داد.
فرزنداني كه در قيد حيات هستند، ساير وابستگان، داماد دوم خانواده و حتي وابستگان او، نوههاي اين خانواده، همگي در معرض برچسب «اعضاي يك خانواده قاتل» هستند. حدستان در مورد واكنش جامعه در مقابل اين خانواده چيست؟ بازماندگان و وابستگان، چطور ميتوانند برخورد جامعه را تحمل كنند؟
متاسفانه، همين الان اين برچسب به بازماندگان زده شده. عكسالعملهايي كه در فضاي مجازي نسبت به اين خانواده شكل گرفته، نشان ميدهد كه جامعه، چطور در مقابل شدت و بهتآوري اين حادثه بسيار عجيب در حال واكنش است. تنها راه مصونيت بازماندگان از تبعات اين واكنشها، اين است كه به اطرافيان، به همسايهها و سپس، به كل جامعه، از طريق رسانهها و هر طريق ممكن، اين پيام اعلام و ارسال شود كه بايد مراقب بازماندگان اين خانواده باشيم و حتي در بحثهايمان، برچسب نزنيم. اگرچه كه جامعه، در حدي دچار گيجي و بهت و ناباوري است كه بلافاصله، واكنشهاي بسيار شديد بروز داده و نمونههايي را هم ظرف روزهاي گذشته در زمزمههاي مكتوب درباره والدين مرحوم خرمدين شنيده و خواندهايم. شايد بگوييم كه بايد به جامعه حق داد چون هنوز دچار ناباوري است. الگوي ما از مادر و پدر، مادر مهربان و پدر حمايتگر است و اين حادثه، الگوهاي ذهني جامعه را در هم ريخت؛ الگوهاي ذهنياي كه سالها با آن زندگي ميكرديم. شايد توليد برخي اصطلاحات در اين روزها، عكسالعملي است براي تطبيق با واقعيت آنچه اتفاق افتاده و البته كه انتشار اين اصطلاحات، حتما به فرزندان و وابستگان اين خانواده آسيب ميزند. تاثير انگ و سنگيني اين برچسبها براي بازماندگان حوادثي از اين دست، در حدي است كه بعضي مواقع، بازماندگان را وادار به مهاجرت از محل سكونت، شهر يا كشور و حتي وادار به تغيير نام خانوادگي كرده است. مهمترين كمك به بازماندگان اين است كه اطرافيان، اهالي محل و حتي همسايگان، تلاش كنند رفتار عادي در پيش بگيرند و زمزمههاي رايج در جامعه را تكرار نكنند. ظرف روزهاي گذشته، ديدم كه بنرهايي توسط هنرمندان و دانشجويان مرحوم خرمدين به در و ديوار نصب شده بود و جملاتي از قبيل «غيرقابل تحمل بودن اين قساوت و...» بر آن نوشته بودند. واقعا نيازي به اين حرفها نيست. پدر و مادري، تحت تاثير بيماري يا متاثر از شرايط خاصي كه داشتند مرتكب اقدامي بهتآور شدهاند. البته كه روان جامعه، زخمي شده اما برخي عكسالعملها و رفتارهاي عمومي در محيط زندگي اين خانواده و حتي در محل سكونت بازماندگان، واقعا صحيح نيست.
