Saturday, Jun 26, 2021

صفحه نخست » جزئیات فیلمسازی در آمریکا برای یک کارگردانِ زن از ایران

ilna26.jpgجنگیدن برای برابری حقوق زن و مرد همه جای دنیا در جریان است/ در آمریکا که باشی حتی وزن

به گزارش خبرنگار ایلنا، در سال‌های اخیر علاقه به فیلمسازی در خارج از کشور؛ همراه با تهیه‌کننده خارجی و همکاری با کمپانی‌های اروپایی و آمریکایی در بین فیلمسازان رشد زیادی داشته است. پس از موفقیت‌های جهانی که سینمای ایران کسب کرده، کمپانی‌های تولید فیلم در دنیا نیز به فکر سرمایه‌گذاری روی کارگردان‌ها و فیلم‌های ایرانی افتاده‌اند و در این بین چند کارگردان از جمله اصغر فرهادی توانست چند فیلم را با سرمایه‌گذار خارجی تولید کند. اینکه این فیلم‌ها توانسته سرمایه اولیه خود را بازگرداند مبحث روشنی نیست، اما قطعا سرمایه‌گذار، تهیه‌کننده و یا کمپانی تولید فیلم خارجی مانند برخی از تهیه‌کننده‌های ایرانی که هنوز هم دلیل روشنی برای حضورشان در سینما مشخص نشده، پول بادآورده و رانت دولتی ندارند که بخواهند در سینما هدر دهند. به بهانه این موضوع و حضور یک فیلم با کارگردان زن ایرانی در بخش بازار جشنواره فیلم کن به سراغ مریم پیربند، کارگردان فیلم «فصل قاصدک» رفتیم تا از او درباره تفاوت‌های فیلمسازی در ایران و آمریکا بپرسیم. در ادامه این گفتگو را می‌خوانید.

فیلمسازی در کشوری جز ایران چه سختی‌ها و چه فوایدی دارد؟

من در کشور‌های دیگر هم بوده‌ام و کار کرده‌ام، فیلم‌سازی در آمریکا با کشور‌های دیگر بسیار متفاوت است، حتی اگر بخواهید یک فیلم مستقل بسازید یا در یک استودیو هالیوودی با عوامل هالیوودی کار کنید تفاوت زیادی دارد. ما به عنوان فیلمساز رسالتمان این است که قصه‌ای را روایت کنیم که در آن ارزشی وجود دارد و می‌خواهیم آن را به دست یک یا میلیون‌ها مخاطب برسانیم، اصولا وقتی یک جایی مثل آمریکا فیلم می‌سازی گستره افرادی که قرار است فیلم را ببینند خیلی بیشتر خواهد بود. بنابراین یکی از فوایدش این است که انتقال فرهنگی اتفاق می‌افتد و همین اتفاق سر صحنه هم رخ می‌دهد؛ بخصوص وقتی ما یک قصه ایرانی را می‌سازیم، برخلاف پروژه‌های قبلی که در اینجا حتی توسط کمپانی‌های بزرگ هالیوودی ساخته شده و ما می‌بینیم آن خانواده اصلا ایرانی نیستند.

ما می‌خواستیم خانواده‌ای که به تازگی از ایران آمده‌اند را با یکسری تعصبات خاص به تصویر بکشیم و حتی سر صحنه هم این بازخورد را داشتیم که بسیاری از افرادی که با پروژه همکاری داشتند، مدام از ما درباره فرهنگ‌های جامعه ایرانی سوال می‌کردند و حتی شروع به تحقیق کردند، چون خیلی از آمریکایی‌ها ایران را فقط در حد یک اسم به واسطه اخبار سیاسی می‌شناسند، خیلی‌ها هم حتی اسمش را نشنیده‌اند. خیلی اتفاق جالبی بود که عوامل صحنه شروع به تحقیقات کرده بودند و داشتند در مورد ایران و متون ایران اطلاعات کسب می‌کردند.

