یک کارزار مشترک مردمی، تحریم انتصابات، چنان تمامی دستگاه خلافت شیعه را، با آن همه ادعا و لاف زدن، پریشان کرده است که از رهبر تا دون پایه ترین مفت خوران را به هذیان گویی کشانده است.
تلاش های ناامیدانه نمایندگان مذهبی برای برقراری رابطه میان صندوق رأی و اعتقادات مذهبی و در پی آن قفل کردن نفس رأی دادن به زنجیره ایمانی مومنان، به منظور جذب مشتری در «یک قل دو قل» انتصابات، تنها یک واقعیت را روشن میکند که الهیات دیگر ملاکی برای حقیقت نیست و ایمان به عقلانی کردن امور زمینی کمک نمیکند و مردم دیگر باوری به عقاید تولیدی و خلق شده دستگاه ایدئولوژی رژیم اسلامی ندارند. این چاکران بیت خون و فساد، که دیگر حتی نیازی نمی بینند تا ساختارهای کلامی خود را از تناقض دور نگه دارند، اکنون میخواهند رضایت مردم را با اجبار و با اراجیفی به نام فَتوا و وعده ظهور موجودی خیالی با «مدد از روح شهدا» بدست آورند.
آه و ناله رهبر درمانده با فتواهای پی در پی بار دیگر نشان داد که «جمهوری اسلامی» سست، ساختارهای سیاسیاش پوسیده، و از همه مهمتر، کانون ایدئولوژیک واپسگرای آن چنان بی رمق شده است که اکنون برای دستیابی به اهداف سیاسی ساخته دست بشر، تمرکز نهادهای مذهبی حکومتی اش را به جای توجه بر جهان آخرت بر جهان واقع قرار داده است.
تفکری که توسط ارزشهای این جهانی و عرفی، و در چهارچوب پایبندی به رعایت حقوق بشر شکل گرفته و قالب ریزی شده است، هر چه بیشتر از دنیای دینی که هنوز «عدم شرکت در انتخابات را نشانه کفر و شرک در دین» و «در رأس گناهان کبیره» میداند، فاصله می گیرد. حضرات روضه خوان و کاروان مزدبگیران قرار است با «وضو» «پای صندوق های رأی حاضر» شوند تا بار دیگر با «اعلام وفاداری به روح حضرت امام» مقدمات «ظهور منجی عالم بشریت» را مهیا کنند. ماله کش بدنام لندن نشین هم قرار است بی وضو و با یاد خدا و در خلوت خود عزا بر صندوق و «رقص اندر خون» یاران کند.
در دورانی که کلیسای کاتولیک هم، هر روز اعتبار خود را در میان مردم از دست میداد و کشیش ها، بیش از آنكه به آموزه های مسیحیت و نجات مومنان مشغول باشند، درگیر جمع آوری ثروت بودند و پاپ ها، تقوا و انجام وظایف معنوی را با زندگی در تجمل بیشتر برابر میدانستند، برای خفه کردن صدای دگراندیشان فَتوا داده بودند که آنها باید برای اثبات بیگناهی خود ابتدا آهن گداخته ای را لمس کنند، اگر صدمه و آسیب جدی بر ایشان وارد نشد، بی گناه محسوب می شوند. در غیر اینصورت ملحد و مرتد هستند.
رسیدن مردم به خودکفایی ذهنی و استانداردهای مربوط به این «جهان» در برابر «جهان زدایی» رژیم اسلامی، عرصه را بر تولیدکنندگان فتوا و کاسبان جهنم و بهشت چنان تنگ کرده است که باور پذیری نظری و کلامی سوداگران دین در زندگی روزمره مردم و امور مربوط به امر زمینی دیگر ممکن نیست و آنان را در برقراری ارتباط میان گفتمان دینی و اثرگذاری بر روند جریانات ناتوان کرده است.
برتری خرد این جهانی و باور به اراده مستقل انسان در برابر تسلیم محض الهی چنان به تغییر بنیادی ذهنیت ها دامن زده است که تعارض میان جبر الهی و اراده آزاد هر روز برجستهتر میشود.
این اعتقاد عرفی به ارزشهای این جهانی در پیکر بندی های اجتماعی، همراه با فاصله گیری از ذهنی سازی باورهای دینی، همواره به معنای لغو مقدس سازی است که باید آن را به عنوان یک روند چند بعدی سکولاریزاسیون در نظر گیریم که لازمه کثرت گرایی در عرصه سیاسی و همزیستی مسالمت آمیز زمینی انسانها است.
با شخصی شدن منطقه ایمان، همراه با ملاحظات تأمل برانگیز فردی و جمعی، دایره نفوذ ایدئولوژیک رژیم اسلامی محدودتر و ماهیت نظام سیاسی شیعه شکننده تر شده است. هر ایدئولوژی به مانند موجودات زنده پس از زایش و بالندگی، سرانجام مرگ را تجربه میکند. با کمرنگ شدن خصلت مقدس ایدئولوژیک رژیم اسلامی، او دیگر حتی نمیتواند آنرا برای پیروان خودش باورپذیر و درونی کند و بزودی شاهد فروپاشی ساختار مکتبی و رهایی از ساختارهای نظم الهی و قرون وسطی رژیم اسلامی خواهیم بود. اگر رد تاريخ را بگيريم، حافظه تاریخ انباشته است از ایدئولوژیهای مرده و نیمه جانی که دیگر توان رویارویی با اندیشهها و صداهای زنده سیاسی را ندارند.
