تحلیل سایت نقطه
افغانستان دارای معادن طبیعی زیادی است و از نظر جایگاه ژئوپولتیک هم بسیار برای چین مهم است. افغانستان میتواند یکی از مهمترین پلهای کمربند رویایی اقتصادی چین باشد. دستآوردهای چین در افغانستان، نمای سیاسی اقتصادی چین در جهان اسلام و آسیا را بزرگتر و مهمتر میگرداند.
اگر خرد ما درست بگوید، چین و طالبان، از نگاه ایدئولوژیکی، در دو سوی متفاوت و مخالف قرار دارند. شاید بتوان گفت که هر کدام قطب تندروی ایدئولوژی خود را نمایندگی میکنند. ولی برخورد چین با طالبان، نشانههایی از این نکته دارد که چین خواهان و باورمند به رابطه سیاسی مفید با طالبان است. افغانستان، کشوری که روسیه و آمریکا شانس خود را در آن آزمودند و شکست خوردند، اینک آیا میدان مناسبی برای چین شده است؟
هفتهای پیش، دیدار وزیر امور خارجهی چین و نماینده طالبان در رویهی آشکار جریان، با کامیابی انجام شد. با بیرون رفتن نیروهای ناتو و آمریکا از افغانستان، هجومهای طالبان به مناطق زیر فرمان دولت آغاز شده است و با اخباری هر چند تائید نشده، به هر روی از پیشرفت نیروهای طالبان نمیتوان چشمپوشی کرد. اخبار و گفتههای طالبان و دولت افغانستان، یکدیگر را رد میکنند، اما سخن از جابجاییها و زیادهخواهیهای مداوم ارتش طالبان است. کتمان این اخبار ممکن نیست که در سال جاری بیش از هزاران نفر بدست نیروهای طالبان کشته شدهاند و دهها هزار نفر نیز به ترک خانه و کاشانهی خود ناگزیر گشتهاند.
در زمان دیدار با نمایندهی طالبان، وزیر امور خارجهی چین، انگشت روی این نکته گذاشت که جایگاه طالبان در بافت سیاسی و پروسهی برقراری صلح در افغانستان انکار ناپذیر و کلیدی است. چین خواهان گسترش روابط خود با طالبان است و آیندهی سیاسی افغانستان را وابسته به همبهره بودن طالبان با دیگران میبیند. چین روابط خوبی نیز با پاکستان دارد. نقش کلیدی پاکستان در ایجاد و بقای نیروی طالبان، یکی از ارکان بزرگ در نقشهی سیاسی افغانستان بوده و هست.
از سویی، چین آمریکا را محکوم میکند که بیرون کشیدن نیروهای آمریکا از افغانستان، مردم و دولت افغانستان را در رویارویی با خطر گسترش تروریسم تنها گذارده است. چین همچنین گفته است که خواهان جلوگیری از جنگ داخلی در افغانستان است. گویا چین با ایستادن در کنار طالبان، نشانههایی را به دیگر گروههای تروریستی جایگرفته در افغانستان، چون داعش میفرستد که آنها برنامههای خود برای دخالت در افغانستان را رها کرده و به بازگشت فکر کنند.
طالبان در پی مستحکم ساختن جایگاه سیاسی خود در تهران، مسکو و پکن است. آنها میخواهند که با سپردن قول و پیمان احترام به شرایط امنیتی و سیاستهای دولتهای همسایه، راه خود را برای دستیابی به قدرت در افغانستان هموار سازند. طالبان هرچند مرز کوتاهی با چین دارد، اما جایگاه و بزرگی این همسایه را گویی خوب درک کرده است.