در مورد سختی‌های کار هم باید بگویم که وقتی می‌خواهید شروع کنید خیلی دست نیافتنی به نظر می‌رسد. برای من یکسری اتفاقات باعث شد کار‌ها کمی آسان‌تر شود، از جمله اینکه به عنوان داور به یک فستیوال دعوت شدم و بعد از آن فعالیتم را در آمریکا شروع کردم. البته وقتی وارد کار می‌شوی متوجه می‌شوی سختی‌ها در واقع تفاوت‌هایی هستند که به آدم کمک می‌کنند. مثلا کسی که بخواهد اینجا کار کند باید یکسری اتحادیه‌ها و قوانین و اجازه‌ها و مسائل قانونی را رعایت کند که آسان هم نیستند و پروژه باید از یکسری کیفیت‌ها برخوردار باشد تا این مجوز‌ها تایید شوند، چاره‌ای هم نیست و افراد مجبورند این کار را انجام دهند، به این دلیل که مثلا اگر بخواهند فیلم خوب دیده شود باید بازیگر ستاره داشته باشند، یعنی بازیگری که عضو اتحادیه بازیگران است و حضورش در فیلم باعث دیده شدن آن می‌شود و برای داشتن این بازیگران باید مشمول یکسری قوانین آن اتحادیه باشند تا بتوانند از آن بازیگران انتخاب کنند. باید کارشان در حد آن بازیگر‌ها باشد تا آن‌ها به پروژه بیایند. مثلا اگر بودجه کار از یک حدی بالاتر باشد باید تمام قوانین و بیمه‌ها از جمله بیمه افراد، بیمه لوکیشن، کپی رایت‌های مختلف و... بررسی شود. اگر افراد دیگری از اتحادیه‌های دیگر دارند که مجبورند داشته باشند، برای آن‌ها هم باید به همین شیوه پیش بروند، اما در عین حال زمانی که این مسائل رد شد متوجه می‌شوند چقدر خوب است که این اتحادیه‌ها روی پروژه نظارت می‌کنند و در عین حال چیز‌های دیگر را هم کنترل می‌کنند.

ما می‌توانیم با فیلمسازی در کشوری مثل آمریکا، اگر بخواهیم قصه ایرانی کار کنیم، تعداد بیشتری از افراد را درگیر قصه کنیم. آن‌هایی که به پروژه دعوت می‌شوند، درگیر یکسری قصه ایرانی و اینکه ایرانی‌ها چه کسانی هستند، می‌شوند و حتی در مورد بازیگران ایرانی به جستجو و کنکاش می‌پردازند.

در تجربه‌ای که داشتم، می‌دیدم که خیلی از آمریکایی‌ها ایران را نمی‌شناسند و خیلی‌ها فقط یک اسم در اخبار شنیده‌اند و ایران با عراق فرقی برایشان ندارد. فیلم‌های ایرانی متاسفانه در آمریکا اصلا دیده نشده و مخاطب نداشته، به این دلیل که سلیقه‌ها متفاوت است، ولی به محض اینکه یک فیلمی تولید آمریکا باشد، دیده می‌شود. این که می‌گویم آمریکایی‌ها ایران را نمی‌شناسند واقعا از روی تجربه بوده چون من در فیلم قبلی‌ام با یک تهیه‌کننده‌ آشنا شدم که اصلا نمی‌دانست ایران کجاست و وقتی روی نقشه به او نشان دادم، گفت من اگر می‌خواستم خیلی فکر کنم جای دورتری در ذهنم بود و این تهیه‌کننده که اتفاقا کار‌های خیلی خوبی هم کرده و ما در ایران هم سریال‌هایش را می‌دیدیم، اصلا هیچ شناختی از سینمای ایران نداشت و این برای من خیلی دردناک بود. فکر می‌کنم وقتی یک ایرانی اینجا فیلم بسازد و به صورت حرفه‌ای کار کند و قصه ایرانی را روایت کند، خیلی قدم با ارزش و البته سختی است و به هر حال کمک می‌کند که پیام فرهنگی و انسانی یا اختلاف‌های فرهنگی که وجود دارد، به گوش مخاطب‌های زیادی برسد.

فیلمسازان یا بازیگرانی که در سن پایین مهاجرت کردند، اصلا ایرانی محسوب نمی‌شوند به این دلیل که رفته‌اند و کاملا جذب هالیوود شده‌اند که البته تعدادشان کم هم نیست، خصوصا در امور فنی پشت صحنه مثل تدوین و... که بعضی از آن‌ها را در ایران می‌شناسیم و بعضی دیگر را خیر که البته خودشان هم علاقه‌ای به این موضوع ندارند و اصلا ذهنشان درگیر این مسائل نیست و ذهنشان فقط درگیر کار است، چون اینجا رقابت بسیار بالاست و بسیار باید مراقب همه چیز باشند. مثلا رفتار و منش در مهمانی‌های فیلم‌ها یا فستیوال‌ها، نوع نگاه به طبیعت و حیوانات و در کل نوع نگاه به مسائل مختلف آینده را تعیین می‌کند، بنابراین خیلی از آن‌ها درگیر این هستند که کارشان را درست انجام دهند.