بنا به اعترافات متهم كه البته چندان هم قابل باور نيست، يكي از دلايل ارتكاب به قتل فرزندانش، انحرافات اخلاقي آنها و مصرف مواد مخدر بوده است. بنا به شايعاتي، پسر دوم خانواده هم اقدام به خودكشي داشته. روانپزشكان و روانشناسان تاييد ميكنند كه اعتياد يك اختلال رواني است و اختلالات رواني ميتواند دليل ژنتيك هم داشته باشد. آيا از مجموع اين دادهها ميتوان گفت كه اختلالات رواني در اين خانواده در گردش بوده؟
نقش عوامل ژنتيك و ارثي را در اين اتفاقات نميتوان ناديده گرفت اما براي تاييد تاثير عوامل ارثي يا ژنتيك در يك خانواده، يك اختلال رواني حداقل بايد در سه نسل از آن خانواده خود را نشان داده باشد در حالي كه حالا ما با دو نسل مواجهيم. ميتوانيم بگوييم كه احتمالا، ژنتيك هم در مجموع اين اتفاقات نقش داشته به اين معنا كه اختلالات رواني، از پدر يا مادر به فرزندانشان منتقل شده ولي براي تصريح تاثير يا تقصير ژنتيك بر كل اتفاقات، كمي زود است مگر اينكه سوابق خانوادگي و وضعيت سلامت رواني جد پدري و جد مادري مرحوم خرمدين هم مورد مطالعه قرار بگيرد. نكته مهم در اين حادثه، اين است كه فرد متهم، سالمندي است كه سابقه بيماري اعصاب و روان ناشي از جنگ دارد و انتظار ميرود كه چنين فردي، سطحي از نقص شناختي و نقص هوشي هم داشته باشد در حالي كه برخلاف انتظار ما، اين فرد، نه تنها در همه اين سالها، با هوشمندي بسيار، بازي را اداره كرده و پس از به قتل رساندن دختر و داماد خود، طوري صحنهسازي كرده كه كسي به مفقودي اين دو نفر شك نكند، حالا هم براي اقدامات خود، توجيهات هوشمندانهاي به كار ميبرد. اگر حالا هم جسد بابك خرمدين پيدا نميشد، باز هم كسي به مفقودي مقتول سوم شك نميكرد. اقدامات اين فرد، سطحي از هوشمندي و حتي اجازه بدهيد بگويم سطحي از خلاقيت است؛ هوش سياه، خلاقيت سياه. اتفاقا مبتلايان جنون القايي و ساير اختلالات رواني شديد مثل مبتلايان پارانويا (نوعي از اختلال شخصيت كه بيمار دچار آشفتگي فكر و توهم و سوءظن شديد نسبت به پيرامون ميشود) تحت تاثير يك هذيان سيستماتيك، به اين نتيجه ميرسند كه فلان فرد كار غيراخلاقي انجام داده و بنابراين، بايد نابود شود. مشابه اينگونه بيماران در جامعه فراوان است؛ بيماراني كه بقيه افكار و ساختارهاي شخصيتشان دست نخورده است و همان هذيان سيستماتيك محدود، تمام زندگيشان را تحت تاثير قرار ميدهد. اين هذيان سيستماتيك، ميتواند به شكل جنون مشترك با همسر، فرزند يا هر فرد وابسته بالفعل شود و كل زندگي اين بيماران، به شكل خلاقانهاي حول اين هذيان شكل بگيرد و حتي وقتي مرتكب قتل ميشوند هم، با استدلال هوشمندانه، رفتار خود را توجيه كنند. ما روانشناسان، در مواجهه با چنين بيماراني، در ابتدا از خود ميپرسيم در ساختار شخصيتي اين فرد كه بسيار هوشمندانه و زيبا و متفكرانه صحبت ميكند، هيچ نشاني از عدم انسجام يك بيمار رواني وجود ندارد. علت هم به ماهيت اين اختلال برميگردد. مبتلايان جنون القايي، فقط دچار هذيان هستند و البته، فقط هم براساس همان هذيان عمل ميكنند. پس نبايد از اين هوشمندي غافل شويم؛ هوشمندياي كه به متهم كمك كرد تا سالها، پنهان نگه داشتن قتل فرزند و دامادش را طوري مديريت كند كه اصلا كسي متوجه به قتل رسيدن فرزند و دامادش نشود.
متهم در تشريح جزييات جابهجايي جسد بابك هم ميگويد كه 7 ساعت براي تكه تكه كردن جسد و بستهبندي قطعات جسد وقت صرف كرده. اين دقت و حوصله هم بخشي از ماهيت همين هوشمندي بوده؟
بله. اين دقت و حوصله نشان ميدهد كه مبتلايان جنون القايي، با نقشه قبلي و با دقيقترين محاسبات عمل ميكنند. اين دقت و حوصله، تاييدي بر همان خلاقيت سياه و هوش سياه است كه شايد ريشه ژنتيك هم داشته اما حالا براي اعلام اين قطعيت خيلي زود است.
