اخیرا آقای ف.م. سخن مطلب کوتاهی درباره نوشته آقای زیدآبادی مرقوم کرده است که البته خود آقای زیدآبادی پاسخ مناسب ایشان را دادهاند.
من در اینجا ولی از منظر دیگری موضوع را مورد توجه قرار میدهم.
***
زمانی که خمینی در تبعید با ارائه نظریات مشعشعانهاش برای جمعیتی به تنگ آمده از ظلم و دیکتاتوری رژیم شاه قادر بود و توانست با تحریک احساسات بحق آزرده آنها بخش تحتانی و کم سواد جامعه را در جهت مقاصد قدرت طلبانه و دیکتاتورمنشانهاش بسیج کند و از آنها سیل خروشانی بنام حزب الله را راه بیاندازد، متاسفانه بخش روشن تر و سیاسی تر جامعه هنوز به آن اندازه از ژرف بینی و آینده نگری نرسیده بود که بتواند خطر ویرانگر این سیل بنیان برافکن را آنطور که باید درک کند و بشناسد و در جهت مقابله با آن گامهای لازم را بردارد. نتیجه این غفلت و کم کاری بخشهای روشن تر جامعه و نیروهای سیاسی روشن بین تر آن همانی است که امروز چهل و اندی سال است شاهد آن هستیم، چهل سال سرکوب، دیکتاتوری و خفه کردن هر صدایی که با صدای حاکمان در قدرت هماهنگی نداشته باشد.
شاید بتوان گفت که شرایط آن روز جامعه و عدم شناخت کافی از ماهیت نیمه پنهان و دورویانه مرتجعین مذهبی و فقدان یک تجربه روشن ملموس یکی از عوامل این ناتوانی شناختی میتوانسته بوده باشد.
امروز ولی متاسفانه با پدیده جدیدی از این دست روبرو هستیم که یادآور همان روزهای ناخوش گذشته است در شکل و قامتی جدید و توسط جریانی دیگر. و آن به کارگیری شیوههای ارعاب و تخریب نسبت به دگراندیشان و هر آنکسی که با آنها نیست از جانب برخی اشخاص و گروههای منتقد جمهوری اسلامی میباشد.
موجی که این اواخر در بین بعضی از جریانات دو آتشه اپوزیسیون ج. ا. با کمک و پشتوانه تبلیغاتی یکجانبه برخی از جریانات سیاسی خاص براه افتاده است دقیقا گام در همان راهی گذاشته است که سیاستبازان انحصارطلب آن زمان به کار میبردند. یعنی تحریک احساسات خدشه دار شده بخشهای میانی و ناراضی جامعه و تلاش در بسیج آنها در جهت امیال سیاسی خود و هدایت آن علیه هر نظر، هر فرد و هر جریانی که با امیال خاص آنها خوانایی نداشته باشد.
نادیده گرفتن خسارتی که این برخورد غیردموکراتیک به بدنه یک همزیستی مسالمت آمیز در بین اپوزیسیون فعلی جمهوری اسلامی ودورنمای یک جامعه دموکراتیک آینده وارد میآورد، با توجه به داشتن آنچنان تجربه بزرگ پیش گفته، ضایعهای است دردناک که با هیچ توجیه مردم پسندی قابل بخشش نیست.
اگر خمینی توانست با آن تفکر و روش سرکوبگرانه و انحصارطلبانهاش آن جمعیت بشدت احساسی حزب اللهی ذوب در ولایت را به راه بیاندازد، اینان نیز در تلاش ایجاد جمعیتی انحصارطلب و احساساتی با مایههای کم و بیش شاه اللهی هستند.
این جریان که فقط شامل تودههای میانی احساساتی و تحریک شدهای با تمایلات غلیظ آریائی با رویای احیای عظمت ایران باستان میباشد، و نه مجموعه پیروان رژیم شاهنشاهی، تحمل و ملاطفتی با هیچ فرد، جریان و گرایشی بجز خود را ندارد.
شدت نفی و ارعاب نظریات دیگری و عدم تحمل کوچکترین مخالفتی با خود توسط اینان، آنچنان است که به راحتی ماهیت واقعی ادعاهای آنها در دفاع از آزادی و نفی دیکتاتوری را آشکار میکند.
این گرایش اینان در جهت پی ریزی یک جامعه تک صدایی و تک حزبی را بخصوص میتوان در نوع برداشت توجیه گرانه، مجذوبانه و غیرانتقادی آنها به رژیم گذشته به خوبی شاهد بود. رژیمی که علیرغم برخی دستاوردهای مثبتش در جهت مدرنیزه کردن کشور حاکمیتی بود دیکتاتوری، تک صدایی و غیردموکراتیک و در نتیجه غیر مدرن که در آن هرنوع آزادی سیاسی چون آزادی بیان، مطبوعات، احزاب وغیره مطلقا ممنوع بود و زندانهایش پر از مخالفین سیاسی رژیم.
در تطهیر و توجیه رژیم سراپا دیکتاتوری گذشته توسط اینان هیچگاه کوچکترین اشارهای به این خفقان و دیکتاتوری و فقدان هرنوع آزادیهای سیاسی و بیانی در آن دوران را نمیتوان مشاهده کرد.