اما عده‌ای که در سنین بالا مهاجرت کردند، در ظاهر مهاجرت کرده‌اند اما در عین حال مهاجرت نکرده‌اند و در واقع خواستند آن سیستم را به اینجا منتقل کنند. بعضی‌ها می‌آیند و می‌خواهند آن مناسبات مافیایی و آن چیز‌هایی که در ایران دارند را اینجا اجرا کنند، اما جوابگو نیست. من این را با درد می‌گویم برای اینکه خودم چند بار خنجر خوردم. قصد داشتم پروژه‌ای را شروع کنم اما به علت همین اخلاق‌ها پروژه زمین خورد. در ضمن تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار کارم را یکبار از دست دادم به دلیل اینکه وقتی این اخلاق‌ها را دید، ترسید.

خودخواهی‌های مفرط باعث می‌شود که خیلی‌ها نتوانند اینجا کار کنند، اما خیلی‌ها هم متوجه شدند و رفتند از صفر شروع کردند. من می‌شنوم که خیلی‌ها حتی مشغول درس خواندن هستند که البته در ایران بازیگر نبودند بلکه جزو عوامل پس تولید بودند یعنی کارهایی که مربوط به بعد از تدوین است، اما الان در دانشگاه‌های خیلی خوب مشغول به تحصیل هستند و ان‌شاءالله به زودی در آینده نزدیک موفقیت‌هایشان را می‌بینیم. زیرا در اینجا وقتی به یک دانشگاه خوب در حوزه سینما وارد می‌شوید، باعث اتفاق‌های خوب در سینما می‌شود؛ تمام مناسبات را آن جا یاد می‌گیرید و کم کم به عناوین مختلف دعوت به کار در پروژه‌ها می‌شوید. آن‌هایی که می‌خواهند مناسبات سینمای ایران را اینجا هم پیش بگیرند، مسلما موفق نمی‌شوند.

در مورد بازیگران مسئله زبان انگلیسی خیلی مهم است و مسئله اینکه باید قبول کنند که از همان دری که بقیه بازیگران وارد می‌شوند وارد شوند و واقعا در کلاس‌ها و ورکشاپ‌های آموزشی شرکت کنند. برای بسیاری از دوستان ما شروع از صفر خیلی سخت است. بازیگری هم داریم که به دلیل اینکه آمریکا متولد شده مشکل زبان انگلیسی ندارد و خیلی راحت توانسته برای خودش مدیر برنامه بگیرد و خوب فعالیت کند. دوست دیگرمان دیدند که نمی‌شود و تصمیم گرفتند خودشان فیلم بسازند و با گروه‌های دانشجویی کوچک شروع کردند که همان فیلم‌ها باعث شد دانشجو‌ها انگیزه بیشتری داشته باشند، تعدادی از آن‌ها هم ایرانی هستند و می‌توانند همه با هم پیشرفت کنند و فیلمشان دیده شود.

من از تجربه فیلمسازی می‌گویم که بازیگر و عوامل ایرانی و غیر ایرانی سر صحنه داشته است. بسیار سخت است؛ به هیچ عنوان قصد این را ندارم که بگویم یکی بهتر و دیگری بدتر است و قصد بی‌احترامی کردن به هیچ گروهی را ندارم، اما واقعا کار کردن با عوامل غیرایرانی لذت‌بخش است به این علت که هرکسی سرش در کار خودش است و کار خودش را انجام می‌دهد و درگیر مسائل دیگری نیست، زیرا این کار بسیار غیرحرفه‌ای است؛ یک بازیگر نمی‌تواند درباره کار کسی که نور می‌دهد، نظر بدهد. من چند بار برایم اتفاق افتاد که یکی از بچه‌های ایرانی در یک گروه دیگری نظر داده بود یا دخالت کرده بود که باعث شد چند ساعت جلسه برگزار و کار متوقف شود، چون اینجا اصلا چنین مسائلی اتفاق نمی‌افتد و هرکس مسئول کار خودش است و دخالت در کار دیگران مسئولیتی اتفاقا خطرناک است.