روز سهشنبه، يكي از دوستان خبرنگارم، در يادداشتي كه به «اعتماد» داد، جمله جالب و البته، متاثركنندهاي نوشته بود؛ «فردي كه مرتكب قتل و جنايت خانوادگي ميشود، مقتول را قبلا در ذهنش كشته.» نظر شما درباره اين جمله چيست؟
اين جمله كاملا درست است. قاتل، بارها اين فرد را در ذهنش ميكشد و بارها اعمال خود را در ذهنش تكرار ميكند و گيرهاي اين برنامه را براي خودش حلاجي ميكند. اين محاسبات و تصويرسازيها، دقيقا نشانه تفكر هوشمند است. من به قضات و بازجويان اين زن و شوهر، توصيه ميكنم اگر ميخواهند اطلاعات كامل و دقيقتري درباره تمام اتفاقات به دست بياورند، اولين و اصليترين گام اين است كه اين دو نفر را از هم جدا كنند؛ اين زن و شوهر، نه تنها نبايد در كنار هم به جلسه بازپرسي بيايند، حتي نبايد در كنار هم بازجويي شوند. مسوولان بازداشتگاه، بايد به شدت مراقب باشند كه اين متهمان خودكشي نكنند چون كليد واقعي حل مساله، جدا كردن اين دو از يكديگر است اما اين دو نفر، به شدت به يكديگر وابسته هستند و نميتوانند جدايي از يكديگر را تحمل كنند و ممكن است در تنهايي، دست به خودكشي بزنند.
اگر بپذيريم كه اكبر خرمدين، متهم واقعي و قاتل اصلي است، بنا به اعترافاتش، در سن 81 سالگي مرتكب سومين قتل شده در حالي كه زمان به قتل رساندن دختر و دامادش هم، در سن سالمندي بوده. ما از يك فرد سالمند انتظار نداريم اين حد از خشونت را از خود بروز بدهد. ارتباط رده سني متهم با مختصات اين جنايات را چطور تحليل ميكنيد؟
اگر بپذيريم كه بيماري رواني، زمينهساز اين جنايات بوده، از فرد سالمند هم ميتوانيم انتظار خودكشي و ديگركشي داشته باشيم.
با چنين قساوتي؟
بله. فرمان اين اقدامات، در دست هذيان است؛ هذياني كه دستور ميدهد برو، بكش، خودت را راحت كن و فرد دچار هذيان، به تبعيت از اين دستورات، يك نفر را هم با خودش همراه ميكند. بنا به مختصات اين اختلال رواني، رفتارهاي مبتلايان، چندان غيرطبيعي به نظر نميآيد و بنابراين، ميپذيريم كه همان فرد سالمند كه از نظر جامعه عمومي، حتي توانايي جسمي انجام يك كار سخت را هم ندارد، حالا كه مبتلاي يك اختلال رواني و يك اختلال زيربنايي است، حتي مرتكب قتل هم ميشود.
روز چهارشنبه، بازپرس پرونده گفت كه در حال بررسي موارد مفقودي در خانواده اكبر خرمدين هستند كه نتايج بررسيهاي اوليه، احتمال افزايش موارد مفقودي را رد كرده است. چطور جنون القايي و اين شدت از اختلال، تا سن سالمندي متهمان بروز نكرده بود يا تظاهر بيروني نداشت؟
اگر اختلال هذيان سيستماتيك، فقط در يك زمينه و در يك موضوع خودش را نشان ميدهد، ممكن است سالهاي سال بگذرد و بدون هيچ علامتي، ناگهان بروز كند. قاضي و بازجويان، براي كشف باقي موارد مفقودي، بايد اين زن و شوهر را از هم جدا كرده و از هر كدام، مصاحبههاي تحت فشار بگيرند تا اگر موردي پنهاني هم هست، افشا شود.
اگر عكسهاي روز چهارشنبه از راهروي دادگاه را ديده باشيد، متهم به قتل، در زمان ورود، در مقابل دوربينها دستهايش را به نشانه پيروزي بالا ميبرد. احساس پيروزي هم بخشي از همين اختلال است؟
هم ميتواند بخشي از اين اختلال باشد و هم اينكه مبتلايان جنون القايي، ابتدا در ذهنشان، از آن فرد يا افرادي كه ميخواهند نابود كنند، يك شيطان ميسازند و پس از آنكه اين شيطان را در واقعيت از بين ميبرند، احساس راحتي و پيروزي دارند و حتي ممكن است بگويند كه دنيا را از لوث وجود اين شيطان پاك كردهاند.