چشمداشتهای چین از افغانستان
چین بدون بهرهی اقتصادی، یا دست کم توانمندی بیشتر اقتصادی، وارد هیچ رابطهی سیاسی نمیشود. اکنون، اگر به بازتابهای دیدار چین و طالبان توجه کنیم، میبینیم که چین خود را نگران امنیت افغانستان مینامد و میخواهد توان دیپلماتیک و چه بسا ارتش و لجستیک خود را در ازای شکست روسیه و آمریکا، در افغانستان به کار گیرد. از سویی، چنانچه چین بتواند در افغانستان، یک فضای سیاسی آرامتر در مقایسه با بیست سال گذشته ایجاد نماید، آنگاه بهرهی مادی و مالی چین از افغانستان که نیازمند بازسازیِ حتی زیرساختهای صنعتی و اقتصادی است، برای چین کم نخواهد بود. چین، آشکارا سمت و سوی توسعهی بینالمللی خود را در کشورهای رو به توسعه و شکستخوردهی در توسعه، انتخاب کرده است. کشورهای آفریقایی و افغانستان، میتوانند با داشتن منابع طبیعی و کارگر بسیار ارزان، تا دستکم کوتاه مدت، همبهرهی چین باشند. افغانستان دارای معادن طبیعی زیادی است و از نظر جایگاه ژئوپولتیک هم بسیار برای چین مهم است. افغانستان میتواند یکی از مهمترین پلهای کمربند رویایی اقتصادی چین باشد. دستآوردهای چین در افغانستان، نمای سیاسی اقتصادی چین در جهان اسلام و آسیا را بزرگتر و مهمتر میگرداند.
با اینکه چه کوتاه و چه بلند، میتوان نقشههای استراتژیک چین را نگاشت و تحلیل کرد، اما پارادوکس بزرگی که در رفتار و گزینشهای ابرقدرت «خداناباور»، چین، در همیاری با یکی از تندروترین گروههای مسلمان تاریخ اسلام، طالبان، دیده میشود، برای بسیاری نشانهی پرسش بزرگی هست و خواهد بود. آنچه در این میان بسیار، هم در میانه و هم در حاشیهی بحث بزرگنمایی میکند، سیاست چین در قبال مسلمانان اویغورستان یا ترکستان شرقی میباشد.
اویغورها که ترکتبار هستند، در منطقهای بین چین، قزاقستان و قرقیزستان زندگی میکنند. در افغانستان و ازبکستان نیز ایغورها سکنی دارند. مسلمانانی سنی هستند و تاریخ و گذشتهی پر فراز و نشیبی را با خود همراه دارند. چین آشکارا و روشن گفته است که این مسلمانان و فرهنگ پرورش و نگاه تجزیهطلبانهی آنها، تهدید و مشکل برای امنیت چین هستند. آگر به تاریخ و منطقهی سکونی و امکانات جغرافیایی اویغورها آگاه بشویم، آنگاه میتوان فهمید که ابدا تهدیدی کمتر از طالبان برای چین نیستند. از اینرو، چین بطور شفاف از طالبان خواسته است که سوگند خورده و پیمان گذارند که طالبان به هیچ صورتی در پی پشتیبانی از مسلمانان ایغور و «جنبش استقلال/اسلامی ترکستان شرقی» برنیاید. البته پیشتر نیز چین با ایران هم، برای پیشنیازهای همکاری دو کشور از همین شرایط استفاده کرده است. گفتنیست که تاکنون بیشترین شکایت و انتقاد تند از رفتار حکومت چین با مسلمانان اویغور، که نشان از نسلزدایی و نابودکردن فرهنگ و نژاد اتنیکی اویغورها دارد، از سوی دولتهای غربی بوده است و بارها چین را مورد سرزنش شدید قرار دادهاند.
آنچه که اکنون روی میز داریم، شامل این سر فصلها است که؛
پیوند دیپلماتیک چین و طالبان، هرچند هنوز سخن و کاغذی بیش نیست، اما میتواند جای پای سیاست آمریکا و همپیمانان او را در افغانستان از بین برده و آنها را کاملا از دور خارج نماید.
طالبان ادعای «رهبری و ولایت محرومان جهان اسلام» را ندارد و میخواهد پس از چندین دهه درگیریهای افغانستان، در پروسهی ساخت افغانستان، برندهی نهایی باشد.
برای طالبان این بسنده است که در افغانستان، چماق اسلام طالبانی را بر سر مخالفان و دگراندیشان بکوبد.
برای چین هم این بسنده میکند، که اسلام تندرو در افغانستان بتواند در کنار استراتژیها و بلندپروازیهای چین همراه بماند.
آمریکاییها، بر خلاف دونالد ترامپ، مدام بهای کمتری به خاورمیانه میدهند. گویی بخواهند «مردم»، و «سیاستمداران» نالایق خاورمیانه را، با قبول شکست استراتژیهای خود (آمریکا)، کیفر دهند. آنها، هم گروهکها و سازمانهای مسلح تندرو اسلامی، هم ایران و هم طالبان را به حال خود رها میکنند و چندین دهه ناسزا شنیدن و نفرت دیدن در خاورمیانه را درس خود کردهاند.