از همین مثال کوچک می‌توان متوجه شد که کسی که بخواهد اینجا کار کند چه تغییراتی باید داشته باشد. بنابراین اگر برای مهاجرت کردن به این نگاه کنند که می‌خواهند در یک مجموعه جدید با قوانین جدید کار کنند، حتما موفق می‌شوند و هیچ مشکلی هم برایشان پیش نمی‌آید و می‌توانند خیلی راحت پیشرفت کنند.

من آمدنم به اینجا را به چشم یک پروژه دیدم و اصلا نه کسی را می‌شناختم، نه خانواده‌ای داشتم و بدون اینکه بدانم قرار است چه کار کنم، آمدم ولی واقعا به چشم یک پروژه موقت به آن نگاه کردم، چون دلم می‌خواست اینجا کاری را انجام دهم و این پروژه موقت هر سختی و مشقتی هم داشته باشد به جان می‌خرم.

من قبلا تجربه داوری و ریاست هیئت داوران جشنواره‌های حقوق بشری و جشنواره زنان را در کشور‌های همسایه ایران داشته‌ام. کسی که در هند با من کار کرده بود، در یک جشنواره آمریکایی مشغول بود و همان ماه اولی که رسیده بودم، مرا به عنوان داور به آن جشنواره دعوت کردند. به آنجا رفتم و به آن‌ها پیشنهاد دادم علاوه بر داوری اجازه بدهند یک بخش سینمای ایران را کنار همین جشنواره خودشان برگزار کنم و همین کار موجب شد به مدت دو سال ۱۵ سالن خوب داشتم و خیلی فیلم از ایران داشتم. در اختتامیه جشنواره افرادی مثل شهاب حسینی، گوهر خیراندیش، حمید فرخ‌نژاد، محسن امیریوسفی و خیلی از عزیزان که الان حضور ذهن ندارم، دعوت شدند و در این مراسم حضور داشتند. قصد داشتم از طریق اتصال مجموعه خودمان با مجموعه کسانی که در آن مدت در اینجا به دست آورده بودم، یک پروژه بزرگی را با هم شروع کنیم که متاسفانه به علت همین مسائلی که پیش‌تر گفتم میسر نشد، البته من هنوز با آن افراد به صورت تک نفره کار می‌کنم. دومین دوره آن بخش را هم در جشنواره سال بعد برگزار کردم، اما بعد از آن دیگر متوقفش کردم، چون برایم خیلی مسئولیت داشت و دستاورد مالی هم نداشت و از جیب خودم برایش هزینه می‌کردم. اینکه فیلم‌ها را بگیرم، زیرنویس‌ها را اصلاح کنم، اگر پوستر نداشتند یا پوسترشان برای آمریکا مناسب نبود، پوستر طراحی کنم، چون سلیقه پوستر و فیلم برای اینکه فیلم در آمریکا دیده شود خیلی فرق می‌کند و این‌ها را باید بشناسید تا آن شکلی بنویسید. همه کار‌ها را خودم می‌کردم و به فیلمسازی نمی‌رسیدم. این شد که من از همان روشی که باید استفاده می‌کردم و کارم را شروع کردم و در این فستیوال از طریق بچه‌های فستیوال با دیگران ارتباط برقرار کردم. اینجا هم مثل هر جای دیگری از دنیا اول از همه باید کارت را خیلی خاص بلد باشی، چون به قدری فیلمساز اینجا هست، بازیگر حرفه‌ای هست، بهترین‌های هر رشته‌ای اینجا هستند که هر کدام فارغ التحصیل چند رشته مختلف از دانشگاه‌های مختلف هستند که تو باید حرفی برای زدن داشته باشی و متفاوت باشی، چون این تفاوت کمک می‌کند. واقعا سینما همین است زیرا وقتی مثلا من می‌خواهم دستیار انتخاب کنم، یک دستیار فوق حرفه‌ای انتخاب می‌کنم که اخلاق خوبی داشته باشد و یک چیزی در او دیده باشم که تشخیص دهم او می‌تواند سر صحنه یک فیلم چند زبانه فعالیت کند.