اكبر خرمدين هم در جلسه بازپرسي شكرگزار بود و گفت من كساني را كشتم كه فساد اخلاقي شديد داشتند.
اين فرد هم از نظر سطح و شدت اختلال رواني، بايد همرديف سعيد حنايي (قاتل 16 زن خياباني در شهر مشهد كه سال 1381 اعدام شد) و محمد بيجه (قاتل 17 كودك در پاكدشت ورامين كه سال 1383 اعدام شد) قرار بگيرد.
آيا ممكن است انتشار جزييات اين جنايت و اعترافات اكبر خرمدين، اعتماد عاطفي در خانواده را هم مورد آسيب قرار دهد؟ بروز ترس از رفتارهاي والدين؟ بروز ترس از رفتارهاي فرزندان؟
همين امروز هم لطيفههايي با مضامين مرتبط در فضاي مجازي منتشر شده. مثلا، نوشته بودند «من ديگه در مورد كولر با پدرم بحث نميكنم...» صرفنظر از ظاهر طنز، توليد اين مضامين، نشانه اتفاقات در بطن جامعه است اما جاي نگراني نيست چون خوشبختانه، قاطبه مردم و خانوادهها هنوز به مفاهيم ديگري معتقدند. در طرحواره ذهني ما، مادر يك موجود مهربان و فداكار است و پدر، يك موجود حامي. اگر امروز، جامعه با الگويي غيرقابل هضم در طرحوارههاي موجود مواجه شده، تلاش ميكند طوري اين طرحواره را تغيير بدهد حتي اگر به شيوه انگ زدن و برچسبزني به متهم و «بيمار رواني» دانستن او باشد. چند سال قبل، در ورامين، پدري كه قصاب بود، به همراه همسرش، چند فرد افغان را كشتند. فرزندان اين زن و مرد؛ يك دختر و پسر كوچك، شاهد كشتن اين افراد به دست پدر و مادرشان بودند. همسر اين مرد كه در واقع، مادر اين كودكان بوده، به شوهر كه در واقع، پدر اين كودكان بوده، ميگويد بچهها ما را هنگام قتل ديدند. پدر و مادر، كودكان خود را در حمام منزل به قتل رساندند. بعد از انتشار اخبار اين فاجعه، جامعه به شدت متاثر شد و البته، براي اولينبار هم اين موضوع مطرح شد كه قساوت، فقط مختص مادر ناتني نيست بلكه مادر تني هم گاه ميتواند بسيار قسيالقلب باشد.
قساوتي كه ناشي از شدت اختلال رواني است.
بله، ناشي از اختلال رواني و در زمان بروز جنون واكنشي يا جنون تكانشي. بعد از انتشار اخباري از اين دست، ممكن است بعضي خانوادهها، كنش يا واكنشي نسبت به ماهيت اين اخبار داشته باشند و بايد زماني سپري شود تا پدر، مادر، فرزندان، بتوانند ذهنيت خود را با شرايط و واقعيات تطبيق داده و اين حوادث را در ذهنشان حلاجي كنند. اين انطباق، زمانبر است اما اين كنش و واكنش، موقت است.
اين پدر و مادر، اگر علائم روانپزشكي داشته باشند، دچار جنون مشترك يا جنون القايي Folie e deux هستند. جنون القايي، از اختلالات نادر روانپزشكي بوده و در واقع، يك نظام هذياني مشترك بين دو يا چند بيمار رواني است كه دلبستگي يا وابستگي شديد عاطفي به يكديگر دارند در حالي كه يكي از بيماران، سلطهپذير و وابسته و ديگري، غالب است و بيمار غالب، علائم بيماري را به ديگري القا ميكند. مبتلايان اين نوع از اختلال رواني، تحت تاثير پذيرش كوركورانه هذياني، همه كارها را با همكاري يكديگر انجام ميدهند؛ با همكاري يكديگر پرخاشگري ميكنند، با همكاري يكديگر مرتكب قتل ميشوند و حتي ممكن است براي خودكشي هم با يكديگر توافق كنند. در اغلب موارد، بيماران دچار اين اختلال، اعضاي يك خانواده هستند و ساير اعضاي خانواده بيماران، در معرض خطر ابتلا به اختلالات شديد و از جمله اسكيزوفرني قرار دارند.