کارزار تحریم انتخابات باید از دو جنبه نگریسته شود: نخست، از لحاظ فرایند ساختاری، سازماندهی مجدد ساختارهای جمهوری اسلامی از طریق ابزارهای موجود نا ممکن گشته و رژیم را وادار به خروج از چهارچوب و داربست های نظم سیاسیاش خواهد کرد که در نهایت به ضد خودش تبدیل خواهد شد. دوم، از منطر فرایند سیاسی، از یک سو، روش رویارویی مردم با رژیم هدفمند و شیوههای مبارزاتی تازه برای بی اثر کردن سیاستهای رژیم به منظور مشروعیت بخشیدن به نظامش، ساختارشکنانه و براندازانه تر شده است، از سوی دیگر، روند سیاسی برای اجماع نیروهای سیاسی درون کشور و برون مرز را به منظور راهکارهای مشترک و اتخاذ تصمیمات الزام آور هموار کرده است. مجموعه این دو فرایند دست برتر را بر تمامی گزینه های سیاسی احتمالی خواهد یافت و بصورت تخته پرشی برای شتاب براندازی در خواهد آمد.
البته باید در نظر داشت، با فرمها و روشهای سه دهه پیش، و اغلب شکست خورده، نمیتوان به همبستگی و نزدیکی نیروهای سیاسی دامن زد. دست یافتن به اجماع و همبستگی نیاز به برنامهریزی موشکافانه و شکافتن موضوعات، مواضع و استدلالها دارد و بدون فرایندهای مشورتی که توسط نخبگان و کاردانان این امور تعیین و طراحی میشود، هیچ اجماع و تعاملی با جلسات مجازی میسر نخواهد شد و تنها نمایشی ظاهری از احساسات میباشد که با روح همبستگی مغایرت دارد. در زمانه ای که اجماع برای دگرگونيهای اساسی مورد نياز است، شناخت طبيعت تغييرات و همگام شدن با روح زمانه، لازمه بسیاری چیزهاست و نباید همبستگی ملی از دریچه تنگ سیاست زدایی از منازعات حزبی دیده شود. سیگنال هایی که فرستاده میشود هنوز منفعلانه است و از سیاست و کنشگری فعالانه خبری نیست. بدون شناخت معیارها و شناسایی روابط قدرت موجود، و بدون استفاده از سازوکارهای مشورتی کارشناسان این امور، که با ارائه راهکارها، عملکرد مشارکت گروهی و تصمیم گیری جمعی را فراهم، تقویت و هموار میکنند، فراهم سازی همبستگی ملی در نهایت موجب بسته شدن دستور کار سیاسی میشود و هدایت و کنترل فرایندهای پیچیده اجماع و پاسخگویی به تصمیمات سیاسی را دشوار میکند.
توجه به این رویکردها ما را به اين رهيافت رهنمون میسازد که ميدان انتخاب های سیاسی ما نباید در محدوده تغييرات كوچك و رويه های فعلی محصور باشد. امر سیاسی جدا از امر عمومی نیست.
معيار اقناع كننده برای توافق و اجماع همواره باید بر تصحيح و بهبود روشهای سیاسی موجود و كنش ها متمرکز باشد و نباید در حلقه باریک فعاليت های سیاسی تدریجی با ساختارهای ناکارآمد اسیر شود، بلکه با توجه به عوامل سياسی و اجتماعی تازهای که در سپهر سیاسی ایران نمایان شده است باید با تغييرات اساسی در کنشگری و با ارائه استراتژی های منطقی، سیاستهای راه حل محور را دنبال کند، زیرا طبيعت سیاستهای کنونی و به تبع آن راه حلهای ارائه شده، مناسب شرایط کنونی نیست. توافق در باره یک تصميم و راهکار سیاسی بازگو کننده كيفيت آن نیست، بلکه روش اتخاذ تصميم گیری، فرايند رسیدن به هدف و بازدهی آن راهکار سیاسی، مهمتر و با اهمیتتر هستند.
دیکتاتور حقیر در حوزه قدرت سیاسی حکومتش هیچ مخالفی را تحمل نخواهد کرد و بزودی با گسترده شدن شکافها، معضلات رژیم درمانده اسلامی بیشتر و پیچیدهتر خواهد شد و رژیم را بسوی سرکوب و خفقان عریان تر، که نشانه زوال است و ایجاد رعب و وحشت بیشتر ، که نشانه ترس است، خواهد کشاند.
چنین حکومتگرانی، چنانکه ماکیاولی بیان حالشان را کرده بود، همواره تلاش میکنند تا نشان دهند که کنترل همه چیز را در دست دارند، در حالی که آنها کنترل هیچ چیزی را جز «ترس» در اختیار ندارند.
آری رای نمیدهم اما احمق هم نیستم! چنگیز عباسی