من اینطور شروع کردم. هم درس خواندم و هم هر کاری که لازم بود انجام دادم. تفاوت به من کمک کرد، زن بودنم و از ایران بودنم خیلی به من کمک کرد. فیلم‌های قبلی‌ام دیده شد و این کمک قابل توجهی بود. همه این‌ها باعث شد که سال اول به صورت افتخاری با درخواست خودم عضو اتحادیه زنان فیلمساز آمریکا شدم که خیلی سخت عضو قبول می‌کنند و باید حتما آمریکایی باشی اما من در سال اول که تازه هم رسیده بودم و اصلا آمریکایی نبودم، موفق شدم عضو این انجمن شوم.

یکسری اتفاقات این شکلی را باید خودت برای خودت سبب شوی و دنبالش باشی به صورتی که این‌ها بلدند نه به صورتی که از ایران بلدی و این را باید فراموش کنیم چون خیلی متفاوت است.

انتخاب این فیلم در بخش بازار کن چه مزیت‌هایی می‌تواند برای فیلمتان داشته باشد؟ آیا در پیدا کردن مشتری‌های بین المللی تاثیرگذار است؟

اگر انتخاب کردم که اولین نمایش فیلمم در بازار کن باشد، به این دلیل است که پیش از آنکه برادرم مسئولیت تدوین فیلم را برعهده بگیرد یک تدوینگر از ایران انتخاب کرده بودم که از ایران به اینجا آمد، پیش پرداخت را گرفت و هارد ما را برد به ایران و دیگر نیامد. این موضوع مشکلات و هزینه‌های زیادی را برای ما ایجاد کرد و ۹ ماه درگیر این قضایا بودیم. پس از این وقفه طولانی دیگر نمی‌خواستم بیش از این صبر کنم و از طرفی تهیه‌کننده هم تمایل داشت که اولین نمایش فیلم در جشنواره کن باشد و از اروپا شروع کند، به دلیل اینکه فیلم یک محصول مشترک بین چند کشور است با قصه‌ای ایرانی که تولید آن در آمریکا انجام شده است.

بازار کن یکی از بزرگ‌ترین بازارهای جهان است و میلیون‌ها فیلم تمایل دارند که در آن بازار نمایش داده شوند زیرا بهترین خریداران فیلم‌ها در آنجا حضور دارند و بهترین اتفاق‌ها برای یک فیلم در بازار کن رخ می‌دهد. ما اینجا هم خریدار برای فیلم داشتیم که حتی در زمان فیلمبرداری سر صحنه آمدند اما تهیه‌کننده بیشتر مایل است که صبر کنیم و تمام نظرات را بگیریم و بعد پخش و اکران فیلم را آغاز کنیم. در نهایت تصمیم گرفتیم نمایش فیلم را از بازار کن شروع کنیم و من هم خیلی علاقه به این کار داشتم زیرا قبلا با یک فیلم کوتاه در بخش شورت فیلم کرنر کن بوده‌ام و می‌دانم حضور در جشنواره کن و مخصوصا در بازار کن چقدر برای فیلمساز و فیلم تاثیر دارد. به نظر من این خیلی شروع خوبی برای این فیلم است.

چند بازیگر از ایران، آمریکا و مصر داشتید، هماهنگی بین این بازیگران به دلیل تفاوت فرهنگ‌ها و نوع نگاه به سینما برایتان سخت نبود؟

من از ایران پنج یا شش بازیگر داشتم و بازیگر دیگرم خانم ثریا فلاح کُرد عراق است. از مصر سعید بدریا را داشتیم که ستاره سینمای مصر است و اینجا در هالیوود خیلی فعال است و جزو بهترین بازیگران هالیوود است. رودی یانگ‌بلاد را داشتیم که فکر می‌کنم توضیح لازم نیست؛ او ستاره فیلم آپوکالیپتو و فیلم‌های زیادی است و خیلی محدود و انتخابی کار می‌کند، هم خودش و هم مدیر برنامه‌اش خیلی حساس هستند، او سر هر کاری نمی‌رود اما اولین تماسی که تهیه‌کننده من با مدیربرنامه او گرفت، خودش روی خط آمد، زیرا اینکه یک زنی از یک کشوری به اسم ایران به آمریکا آمده و می‌خواهد یک فیلمی بسازد که ایرانی است و یک بازیگر سرخپوست می‌خواهد، برایش خیلی جذاب بود و در اولین صحبت به من گفت با این همه تفاوتی که چیدی روی میز هیچ بازیگری نمی‌تواند نه بگوید. از بازیگران آمریکایی مایکل مینو را داشتیم، استن هرینگتون را داشتیم که از مدرسین بازیگری خیلی خوب است، شانون موری از ستاره‌های خیلی خوب آمریکایی که خودش فیلمساز است و جوایز زیادی دریافت کرده نیز یک نقشی در فیلم من داشت و بازیگر خیلی خوب است، سایه یابنده را داشتیم که فقط در کودکی ایران بوده و بیشتر کار‌هایش در آمریکا بوده و همچنین ایان لایر که ستاره فیلم اکشن است.

