کشور زادگاه دیگر وطن فرد مهاجر نیست، زادگاه نوستالژی مهاجرست و بس. مهاجر در موارد بسیار از روی ناچاری رحل اقامت در مغرب زمین افکنده و کوچ به سرزمین جدید او را چنان درگیر دشواریهای زندگی میکند که بتدریج کشور زادگاه تنها یک وابستگی فرهنگی برای او بشمار میآید و این از جمله چیزهاییست که مهاجرت به انسان تحمیل میکند.
در این گفتار سخن از تمام مهاجران یا کنشگران نیست. سخن از یک مهاجر یا تبعیدی که ممکن است در جایی مورد تبعیض ناشی از راسیسم قرار گرفته باشد نیز نیست. تبعیض واقعی است و گاه پیش میآید. افزون بر اینها هر دولت نیرومندی در باختر جهان در پی منافع ویژه خود است که لطمه آن اغلب به کشورهای ناتوانتر در جاهایی مانند خاورمیانه میخورد. این نیز از جمله واقعیتهای جهان ماست و آنچه که در این نوشته میآید به معنی نادیده گرفتن این واقعیتها یا انکار آنان نیست.
در اینجا سخن از گروه خاصی در میان مهاجران است که از رسانتیمان ضدغربی و دشواریهای ناشی از زندگی در مغرب زمین به کنشگری مجازی در شبکههای اجتماعی روی میآورند و مبارزه مجازی آنها بر علیه غرب مبارزه با ملایان را کوچک میکند و به محاق میبرد.
دارالامامه تبعیضگر و تبعیض گستر ِ ملایان بزرگترین دشواری ایران و خاورمیانه است. 'مبارزه' گروه یادشده به دو معنی مجازی است، هم بخاطر آنکه این شبه-مبارزه در شبکههای اینترنتی پیش برده میشود و، افزون بر آن، به این خاطر که این گونه کنشگری غیرعینی است و دشواری اصلی جامعه ایران که حکومت ملایان باشد را نه تنها بگونهای مستقیم هدف قرار نمیدهد بلکه مبارزه علیه ملایان را به گوشهای میراند.
نظام پادشاهی چهل و چند سال پیش در ایران به زیر کشیده شد و وجود خارجی ندارد. یک نشانه دیگر مجازی و غیرعینی بودن مبارزه این نوع کنشگر آنست که او هنوز دارد با نظامی که وجود خارجی ندارد مبارزه میکند. این یک نشان بسیار گویا از گسستگی و انفصال مهاجر باخترستیز از واقعیت امروزست.
این گروه شاید بزرگ نباشد اما از افرادی بوجود آمده متعصب و بسیار فعال در شبکههای اجتماعی؛ افرادی تک رو و بسیار پر هیاهو و به همان اندازه نیز تاثیرگذار. شبه مبارزه آنها با غرب/امپریالیسم سنگیست بر سر راه مبارزان واقعی و کنشگرانی که ملایان را هدف قرار دادهاند.
زندگی مهاجر سخت است و ناگزیر. تمرکز مهاجر ناچار بر مسایل شخصی خود در سرزمین جدید در مغرب زمین است. دشواریهای مهاجرت این دسته از مهاجران را به کنشگری میکشاند و آنها را رادیکال یا رادیکالتر میکند. این نوع مهاجر ذوب باورهای خودست و آگاه و ناخودآگاه نامهایی کلی مانند امپریالیسم و نئولیبرالیسم را بر تمام دشواریهای زندگی خود و جهانیان میگذارد.
اگر او در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد و در اوج احساسات و پروپاگاندای ضدغربی ملایان مهاجرت کرده باشد، احساسات امروزین او بر شالودهی آن حساسیتها و آزردگیهای باخترستیزانهی برآمده از انقلاب رشد بیشتری کرده و در او نهادینه شدهاند. بهمین خاطر هیچ دیدگاه دیگری را جز این بر نمیتابد. بسیاری از کنشگران که بدرستی علیه ملایان فعالیت میکنند را دست نشانده ملایان و دولتهای غربی مینامد و مبارزه و افشاگری او در این خلاصه میشود که این کنشگران را تخطئه کند. اگر نقشه ربودن یک ژورنالیست برملا شود، او این برنامه را ساختگی و توطئه مشترک غرب و ملایان مینامد.
در اندیشه چنین مهاجری بیآبی خوزستان و کمبود واکسن در استانهای دیگر و هزار دشواری و تبعیض و ستم دیگری که نظام ضدانسانی ملایان بر ایرانیان روا داشته همگی به کناری رانده میشوند و عکس گرفتن یک زن ژورنالیست با پمپئو تبدیل به فاجعهای بزرگ میگردد. اگر او حرفی از بیآبی خوزستان یا کمبود واکسن هم بزند برای آن است که آنها را به آبسسیون باورمحور خودش وصل کند.
اینگونه مهاجر اغلب خود را جهانگرا میداند و اصرار میکند که افق و دیدگاه خود را به فراتر از دیدگاه ملی گسترش داده اما دست آخر به آنجا میرسد که هیولای ملا که خاورمیانه را به خاک و خون کشیده در ذهن او تبدیل میشود به یک مشکل فرعی در کنار هزار مساله دیگر در جهان.
چه رسانتیمان و فرنگستیزی برآمده از انقلاب چنین فردی را به کنشگری مجازی رانده باشد و چه دشواریهای مهاجرت و نارضایتی از زندگی خود در موطن جدید، او نمیتواند ایران را از دریچه واقعیت ایران ببیند و آن را از دریچه باورها و یا مسائل شخصی خود میبیند و بحران ایران را به آنچه که بدان حساسیت دارد - غرب "پلید" و "تباهیآور" که در ذهن او سرچشمه و سلسلهجنبان تمام تباهیهای جهانست - ارتباط میدهد.
مساله این گونه "کنشگر" دیگر کشور زادگاه نیست و او قید آزادی میهن و برگشتن به ایران را مدتها پیش زده است. بخوبی میداند که او و هماندیشگانش سنگ ملایان را نمیتوانند جابجا کنند ولی ادعا میکند که هدفش از جا کندن و زیر و رو کردن کوه سر به فلک کشیده نظام جهانی است. هنگامی که این هدف دست نایافتنی را با کارکرد او که تخطئه مبارزان دیگرست در کنار هم بگذارید رسالت واقعی او آشکار میشود به ویژه که این هدف او را خواه ناخواه در یک جبهه مشترک با ملایان قرار میدهد.
هر اندازه زیاد یا کم که غرب در وضعیت کنونی ایران سهیم بوده باشد تا ایرانی خودش مسئولیت نپذیرد و به آسیبشناسی درونی و رفع دشواریهای کنونی خود و جامعه خود نپردازد نمیتواند تغییری در وضع کنونی بوجود بیاورد. بجای جار و جنجال و ناآفرین گفتن بر آب باید قایق را تعمیر کرد تا آب نتواند از درزهای آن نفوذ کند.
یوسف ج جاویدان
شرم چه چیزِ خوبی ست! مسعود نقره کار
بد روزگاری ست، شیرین سمیعی