آینده، حرف تازهای میگوید؟
خاور دور، با داشتن نمونههای بسیار کامروا در خط توسعه و رفاه مردمان، با یک موج بزرگ و دیدنی، در درازی چند دههی گذشته، میگوید که حرف تازه ای برای گفتن دارد. ژاپن، که بزرگترین و سرآمدترین کشور، چه بسا در درازای تاریخ آدمی شد، نشان داد می توان در کمتر از نیم قرن، با فهم درست از کردهها و نادرستیها در رفتار خود، به یک ابرقدرت صنعتی، که مدلهای فرهنگی تازه از زندگی کاری انسان را ارائه میكند، تبدیل شد. ژاپن، همچنان ایدهی بزرگی برای بسیاری از کشورها، حتی چینیهاست. دست یافتن به روش علمی تولید انبوه و با کفایت، در کنار رشد رفاه شهروندان و بالا بردن معیارهای جامعهی سالم و خوشبخت، و ایجاد باور به « کیفیت کار» در مردم، توفانی بزرگ بود که ژاپن درنوردید، و هنوز بسیاری از کشورهای جهان حتی در تحلیل از پروسهی این توفان، ناتوانند.
بدنبال ژاپن، شاهد سربرآوردن چند «اژدها»ی دیگر در خاور دور بودیم. سنگاپور، تایوان، تایلند، ویتنام، فیلیپین، هنگکنگ، کره جنوبی، مالزی و چین، توانستند در زمان نه خیلی بلند، به اندازهها و سنجشهای بالای جوامع مدرن و مرفه دست یابند و اینک در برابر حریفان اروپایی و غربی خود استوار ایستادهاند. بی شک این کشورها نیز دارای مشکلات و کمبودهایی هستند. ولی اگر نگاهی به تاریخ توسعه و دگرگونیهای اجتماعی آنها در درازای ۴۰ سال گذشته بیندازیم، باید گفت بسیار خوب از پس مشکلات برآمدهاند.
از میان اینان، چین سودای ابرقدرت نظامی را در سر داشت و بدان دست یافت. اکنون، اگر میزان ما، دموکراسی و جایگاه حقوق بشر در کشورها باشد، چین مدتهاست که زیر نقد و پرسش قرار دارد و آشکارا چون دیگر توسعهیافتگان خاور دور، بهایی به آزادی شهروندان و بیان نمیدهد. اما آیا چین را فراری از این «سرنوشت» هست؟ آیا چین میتواند تا دهههای ناتمام با همین روش «سرکوب» در کنار«توسعه»، میلیاردی از انسانها را اداره و کنترل نماید؟ پاسخ این پرسش برای بسیاری مشکل نیست. ولی شاید بهتر است اینک بدان نپردازیم.
پرسش دیگر این است که با کشیده شدن فرهنگ خاور دور به اینسوی دنیا، و با نگاه تحلیلی به این فرهنگها، و نمو باور به اینکه، «آنها به از «ما» توانستهاند کامروا شوند»!، چه تاثیری بر دنیا خواهد گذاشت؟ اگر چین را کنار بگذاریم، دور نرفتهایم وقتی بگوییم «درگیری»ها و کنکاشهای بین کشورهای خاور دور، چه در نگاه تاریخی بلند و چه در نگاه به دوران نزدیک، بسیار کمهزینهتر از همتاهای آنها در خاورمیانه و اروپا و غرب بوده است. آنها بهتر توانستهاند شکست را بپذیرند و نسلهای آینده را قربانی «بلندپروازی»ها و کینههای نسلهای قبل ننمایند. شاید بهتر بگوییم؛ نوعی نگاه «فرا ایدئولوژیک» که انسان را برتر از همه میبیند، در آنها رشد یافته است.
آنچه که در میان زندانهای فکری، دینی و ناسیونالیستی اروپا و خاورمیانه، سالهاست اسیر است و راهی به بیرون نمییابد و جدال فراوان انسانها و تلفات کلان آنها را سبب گشته است، گویی در خاور دور، راهی یا پنجرهای برای فرار یافته است.
رسوایی رییسی، مهران رفیعی