بازیگران زیادی داشتیم خصوصا در نقش‌های فرعی، از بازیگران ایرانی هم خانم خیراندیش شناخته شده بود، بقیه اصلا شناخته شده نبودند، تعدادی نابازیگر هم داشتم که قدری کار را سخت کرده بود اما خیلی خوب بود که ستاره هالیوودی مقابل نابازیگر داشتم و آن‌ها بسیار خوب و حرفه‌ای می‌دانند که چطور با نابازیگر کار کنند و همین به من کمک کرد که خیلی بهتر بتوانم کارگردانی کنم.

تفاوت فرهنگ‌ها سر صحنه برایم خیلی سخت و در برخی مواقع نفس‌گیر بود به گونه‌ای که در مواقعی واقعا نمی‌دانستیم چه باید بکنیم، زیرا بچه‌های ایران عادت نداشتند که باید صرفا کار خودشان را انجام دهند، به محض اینکه کات می‌دادیم شروع می‌کردند با هم به زبان فارسی صحبت می‌کردند، در حالیکه عوامل و بازیگرانی که از سایر فرهنگ‌ها حضور داشتند از جمله سیاهپوست‌های آفریقایی مهاجر، یونانی‌ها، اوکراینی‌ها، مصری‌ها، ایتالیایی‌ها و... این کار را انجام نمی‌دادند و به زبان خودشان صحبت نمی‌کردند.

فارسی صحبت‌کردن عوامل ایرانی که ادامه کارهایشان را با هم هماهنگ می‌کردند یا دیالوگ‌هایشان را تمرین می‌کردند و بقیه نمی‌فهمیدند که این‌ها درباره چه چیزی صحبت می‌کنند، کار را بسیار سخت کرده بود. اگر یک بار دیگر قرار باشد کار کنم هرگز چند ایرانی را سر پروژه نمی‌آورم، اگر خیلی مجبور شوم، یا تنها یک نفر را خواهم آورد یا کل گروه را از عوامل ایرانی می‌آورم.

درباره تفاوت فرهنگ سینما باید بگویم به دلیل اینکه هر کشوری فرهنگ و زبان سینمای خودش را دارد و ارتباطات سر صحنه کاملا متفاوت است، فیلمساز باید ابتدا در دوره‌ها و ورک‌شاپ‌هایی شرکت کرده باشد تا نوع مناسبات فیلمسازی در آمریکا را بداند، در غیر این صورت، موجب دردسر برای بقیه عوامل گروه می‌شود زیرا باید دائم به او تذکر بدهند که روش کار در اینجا به این شکل نیست و اگر یک کاری می‌خواهد انجام دهد به چه صورت باید باشد. در اینجا تعداد افراد گروه‌ها و دستیارها زیاد است و هر کدام شغلشان مشخص است و به هیچ عنوان کار شخص دیگری را انجام نمی‌دهند. اگر کسی امروز بازیگر پروژه است و فردا به عنوان کسی است که قرار است یکسری کارها را در صحنه انجام دهد، روزی که قرار است بازی کند، حق دارد به کوچک‌ترین چیزی دست بزند.

همه چیز بسیار خط‌کشی شده و مشخص است. آدم‌ها چندان خلاق نیستند مثل ما که می‌توانیم در آن واحد چند کار را به صورت همزمان انجام دهیم و فقط کار خودشان را بلدند و می‌توانند انجام دهند. هیچ کار دیگری را بلد نیستند و خلاقیتی هم ندارند که بخواهند از ذهنشان زیاد استفاده کنند. همین یک وظیفه داشتنشان و همین که روی یک موضوع متمرکز هستند موجب پیشرفتشان می‌شود زیرا در همان مورد پیشرفت می‌کنند و حرفه‌ای می‌شوند و دیگر هیچ کس هم از آن‌ها انتظار ندارد که مثلا وقتی در گروه تصویر هستند کار دیگری انجام دهند.

