تحریم عمومی انتصابات ریاست جمهوری، آخرین زمینه سیاسی خیزش در خوزستان را فراهم کرد و جرقههای حمایت از این خیزش در نقاط مختلف وطن نه تنها نشان از حضور و عمل روح ملی که نشان از وداع کامل جامعه با استبدادی که شیرازههایش از هم پاشیده است شد. اینکه آیا این جنبش اوج میگیرد و جرقهها پر شمار تر شده و به یکدیگر خواهند پیوست و اینگونه استبداد مذهبی را در کنار استبداد سلطنتی دفن خواهند کرد و یا اینکه برای مدتی به آتش زیر خاکستر تبدیل خواهد شد تا دوباره و اینبار بسیار وسیعتر سر بر آورد را کسی نمیتواند پیش بینی کند چرا که علم زمان در اختیار هیچکس نیست. ولی هیچ جامعهای، بدون چشم انداز، جنبشی را عمومی نکرده و بر ترس خود از ناشناخته غلبه نخواهد کرد. در این راستا جریان مصدقی استقلال و آزادی، چشم اندازی را بر اصول راهنمای موازنه منفی و خروج از روابط سلطه در همه ابعاد آن نضج گرفته است، نه فقط در وطن که فرای وطن نیز، پیشنهاد میکند:
حدود ۲۵ سال پیش در نوشتهای سخن از دو احساس متفاوتی که استبداد در انسانی که در زیر چکمه آن زندگی میکند بر میانگیزد سخن گفتم و آن <<خشم> بود و <ترس> و اینکه تا زمانی که شاهین این ترازو بطرف ترس سنگینی میکند، استبداد استمرار میجوید. ولی زمانی میرسد، و همیشه آن زمان فرا میرسد، که تعادل بین این دو تغییر کرده و شاهین <خشم> بر شاهین <ترس> غلبه میکند و اینگونه است که استبداد محکوم به رفتن میشود.
اینکه همیشه استبدادها مانند فوارهای سر میکشند تا سرنگون شوند به علت ظهور عواملی اجتناب ناپذیر در درون استبداد و جامعه ملی است که سبب میشوند تا <خشم> بر < ترس> غلبه کند. عواملی که ذاتی هر استبدادی میباشند، چرا که استبداد، در هر شکل و فرمی، حاصل سلب حاکمیت از مردم و حاصل سلب حقوقی که ذاتی انسانهاست میباشد و البته این سلب حقوق، سبب ایجاد خشمی طبیعی میشود. چرا که ستون پایههای استبدادها همیشه بر تحقیر انسانها بنا شده است.
استبداد سلطنتی هم همین عوامل را در خود داشت و همین عوامل آن را سر نگون کردند و استبداد مذهبی هم همین عوامل را در خود، با وسعت بیشتر، پرورانده است و اینگونه خود را محکوم به رفتن کرده است.
اینگونه در خشم نسل جوان نسبت به استبداد مذهبی حاکم میتوان خشم نسل ما نسبت به استبداد سلطنتی را خوب فهمید و متوجه خواهد شد که اگر استبداد سلطنتی استعداد اصلاح خود را داشت انقلاب ممکن نمیشد. درست مانند حال که وجدان جامعه ملی به این نتیجه رسیده است که استبداد مذهبی قابلیت اصلاح شدن را ندارد و اصلاح آن تنها از نبود کردن آن ممکن است. عارف شدن به این مخرج مشترک، قهر با انقلاب بهمن را به آشتی تبدیل و اینگونه نسلها را بهم نزدیک و تجربههای تاریخی را به توشه برای مبارزه تبدیل خواهد کرد.
ولی خشم تنها، اگر چه میتواند استبداد مذهبی را سرنگون کند، ولی بدون عنصر <امید> و بدون برنامه برای چگونگی دوران گذر و بدون آلترناتیو و بدیلی که اصول راهنمای آن همان اصولی باشد که سبب ساز جنبشهای ۱۳۰ ساله ایرانیان برای خروج از عقب ماندگی تاریخی و استقرار جمهوری شهروندان ایران میباشد که همان استقلال است و آزادی، سر از هرج و مرج و حتی جنگ داخلی در خواهد آورد. یعنی عواملی که سبب ساز باز سازی دیکتاتوری با توجیه ایجاد امنیت و اینبار در شکل ظاهرا سکولار سر در خواهد آورد و اینگونه اگر ایرانی بماند، چرخه تاریخ قرن بیستم خود را تکرار خواهد کرد.
بنا بر این تا میتوانیم در هر چه بیشتر آشنا شدن با این پیشنهادات بکوشیم. فرهنگ آزادی، در وطنی مستقل و مردمسالار ستون پایههای رشد اقتصادی و رنسانس فرهنگی و هنری و ادبی را فراهم خواهد کرد و دگر باره، بعد از قرنها، قلب فرهنگ ساز ایرانی به طپش در خواهد آمد و خون زندگی را در رگهای وطن جاری. چنین تغییری، ایران را به مدل و اسوهای از رشد در هر چهار بعد واقعیت اجتماعی تبدیل خواهد کرد.
در چنین وضعیتی، ایران دارای موقعیتی خواهد شد که فرانسه و آلمان قبل از ایجاد اتحادیه اروپا بودند و در نتیجه آنها را توانا به بنیان گذاری اتحایده اروپا کرد. به بیان دیگر، ایران میتواند نقش پیشنهاد دهنده و معماری را بازی کند، تا در خارج از روابط سلطه و بنا بر این نوع پیشرفته تری از اتحادیه اروپا را در خاورمیانه، آسیای مرکزی و قفقاز ایجاد کرده و اینگونه مرزهای تنش زای قومی، نژادی، مذهبی دینی و عقیدتی، برداشته شده و جای خود را به دوستی و همکاری و در نتیجه رشد و امنیتی ناشی از بر گرداندن حق حاکمیت به مردم بدهد.
ایران، ایران تاریخی و ایران فرهنگی و ایرانی که واضع اصل موازنه منفی و نفی کنند روابط سلطه، بر دو اصل استقلال و آزادی بود، توانایی انجام چنین نگاهی را دارد. خود را از عقده <خود کم بینی> و و <دیگر بزرگ بینی> رها کنیم و بر تواناییهای خود عارف شده و اینگونه مبارزه ۱۳۰ ساله نسلها را ادامه و با آزاد کردن وطن از بختک تاریخی استبداد سلطنتی و مذهبی که از دوران باستان دست در دست یکدیگر داشتهاند، کار خود را با امید، اعتماد به نفس و شادی شروع کنیم. ما میتوانیم. تنها باید بر تواناییهای خود افزوده و خود را باور کنیم و از هم اکنون، آزاد و مستقل زیستن و حق و حقوق خود و دیگران و طبیعت را لحاظ کردن، شروع کنیم.
مردم سالاری در ایران آزاد و مستقل آنی نیست که فققط در آینده اتفاق اتفاق بیافتد، بلکه آنی است که در <حال> خود، آن را از هم اکنون زندگی کنیم. اینگونه، ما <آینده> خواهیم شد و آینده را رقم زده و محتوم خواهیم کرد.
عصرِ عُسرت و معمّای ۲۸ مرداد (بخش دوم)، علی میرفطروس