این پارادوکس و تناقض آشکار در نوع برخورد به خفقان گذشته از یکطرف و ادعای به اصطلاح آزادیخواهانه فعلی از طرف دیگر امری است که به سادگی برای هرکسی قابل مشاهده است.
با توجه به سبقه استبدادی رزیم پیشین، که اینان خود را وارثین و پیروان بی کم و کاست آن میدانند و هیچگونه نقد و اعتراضی بر منش مستبدانه و قهرآمیز آن ندارند و همه آن چه را که بوده است بطور مطلق و دربست تحسین و تمجید مینماید، میتوان نظام مورد نظرشان را ترسیم کرد.
اگر رژیم حاکم فعلی عمدتا بعد از به قدرت رسیدنش بود که بساط سرکوب و خفقانش را بیشتر از پیش آشکار کرد و به کار گرفت، اینها ولی از همین امروز از این چنین روشهائی در تبلیغاتشان و در برخورد با دیگران استفاده میکنند. بخشی از تبلیغات اینان، بغیر از آنچه که علیه رژیم حاکم است، تبلیغات و حملاتی است که علیه گروهها، افراد و جریانهای غیرخودی و غیر همسو با خودشان، بخصوص جریاناتی که منتقدین و مخالفین رژیم پیشین بودهاند، انجام میدهند.
همانطور که مداحان و مبلغین جمهوری اسلامی با دروغ و ساختن داستانهای جعلی مذهبی و سیاسی واقعیتها را وارونه جلوه میدهند، اینان نیز در مواردی از چنین شیوه هائی بهره میگیرند.
متاسفانه علیرغم آشکار بودن مذمومیت چنین روشهائی، ما در مواردی شاهد استفاده از این چنین روشهائی از طرف برخی افراد و جریانات سیاسی و غیر سیاسی دیگر نیز هستیم.
نمونهای از این شیوههای ارعاب و تحقیر نظرات غیرخودی، واکنش و برخورد آقای ف.م. سخن در مورد نظریات نویسنده و تحلیل گر سیاسی آقای احمد زیدآبادی است که صاحب نظریاتی است که با گرایش فکری ایشان همخوانی ندارد.
اخیرا آقای زیدآبادی مطلب کوتاهی در رابطه با اوضاع جاری جامعه و نحوه برخورد با آن ارائه کرده است. طبعا با نظر ایشان میتوان براحتی موافق یا مخالف بود و آنرا مورد انتقاد و سوال قرار داد و در این امر هیچ اشکالی نیست. ولی این که چون با آن مخالفیم پس مجازیم که با ناپسندترین شکل آن را مورد حمله و هتاکی قرار دهیم و از نگارنده مطلب بخواهیم که دست به سکوت بزند و او را تهدید به برخوردهای شدیدتری بکنیم، نشان از بی صبری و عدم تحمل دارد.
آقای ف.م. سخن علیرغم داشتن نظریاتی کم و بیش انتقادی نسبت به جریان پیش گفته، متاسفانه در مواردی از روشهائی استفاده میکند که با روشهای آنها همخوانی دارد.
تیتر مطلب آقای ف.م. سخن با منتسب کردن نظریات فرد مخالفش، آقای زیدآبادی، به کلماتی چون "یاوه گویی" آغاز میشود و استدلالش هم فقط در این سه کلمه خلاصه میشود که آن چیزی که وی مینویسد "یاوه" است، "لاطائلات" است، "خزعبلات" است إ همین!، استدلالی از این "محکم" تر را شاید کمتر بتوان شاهد بود.
بعد هم برای تکمیل گفتههایش، برای دیگران نیز وظیفه تعیین میکند که: "این وظیفه ما نویسندگان سیاسی است تا آن را به مردم نشان دهیم".
در واقع آنچه که ایشان به این وسیله به آشکارترین شکل و احتمالا ناخواسته به نمایش گذاشتند کنش غیر دموکراتیک خود واقعیشان است.
و باز هم بعدتر خطاب به وی و سایر "غیرخودی ها" اخطار میکند که "لازم نیست چیزی بنویسید، سکوت کنید تا نزد مردم محترم تر بمانید". اخطاری که در واقع بیشتر قابل توصیه به خود ایشان است.
ودر آخر هم لب مطلب صریحا اعلام میشود: "جوابتان را به صریح ترین و برخورنده ترین شکل ممکن خواهیم داد".
چه شباهت غریبی است بین این گفته (بخوان طرز فکر) با تهدیدهائی که رژیمهای دیکتاتوری برای ایجاد ترس و منفعل کردن مردم و مخالفین خود بکار میبرند.
در واقع شیوه و روشی که ایشان در برخورد به مخالفینش به کار میبرد بخوبی ماهیت و چگونگی جامعه مورد ایده آلش را به نمایش میگذارد.
امروز که نه به دار است و نه به بار آقایانِ سخن چنین میتازند و چنان مینازند، وای به فردای فرضا احتمالی تکیه زدن بر اریکه قدرت.
آیا روشنفکران و پیشروان جامعه این بار نیز علیرغم داشتن یک تجربه تلخ تاریخی در پشت سر نظاره گر تکرار یک تراژدی تلخ دیگر، و این بار به صورت کمدی، خواهند بود؟ و بعد به دنبال نوشداروی بعد از مرگ برخواهند خاست؟