اگر به این شیوه به سینمای هالیوود نگاه کنیم باید بگویم دلیل موفقیتشان همین موضوع است که یک کار یا نهایتا کارهای مشابهی را انجام می‌دهد و در آن حرفه‌ای هستند.

از موضوع فیلم «فصل قاصدک» بگویید، تا حدی می‌دانم که درباره مهاجرت است، آیا در فیلم به بُعد مثبت یا منفی مهاجرت اشاره‌ای شده است؟

موضوع فیلم من که در واقع چند فرهنگی است به مسئله مهاجرت می‌پردازد. ما در آمریکا جامعه مهاجرین خیلی بزرگی داریم و اینکه این فرهنگ‌ها چگونه با هم ترکیب می‌شوند و چگونه می‌توانند یکدیگر را قبول کنند، موضوع مهمی است. فیلم من قصه یک خانواده ایرانی سنتی است که به دلیل سخت‌گیری‌هایی که انجام شده نوع برخورد فرزندان با هم و با جامعه بیرون قدری قابل بحث است. اینکه مادر به تنهایی بعد از فوت پدر در سن جوانی دو فرزند دختر و پسر را با این سخت‌گیری‌ها که فکر می‌کرده لازم است، بزرگ کرده و حال ازدواج از پیش تعیین شده‌ای را برای دخترش قبول کرده و به آمریکا آمده زیرا فکر می‌کند فرزندانش در آمریکا آینده بهتری می‌توانند داشته باشند و حالا با ورودش به آمریکا و فرار دخترش از مراسم عروسی با شرایطی مواجه می‌شود که باید در کشور جدید که نه زبان می‌داند و نه از مناسبات آگاهی دارد، با این همه واقعیت‌هایی که در تمام زندگی روی آن‌ها سرپوش گذاشته روبرو شود. در این فیلم یک نابازیگر داریم که نقش کسی را بازی می‌کند که در سن ۱۵-۱۶ سالگی از ایران مهاجرت کرده و همه عمرش را در آمریکا بوده و او هم به عنوان یک ایرانی با مناسبات خانواده سنتی ایرانی چندان آشنا نیست و سعی می‌کند آشنا شود و خودش را بشناسد و بداند ریشه‌اش از کجاست. درعین حال به آن‌ها کمک می‌کند که خودشان را پیدا کنند. حضور یک دوست صمیمی که مصری و مهاجر است در کنار این شخص یک اتفاق خوب است، همچنین همسر این آقای مصری که او هم یک یونانی مهاجر است باز هم یک بار فرهنگی دیگری را آورده و حضور یک سرخپوست آمریکایی نقاش که در حال اسباب‌کشی و رفتن از همسایگی آن‌هاست و با شخصیت دختر فیلم هم مسیر می‌شود، اتفاقات جذابی را رقم زده است. قصه فیلم در مجموع قصه اختلافات فرهنگی است و اینکه چطور می‌توانند در یک جامعه جدید همه با هم به زیبایی ترکیب شوند.

تفاوت فعالیت یک زن فیلمساز در داخل و خارج کشور چیست؟ با احتساب این موضوع که ما کارگردان و بازیگرهای زن بزرگی در عرصه سینمای خودمان داشتیم.

فیلمساز زن بودن با فیلمساز مرد بودن بسیار فرق دارد و هیچ مساواتی در هیچ جای دنیا وجود ندارد. به صورت ناخودآگاه آقایان بیشتر تمایل دارند که با هم کار کنند تا با یک کارگردان زن اما در یک کشوری مثل آمریکا این مسائل تا حد زیادی به سمت دیگری رفته، به این شکل که نگاه‌ها حمایتی است. از کارگردان زنی که اتفاقا تازه نفس است، فرهنگ دیگری را آورده تا معرفی کند و قصه جدیدی را مطرح می‌کند، حمایت می‌کنند و همین تفاوت برای آن‌ها خیلی بهتر است زیرا روی آن مانور تبیلغاتی می‌دهند.

