چو جانان شود آن که جانی بود؟
چه سازد رییسی که رسوا بود؟
نه هر کس که فرمان برد خادم است
اطاعت ز ظالم ز بد بدتر است
همان کس که بوسید دستان او
هم اینک بود دشمن جان او
و آن ساده لوحی که خندید و رفت
به سوگ شجاعت به عزلت نشست
ندانم چه شد قصهِ زیرِ آب
از آن یارِ غار و زمانِ شباب
فراوان بود ناله و اشک و آه
به دستور حیدر، ز هر قتلگاه
نه دولت رساند به کس برق و آب
نه رهبر بگوید به مردم جواب
نگوید به مجلس کسی حرف حق
امیری بگیرد ز حقگو نسق
چه سختی که گوهر کشد هر زمان
که ستار او کشته شد در نهان
به نسرین و نرگس کنم افتخار
ز بابک بگویم در این شام تار
بدانم نپاید سرایِ ستم
و زهره برقصد بر این دشت غم
****************************
نه مانا بود آن که جانی بود
سقوط / شکست/ زوال رییسی چه/ که پیدا بود
بهار رییسی نه پایا بود / خزان رییسی به زندان بود / سقوط رییسی که پیدا بود/ گناه رییسی چه گویا بود / زبان رییسی نه گویا بود
نه هر کس که فرمان برد عاقل/ خادم است
بسی مرد زاهد که خود قاتل/ ظالم است
نه بر جا بماند آن که جان ها برد
رییسی نپاید چو جانی بود
سقوط/ خزان رییسی چه پیدا/ زیبا بود
دست در دست طالبان، پای بر سر اویغور