به یاد دارم که یکی از تهیه‌کننده‌های فیلم زمانی که می‌خواست اسپانسر بگیرد، در اولین صفحه کتابچه‌ای که برای معرفی فیلم تهیه کرده بود، عکس من و تمام مشخصاتم درج شده بود و یکی از امتیازات این پروژه برای سرمایه‌گذاران این بود که من کارگردانی زنی هستم از کشوری به نام ایران با این مشخصات فرهنگی و این زمینه را داشته‌ام که فیلم‌هایم در کشورهای مختلف به نمایش درآمده، در جشنواره‌های مختلف داور بوده‌ام و... خیلی روی این موضوع مانور داده بود و به نظر من خیلی جالب بود که این تفاوت‌ها را به عنوان یک برگ برنده در نظر می‌گیرند.

فیلمسازی برای زنان در هر کجای جهان سخت است چون زن بودن با مرد بودن هیچ وقت مساوی نیست و این جنگیدن برای برابری حقوق در همه جای دنیا در جریان است و صرفا در حد یک حرف است. البته خوشبختانه در کشورهای پیشرفته با نگاه حمایتی به این موضوع می‌پردازند و سعی می‌کنند به اصطلاح خودشان یک صدا به تو بدهند تا آنچه در ذهن داری را با این صدا مطرح کنی. آنها هم سعی می‌کنند این صدا را برایت بلند کنند به ویژه اگر از ارزش‌هایی مثل ارزش‌های خانوادگی، ارزش‌های انسانی، احترام به انسان، احترام به مخلوقات صحبت کنی زیرا در اینجا پرداختن به ارزش‌ها برایشان خیلی اهمیت دارد.

خیلی از مردم آمریکا و بسیاری از فیلمسازان آمریکایی مشهور اینجا اعتقادات دینی خیلی قوی دارند و ارزش‌های انسانی در فیلم برایشان خیلی مهم است. خیلی مهم است قصه‌ای که در دست می‌گیرند تا روی آن کار کنند درباره چیست.

و سخن آخر؟

فکر می‌کنم این نکته مهمی است. نوع فیلمنامه نوشتن در اینجا خیلی متفاوت است. من در اینجا فیلمنامه‌نویسی خواندم و به عنوان یکی از نویسندگان گروه فیلمنامه‌نویسی که برای یک پروژه بین آمریکا و عراق کار می‌کنند با یک استودیوی خیلی بزرگ هالیوودی همکاری می‌کنم. من این تجربه را داشتم و وقتی فیلمنامه‌ام را نوشتم و برای یک جشنواره فرستادم از بازخوردهایی که گرفتم خیلی هیجان‌زده شدم و برایم خیلی جالب بود زیرا تفاوت‌ها کلید موفقیت خیلی بزرگی است در جهان. فیلمنامه من جایزه بزرگ یک جشنواره‌ای را کسب کرد که آن جایزه به معنای ساخته شدن این فیلمنامه بود.

هر کسی که این فیلمنامه را خوانده بود، لایه‌های متفاوتی که در این فیلمنامه به هم دوخته بودم و دو ژانر مختلفی که با هم ترکیب کرده بودم، خیلی برایش جالب بود و اینکه چقدر زمینه‌های شخصیتی یک خانم در ایران خوب نوشته شده بود و برایشان جذاب بود، حتی سوالاتشان طی خواندن فیلمنامه جواب داده شده بود و خیلی آن را دوست داشتند.

مثل هر جای دیگر دنیا خشت اول فیلمنامه است و اگر خوب نوشته شده باشد، حاصل خوبی خواهد داشت. خیلی از بچه‌های فیلمساز فیلمنامه‌هایشان را می‌آورند و با هم درباره‌اش صحبت می‌کنیم و همیشه به آن‌ها می‌گویم که متن‌هایشان ترجمه‌های بدی دارد و اصلا شکل فیلمنامه‌ای که مناسب باشد برای ارائه به کمپانی‌های آمریکایی نیست. حتی وزن کاغذ برای ارائه فیلمنامه مهم است و اگر شکل نسخه اولی که از فیلمنامه ارائه می‌شود مناسب نباشد، آن دستیاری که فیلمنامه‌ها را برای خواندن آماده می‌کند، به طور کل آن را داخل کاغذخردکن می‌اندازد و تبدیل به لیوان استارباکس می‌شود. خیلی از بچه‌هایی که از ایران می‌آیند فیلمنامه‌های خوبی دارند اما به شکل درست آن را ارائه نمی‌کنند و جرات اینکه دست کسی بدهند هم ندارند.






Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy